سونیا و پستونک
سونیا وپستونک دختر خوبم میوه عمرم سونیای عزیزم سلام جونم برات بگه که شما خیلی شیطون تشریف دارید و خیلی هم زبون میریزی بعضی وقتها که خیلی شیطونی میکنی من میگم بابایی سونیا رو بگذار توی کوچه هاپو ببردش شما هم چند روز که برف اومده و کوچه ها پر برفه به بهانه رفتن توی کوچه کاپشنت رو میاری میگی مامان بپوشون بهم وقتی که کاپشنت رو تنت کردم میگی بابا سونیا شیطونی میکنه بگذارش توی کوچه هاپو ببردش چون که همش بهونه میگیری و عاشق ددر رفتنی دختر ددری من از وقتی که ازشیر گرفتمت و دیگه شیر نمیخوری خیلی بد میخوابی شبها انقدر اذیت میکنی و بهونه میگیری تا ساعت داوازده یک به زور میخوابی(وچون دیر میخوابی صبح که مامان میخواد بره سر کار باید ...