سونیا سونیا ، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 8 روز سن داره

همه زندگی من سونیا

جشن تولد دوسالگی

سلام خدمت نازدار خودم خوبی مامانی دیروز روز تولدت بود مامانی .ظهرروز چهار شنبه نهم فروردین یکهزارو سیصدو نود و یک شمسی. من از سر کار اومدم خونه وشروع کردم به درست کردن شام عمه ها هم اومدند کمکمون و شروع کردند به تزئین خونه شما هم فقط شیطونی میکردی و همه بادکنک ها رو میترکوندی وسایل تزئینی رو پاره میکردی و شلوغ کاری میکردی از صبح هم نخوابیده بودی اما بازم خیال خوابیدن نداشتی از شدت بازیگوشی و شیطونی نمیدونستی چیکار بکنی انقدر ذوق داشتی که نگو همش هم شعرتولدت مبارک میخوندی( شب قبلش به عمو گفته بودی عمو به من پول بده عمو گفته بود واسه چی میخوای شما هم گفته بود عمو تولدمه میخوام کادو بخرم بادکنک بخرم خونمون رو تزئین کنم میخوام کیک تولد بگیرم ) ...
10 فروردين 1391

دومین بهار با سونیا

  با تاخیر چند روزه سلام خدمت جیگر مامان عید شما مبارک. توی این چند روز که برات مطلب نگذاشتم کارهای خیلی زیادی کردی که الان همه رو حضور ذهن ندارم تا برات تعریف کنم حالا به طور خلاصه هرچی رو یادم بیاد برات مینویسم از بیست و پنجم اسفند ماه نود روز جمعه شروع میکنیم ساعت هشت و نیم از خونه اومدیم بیرون تا برای ساعت نه ترمینال باشیم ساعت نه سوار اتوبوس شدیم و به طرف قم راه افتادیم شما اول ساکت بودی و سرو صدا و شیطونی نمی کردی اما بعد از اینکه یک ساعت خوابید ی و از خواب بیدار شدی یک کم خوراکی خوردی و چون همیشه توی ماشین حالت بد میشه دوبار حالت بد شد و بالا آوردی و همه لباسهای خودت و لباسهای مامانی رو و ساک لباست رو کثیف کردی و چون حالت بد ش...
5 فروردين 1391

بهار تکرار گل است و بهشت تکرار بهار

  یادم باشد که زیبایی های کوچک را دوست بدارم حتی اگر در میان زشتی های بزرگ باشند یادم باشد که دیگران را دوست بدارم آن گونه که هستند ، نه آن گونه که می خواهم باشند یادم باشد که هرگز خود را از دریچه نگاه دیگران ننگرم که من اگر خود با خویشتن آشتی نکنم هیچ شخصی نمی تواند مرا با خود آشتی دهد یادم باشد که خودم با خودم مهربان باشم چرا که شخصی که با خود مهربان نیست نمی تواند با دیگران مهربان باش   گل دخترم تاج سرم عزیزترینم بهترین ها رو برات در سال جدید آرزو میکنم امیدوارم سالی پر از موفقیت و سلامتی و سرشار از شادی و شادکامی داشته باشی نوروز هزارو سیصدو نود دو رو بهت تبریک میگم امیدوارم 12...
1 فروردين 1391

ای زیباترین ترانه هستی بدان که شب میلادت برایم ارمغان خوبیها و زیباییهاست

  امشب چه ناز دانه گلی در چمن رسید گویی بساط عیش مداوم به من رسید نور ستاره ای در شب تولدش انگار که فرشته ای از ازل رسید     تو اين روز طلايي؛ تو اومدي به دنيا! وجود پاكت اومد؛ تو جمع خلوت ما! توتقويما نوشتيم ؛تو اين ماه و تو اين روز! از آسمون فرستاد خدا يه ماه زيبا!           جه لطیف است حس آغازی دوباره وجه زیباست رسیدن دوباره به روز زیبای آغاز تنفس...وچه اندازه عجیب است روز ابتدای بودن! وچه اندازه شیرین است امروز... روز میلاد...روز تو! روزی که تو آغاز شدی!   در بــــــــاغ جهان، دلم گلی می جوید امروز گل سپیــــــــــد...
1 فروردين 1391

سونیا واستفاده از کلمه لطفا

  سلام عزیزم فدات بشم گلم چند روزی به خاطر نداشتن نت برات مطلب نگذاشتم حالا میخوام برات از روزهای گذشته بگم یک هفته پیش یک شب متوجه یکسری دونه قرمز روی بالاتنه ات شدم که خیلی من رو نگران کرده بود اما خدا رو شکر فردای اون شب دونه ها محو شدند و دیگه هیچ اثری هم ازشون نیست که نیست و مامانی خیالش راحت شد که سونیا خانم بیماری خاصی نداره و شکر خدا خوبه .واما میخوام برات از کارهای روزهای گذشته بگم پریروز خونه عزیز جون واسه عمه گفتی که عمه بابام میخواد برام پیراهن بخره شلوار بخره بلوز بخره و... عمه جون ازت پرسید ه که سونیا مامان برات چی میخواد بخره شما هم گفتی که مامان میخواد برام یک روسری آبی بخره کفش بخره و چند تا چیز دیگه هم گفته بودی که...
22 اسفند 1390

نی نی ککل

  امروز میخوام برات از نی نی ککل حرف بزنم خوب حالا میگی نی نی ککل دیگه کیه خوب الان برات میگم عزیزدلم شما از ماه ششم تولدت به بعد یک دونه نی نی داری که لالا کرده و سرش هم کچل هست شما چون نی نی کچله بهش میگی نی نی ککل البته جدیدا بهش میگی داداش چون حالا تفاوت دختر و پسر رو میفهمی چون این عروسک مو نداره و کچل هست میگی داداش خلاصه اینکه این نی نی رو خیلی دوستش داری هر کجا که میخوای بری باید حتما نی نی رو باخودت ببری شبها موقع خواب اون رو میگیری تو بغلت و میخوابونیش و روز هم اون رو روی پاهات میگذاری و براش لالایی میخونی تا خوابش ببره موقع غذا خوردن هم حتما باید نی نی باشه تا بهش غذا بدی البته میدونی عروسکه و غذا نمیخوره غذارو میگیری جلو...
11 اسفند 1390

مامان بخواب صبح میخوام برم سر کار

  خوب بعد از دو روز تاخیر بازم سلام به نازگل خوبی خوشی چیکار میکنی، خوب معلومه شیطونی و شیطونی و شیطونی بله شیطونی کردن هم خودش یک هنر، مامان شما توی این زمینه بسیار هنر مند تشریف دارید. مامان چند روزی هست خیلی اذیت میکنی شاید هم من طاقتم کم شده ،خانم گل عیب نداره مامان اگر هم یک دقیقه ساکت بشی من دلم برای شیطونیهات تنگ میشه عزیزم البته که شما خیلی خانم تشریف دارید و در کارهای خونه هم به مامان کمک میکنی مثلا موقع آوردن سفره کمک مامان همه چی میاری و سر سفره میگذاری و موقع جمع کردنش هم تند تند همه رو جمع میکنی و میگی یاعلی و ازجات بلند میشی و کمک مامان وسایل رو میاری توی آشپزخونه تازه غذا هنوز تموم نشده و نصفه کاره است دستمال سفره رو ب...
8 اسفند 1390

موفقیت در ترک پستونک

  سلام خانمی خوبی عزیزم مامانی نمیدونم باید به شما تبریک بگم یا به خودم چون در طی سه روزی که شما با گریه و غرولند و ناراحتی سپری کردی در حال ترک کردن پستونک بودی و خوشبختانه ظرف این مدت کوتاه پستونک رو ترک کردی خیلی خوشحالم از اینکه اراده قویی داری مامان، مثل ترک کردن شیر اون موقع هم ظرف مدت یک هفته شما از شیر گرفته شدی و خوشبختانه الان هم پستونک ازت گرفته شد. خوشحالم که پستونک رو ترک کردی چون خیلی برات مضر بود مامانی دیشب مثل یک خانم البته بعد از اذیتهای یکی دو ساعته و خوندن چند تا کتاب شعر و بازی کردن، بالاخره خودت در حال بازی کردن به خواب رفتی و من بعد از اینکه خوابیدی بلندت کردم و سرجای خودت گذاشتمت عزیزم و تا صبح هم اصلا بلند ن...
5 اسفند 1390

حالا یک دست و هورای بلند

  آن برو رویست یا نور است یا قرص قمر آن لب لعل است یا جانست یا تنگ شکر طاق ابرویست یا محراب دل یا ماه نو نرگس شهلاست یا چشم است یا بادام تر آن قد و بالاست یا سرو سهی یا شاخ گل و آن سر زلفست کرده عٰالمی زیر و زبر چون کنم وصف سراپای تو را ای بینظیر چون سراپای تو میسازد مرا بی‌پا و سر بی‌تأمل میکشی چه بی‌زبان چه بیگناه بی تکلف میبری، چه دل، چه دین، چه جان، چه سر خوش نداری طور هر طرزی که آیم پیش تو اینچنین بودست طرز عشق یا طور دگر دل کند جان تا تماشایش کند، لیکن چه سود میرود چون از تماشایش دل از جان بیشتر...
2 اسفند 1390

دوست دارم یه عالمه

  .سلام مامانی نمیدونم الان چند سالته و کجایی که داری این خاطرات رو میخونی نمیدونم من زنده هستم و کنارتم یا توی این دنیا و کنار شما نیستم اما این رو بدون که شما هر اندازه و هر زمان و هر جایی که باشی در قلب من جاداری و برای مامان تک تکی عزیز دلم قربونت بشم من الهی این و بدون که عشقمی خیلی دوست دارم خودمم نمیدونم چرا اما گاهی اوقات دلم میخواد گازت بزنم و بخورمت وقتی حرف میزنی یک جور عزیز و نازی وقتی شیطونی میکنی یک مدل هستی و وقتی مثل یک فرشته معصوم میخوابی یک نوع دیگه عزیز دلم و من شما که خواب هستی گاهی بالای سرت میشینم و نگاهت می کنم و گاهی دائم بوست میکنم اما سیر نمیشم که نمیشم اما چون میترسم بیدار بشی دست از سرت بر میدارم و م...
27 بهمن 1390