سونیا سونیا ، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 21 روز سن داره

همه زندگی من سونیا

موهای چتری

سلام گل دختر شیرین زبون من الهی مامانی فدای دخمل شیرین اداش بشه این روزها آنقدر شیرینی و شیرین حرف میزنی که من  دلم میخواد درسته قورتت بدم  همه حرفات شیرین اما من چون دیر به دیر میام تا بنویسم خیلی هاش رو یادم میره حالا هر چی یادم بیاد رو برات مینویسم . یک برس یا شونه برمیداری و میفتی به جون این موهای من و هی شونه میکنی هی شونه میکنی که از سوزش و خارش سر نمیدونم از دستت چیکار کنم. بهم میگی بگذار شونه کنم میخوام موهات  رو برات چتری بزنم به هیچ طریقی هم از این کارت دست بردار نیستی. یا چند روزی هست گیر دادی میگی مامان موهای من رو چتری برام بزن (آخه توی کتاب عکس یک دختر هست موهای جلوش چتریه )عمه بهت گفته دوست داری مامان موهات رو...
18 ارديبهشت 1392

دستانی کوچک اما قلبی بزرگ

سلام و صدتا سلام به روی زیباتر از ماه گل دختر قند عسلم خوبی مامانی. جونم برای گل دخترم بگه از روز 11 اردیبهشت یعنی روز مادر روز یازدهم من صبح سرکار بودم و شما خونه عزیز جون اون روز تا ساعت هفت خونه نیومدی شب قبلشم خونه عزیز مونده بودی و من حسابی دلم برات تنگ شده بود اتفاقا پیش بابایی گله هم کردم و گفتم بچه های مردم روز مادر برای ماماناشون کادو میگیرن دختر ما از دیروز صبح که رفته خونه عزیزجونش دیگه نیومده خونه و من رو فراموش کرده بابایی هم گفت بچه است دیگه چه توقعی داری از بچه سه ساله ( نگو که بابایی با دختری هماهنگ بودن برای اینکه مامانی رو سورپرایز کنن و مامانی خبر نداشته ) همین که صحبتهای من و بابایی تموم شد دیدم در زدن بعد از باز کردن در...
15 ارديبهشت 1392

انعکاس

سلام و صدتا سلام گرم به روی زیباتر از ماه گل دختر قند عسلم خوبی خوشی مامانی  خوب جونم بگه برای نازنین دخترم که روز جمعه 6 اردیبهشت ساعت نزدیک ده بود که عمه جون اومد دنبالت  و رفتی خونه عزیز جون و قرار شد عصر من و بابایی بیاییم اونجا دنبالت و از اونجا بریم سر ساختمونمون که مشغول بنایی هستیم عصری من و بابا میخواستیم بیاییم خونه عزیز که از اونجا با هم بریم  منم یک دست لباس برات برداشتم که بیام خونه عزیز لباسهات رو عوض کنم و از اونجا بریم وقتی اومدیم خونه عزیز جون دیدم شما با بابا بزرگ و عزیز جون رفتی ما هم  خودمون اومدیم و دو ساعت و نیمی اونجا بودیم و شما حسابی با هرچی که دلت خواست بازی کردی  یک کوچولو تاب  بازی ک...
9 ارديبهشت 1392

فقط بعضی هاش

  عشق يك سيب بهشتي است كه بي پرهيز است وبه اندازه چشم تو خيال انگيز است... مملو از خون دل است اين همه اما دل نيست كاسه ي صبر من است اين كه چنين لبريز است حيف از اين صرف نظر هاست خدا مي داند كه دل منصرف از عشق دلي ناچيز است.......   سلام به روی ماهت گل دختر قند عسلم خوبی مامانی ببخشید که بازم دیر برات مینویسم اما این روزها بی حوصله ام  نمیدونم چرا؟ ولی اینطوریم الان هم که میخوام برات بنویسم خودم نمیدونم چی بنویسم فقط اومدم بعضی از حرفهات و کارات رو تا از یادم نرفته و فراموش نشده بنویسم تا مبادا غبار زمان روش رو بپوشونه زیاد حاشیه نمیرم و شروع میکنم دیروز دارم سیب زمینی پوست میکنم وخلال میکنم برای غذا اوم...
4 ارديبهشت 1392

میزبان ماه میشویم

سلام و صد تا سلام به روی زیبای گل دختر قند عسلم خوبی مامانی حال و احوالت خوبه؟ انشاالله  که خوبه جونم بگه برای نازنین مه جبینم روز یکشنبه تعطیل بود من خونه بودم از همون اول صبح که بلند شدی از خواب پرسیدی مامان کی میری سرکار عمه  الان میاد من رو ببره خونه عزیز گفتم نه مامان امروز من سرکار نمیرم تعطیله توی خونه پیشت میمونم هنوز جمله من کامل نشده بود و حرف از دهنم بیرون نیومده بود که گفتی پس پاشو بریم پارک گفتم باشه عصر. به خیال خودم گفتم یادت میره و از سرت میافته اما زهی خیال باطل مدام رفتی و برگشتی گفتی مامان بریم پارک گفتم بریم خونه عزیز جون گفتی نه من میخوام برم پارک اگر من رو نمیبری پارک پس یالا پاشو برو سرکار چرا موندی خونه...
28 فروردين 1392

تق و تق صدا میاد صدای کفش پاش میاد

سلام و صدتا سلام به روی زیبا تر از ماه گل دخترم خوبی خوشی مامانی   میخوام برات از دیروز بگم 21 فروردین سال 1392  من شیفت صبح سرکار بودم ساعت نزدیک نه و نیم بود که دیدم صدای دلنشین کفش میاد بله اون صدای تق تق قشنگ مال کفشهای سونیا عزیز مامان بود که با عزیزجون و بابا بزرگ اومده بود کتابخونه  .  عزیز گفت بمونم  یک ساعت دیگه ببرمش یا بگذارمش و برم تا ظهر بمونه پیشت تا با هم بیایید خونه منم گفتم بگذارید بمونه تا ظهر با هم میایم  بعد از اینکه عزیز رفت گفتی میخوام برم اتاق کوک و نقاشی بکشم کیف و مداد رنگی و همه چی هم آورده بودی منم بردمت اتاق کودک و وسایلت رو در آوردم گذاشتم جلوت تا نقاشی بکشی منم برم سرکار خو...
24 فروردين 1392

دخترم سه ساله شدی

  سلام و صد تا سلام به روی زیبا تر از ماه گل دخترم خوبی مامان خوب زود میرم سر اصل مطلب جونم برای گل دخترم بگه از روز نهم فروردین یک هزارو سیصدو نود دو که مصادف بود با سومین سالگرد تولد شما دختر نازم همونطور که برات توی پست قبلی گفتم وقتی که قم بودیم یک جشن تولد کوچولو برات گرفتیم به همین خاطر روز تولدت که خونه خودمون بودیم میخواستیم یک جشن کوچولوی سه نفره برات بگیریم دقیقا روز تولد خودت باشه اما متاسفانه شما ابدا همکاری نکردی و جشنمون اصلا رنگ و بوی جشن نداشت البته اولش همه چی عالی بود خونه رو آماه کردیم همچنین شما رو آماده کردم و خودمون هم آماده شدیم کیک رو آوردیم شما هم مثل خانم نشستی بعد من هم اومدم و شمع رو روشن کردیم و با بابایی...
18 فروردين 1392

شمارش معکوس

  سلام  و صد تا سلام به روی ماهت گل دخترم خوبی مامانی این روزهاکه شما  شادی و پر انرزی و من سرمستم از شادی دخترکم. فقط و فقط سه روز دیگه مونده تا سه ساله بشی عزیز دلم وقتی پشت سرم رو نگاه میکنم باورم نمیشه که سه سال از زندگی و در کنار هم بودنمون گذشته و سونیا خانم کوچولوی من که خیلی خیلی فسقلی و کوچولو بود حالا برای خودش خانمی شده و مامان و بابا مفتخر هستند به وجود همچین گل خوشبوی .خدایا هزاران مرتبه شکرت که ما رو لایق دونستی و یک موجود زیبا و دوست داشتنی رو نزد ما به امانت گذاشتی پس خدا ی مهربون کمکمون کن تا بتونیم این فرزند رو به بهترین نحو تربیت کنیم تا در آینده مایه فخر و مباهات ما ورضایت درگاه خودت باشه و ازت تقاضا دا...
6 فروردين 1392

مسافرت نوروز 92

سلام و صدتا سلام به روی ماهت گل دخترم . اول از همه سال نو مبارک باشه عزیزم و خوش و خرم باشی عزیز دلم آرزویم این است آسمانت بی غبار , سهم چشمانت بهار. قلبت از هرغصه دور , بزم عشقت پر سرور... بخت وتقدیرت قشنگ , عمر شیرینت بلند. جونم برای گل دخترم بگه از روزهای آخر سال 1391و روزهای آغازین سال 1392، سال 91 هم با همه خوبی ها و بدیهاش و سختیها و شیرینهاش تموم شد و سال جدید و یک بهار دیگه از راه رسید. این چهارمین بهاری هست که در کنار دختر گلم هستم و امسال سومین سفره هفت سین رو درکنار نازنینم تجربه کردم و چه عالی است احساس مادری وداشتن فرزندی از جنس خودت در لحظات تحویل سال که بیشتر آرزوهایت برای سال جدید برای جگر گوشه ات میشود .خوب از سفر چند روزه ...
5 فروردين 1392