سونیا سونیا ، تا این لحظه: 14 سال و 28 روز سن داره

همه زندگی من سونیا

میزبان ماه میشویم

1392/1/28 8:43
914 بازدید
اشتراک گذاری

سلام و صد تا سلام به روی زیبای گل دختر قند عسلم خوبی مامانی حال و احوالت خوبه؟ انشاالله  که خوبه جونم بگه برای نازنین مه جبینم روز یکشنبه تعطیل بود من خونه بودم از همون اول صبح که بلند شدی از خواب پرسیدی مامان کی میری سرکارسوال عمه  الان میاد من رو ببره سوالخونه عزیز گفتم نه مامان امروز من سرکار نمیرم تعطیله توی خونه پیشت میمونم هنوز جمله من کامل نشده بود و حرف از دهنم بیرون نیومده بود که گفتی پس پاشو بریم پارک گفتم باشه عصر.خیال باطل به خیال خودم گفتم یادت میره و از سرت میافته اما زهی خیال باطل مدام رفتی و برگشتی گفتی مامان بریم پارک گفتم بریم خونه عزیز جون گفتی نه من میخوام برم پارک اگر من رو نمیبری پارک پس یالا پاشو برو سرکاربامن حرف نزن چرا موندی خونه خلاصه انقدر گفتی تا من دیدم چاره ای ندارم گفتم باشه میریم خلاصه عصری ساعت چهارو نیم پنج بود که با هم رفتیم پارک  وشما طبق معمول رفتی سراغ تاب و سرسره و مشغول بازی شدی ولی همش  دلت میخواد تنوع داشته باشه ده دقیقه که تاب بازی میکنی میخوای بری سراغ سرسره و همینطور ده دقیقه نیست که اومدی سراغ سرسره که میخوای بری طرف تاب و جدیدا علاقه زیادی داری به الا کلنگ میگی مامان من رو بنشون یک طرف خودتم بشین طرف دیگه میگم مامانی من بزرگم نمیتونم سوار بشم بعدشم من وزنم زیاد نمیشه  شما بنشین یک طرف منم با دستم این طرف رو برات بالاو پائین میارم ولی شما حرف حرف خودته و حرف من رو گوش نمیکنی  با همه این حرفها  بهت خوش میگذره و بازم سر اومدن به خونه دعوامون میشه اون روز هم شما نیمخواستی بیایی خونه و من دیدم هیچ جور راضی نمیشی منم گرفتمت بغلم و هرکاری کردی تا از پارک بیرون نیومدیم نگذاشتمت زمینبازنده و بعد از بیرون اومدن از پارک دیگه بهانه نگرفتی و اومدیم خونه .و اما   دیشب بابایی بهت گفت سونیا  امروز خونه عزیز بودیم با نردبون چیکار داشتی رفته بودی سراغش شما گفتی خوب میخواستم برم ازش بالا برم ماه رو بیارم خونمون شب لالاش بدم توی بغل مامان لالا کنهخواب من بهت گفتم خوب اگر ماه توی بغل مامان لالا کنه شما کجا لالا میکنی گفتی خوب من توی بغل تو میخوابم دیگه من سرم رو میزارم روی دست تو بعد لالا میکنم ماه هم توی بغلمون میخوابه بعد صبح که شد من بلند میشم میرم خونه عزیز مامان میره سرکار ماه هم میره خرید .ازت پرسیدم کجا میره خرید گفتی خوب میره برای من لباس بخره دیگه. این هم از میزبانی دختر مهربون و قشنگم خوب مامانی من خیلی کار دارم باید برم تا پست بعدی در پناه ایزد منان.

 1392/1/28

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (28)

رعنا(مامان سیما سادات)
29 فروردین 92 11:46
سلام دوست عزیزم سال نوتون مبارک امیدوارم سالی پر از شادی و موفقیت داشته باشید.راستی با تاخیر تولد سونیا خوشگله هم مبارک باشه .
نسیم-مامان آرتین
29 فروردین 92 13:24
سونیا جونم فقط ماه ودوست داری یا خورشید روهم میاری خونت تا جمعتون جمع بشه
مامان ضحی
29 فروردین 92 15:36
مامان آوا
29 فروردین 92 20:41
سونیا جون می بوسمت با این دنیای کودکانه قشنگت
مامان تارا
29 فروردین 92 23:57
عزیزمی دخملی مامانی دخمل داره به این ماهی دیگه ماه رو میخواد چیکار عسلک بروزیم
☆ یاسمین ☆
30 فروردین 92 16:29
ماشاله به این ختر شیرین زبون
مامان نگار
31 فروردین 92 8:27
میخواستین بهش بگین ماه که الانم اینجاست برای چی اون یکی ماه رو می خوای؟ شیرین زبونی های سونیا جون رو که می خونم لذت می برم واقعا نمیشه زود به زود پست بذارین؟ حتی اگه کوتاه باشه راستی من توی کارم ترفیع گرفتم و رفتم اداره کلمون شدم کارشناس البته به خاطر همین سرم شلوغ تر شده و کارهام بیشتر
علامه كوچولو
31 فروردین 92 8:52
الااااااااااااااااااااااااااااااااااهي ماه رو ببري خونتون ما چيكار كنيم؟
مامان آرین
31 فروردین 92 16:12
سونیا جونم شما خودت ماه هستی .ماه رو میخوای چیکار؟؟خیلی دوست دارم شیرین زبون خاله.
مامان آوا
31 فروردین 92 16:40
خاله جون کجایی خوبی ؟سونیا گلی خوبه؟
مامان دو بهونه قشنگ برای زندگی
31 فروردین 92 18:23
آخییییییییییییییی چه با احساسه سونیا جون که میخواد میزبان ماه باشه زنده باشه انشاالله
مامان محمد و ساقی
31 فروردین 92 19:43
سلام مامانی این دخملی شیرین زبون رو از طرف من حسابی ببوسش
مامان آرشيدا قند عسل
1 اردیبهشت 92 11:26
خو راست ميگه ديگه يا بايد بري سركار يا اگه نميخواي بري بايد بري پارك مگه گزينه ديگه اي هم هست؟!!! والا!! جانم گلم كه اينهمه مهربوني و به فكري بري ماه رو لالا كني بياد تو بغلت اينجور كه معلومه ماه و خورشيد و فلك همه در خدمت سونيا گلي هستند
الهه مامان یسنا
1 اردیبهشت 92 15:30
تو خودت یه تیکه ماهی سونیا جون... نمیدونی همیشه یه ماه تو بغل مامانی لالا میکنه
سپیده
1 اردیبهشت 92 17:10
سلام لطف داری مرسی دختر کوچولوی شمام نازه لینکت کردم
مرجان مامان آران
1 اردیبهشت 92 19:12
گذاشتم خصوصي عزيزممم
مامان تارا
1 اردیبهشت 92 20:03
مامان موژان جون
1 اردیبهشت 92 20:32
سلام عزیزم می خواستم بگم الان عکس ها درست شد میتونی ببینی ممنون که اطلاع دادی
مامان محمد و ساقی
1 اردیبهشت 92 21:26
از همراهی همیشگیت ممنونم عزیزم
مامان عسل
1 اردیبهشت 92 23:16
سلام سونیا جونم تو خودت ماهیییییی گلم. ماه پیش مهربونی و زیبایی تو کم میاره عزیزم
مامان فتانه
2 اردیبهشت 92 11:32
ای جانم چه دخملی مهربونی
مامان یاسمن
2 اردیبهشت 92 11:44
ممنونم که پیشمونمیایدد فدای این نازنین دختر مهربون بشم من
انسیه
2 اردیبهشت 92 12:27
ماشالله به این دخترشیرین زبون وحاضرجوابکی بشه جوجه من کامل حرف بزنه
مامان تارا و باربد
2 اردیبهشت 92 15:17
باریک الله به ایین دخمر باهوش و خوش حافظه مامانی همیشه ببرش پارک لطفا به جای ما هم برو می بوسمتون
مامان متین
2 اردیبهشت 92 16:06
مگه میشه چیزی از یاد بچه ها بره ماشالله به خانم گل شیرین زبونم.
خاله نرگس
3 اردیبهشت 92 11:46
با تاخیر یکماه تولد گل دختری مباک. همیشه شاد باشی و زیر سایه پدر و مادر مهربونت. خیلی جالب بود موضوع ماه. شیرین زبونی شدی خاله جون.
✿✿الهه مامان روشا جون ✿✿
3 اردیبهشت 92 23:45
وای خدا عین روشای من.باور کن بعضی وقتا سرگیجه میگیرم انقدر از سرسره میدوییم طرف تاب از تاب به الاکلنگمال ما هر کدوم 1 دقیقه است آخه. قربونت برم خاله جون که انقدر مهمون نوازی
مامان آروین (مریم)
4 اردیبهشت 92 7:38
دنیای پاک و دوست داشتنی و همچنین رویاهای قشنگ همه کودکان رو می پرستم ............ سونیا جون دنیای قشنگی داری امیدوارم همیشه برات قشنگ بمونه