سونیا سونیا ، تا این لحظه: 14 سال و 22 روز سن داره

همه زندگی من سونیا

فقط بعضی هاش

1392/2/4 8:18
854 بازدید
اشتراک گذاری

 

عشق يك سيب بهشتي است كه بي پرهيز است
وبه اندازه چشم تو خيال انگيز است...
مملو از خون دل است اين همه اما دل نيست
كاسه ي صبر من است اين كه چنين لبريز است
حيف از اين صرف نظر هاست خدا مي داند
كه دل منصرف از عشق دلي ناچيز است.......

 

سلام به روی ماهت گل دختر قند عسلم خوبی مامانی ببخشید که بازم دیر برات مینویسم اما این روزها بی حوصله ام  نمیدونم چرا؟ ولی اینطوریم الان هم که میخوام برات بنویسم خودم نمیدونم چی بنویسم فقط اومدم بعضی از حرفهات و کارات رو تا از یادم نرفته و فراموش نشده بنویسم تا مبادا غبار زمان روش رو بپوشونه زیاد حاشیه نمیرم و شروع میکنم

دیروز دارم سیب زمینی پوست میکنم وخلال میکنم برای غذا اومدی گفتی مامان یک خلال سیب زمینی به من بده بخورم. گفتم مامانی خام. گفتی عیب نداره بده بخورم منم یک خلال سیب زمینی دادم دستت بعد از اینکه خوردی. تموم شده .میگی مامان برای چی سیب زمینی خام دادی به من خوردم چندشم شد.

ساعت یازده صبح  کیف نارنجی کوچولوت رو مثل یک خانم انداختی روی شونت و گفتی مامان من دارم میرم سر کار کلید کتابخونه رو بده به من یک زنگ هم بزن به آزانس بیاد من رو ببره کتابخونه سر کار

رفتی سراغ لپ تاپ صدا میزنی مامان بیا اول یه سری به وبلاگم بزن بعد برنامه پینت بازکن نقاشی کنم بعدشم عدد هارو یاد بگیرم

توی تلویزیون تبلیغ داره برای تبریک روز مادر یک مامان دخترش رو بغل کرده میای منو بغل میکنی و یه چند تا بوس آبدار بعدش میگی مامان پاشو زنگ بزن آژانس بیاد بریم وسیله بخریم کیک بخریم برای روز مادر

دارم میام سرکار رفتم سراغ کیفم براش میدارم دارم چک میکنم که چیزی از قلم نیافته چون روزی صد بار شما تخلیه اش میکنی دوباره وسایلم رو میزاری سرجاش میبینم گوشی من رو از توی جیب کیفم برداشی گوشی خودت رو گذاشتی به جاش

صبح دمنوش دم کرده بودم چند تا دونه میخک انداخته بودم توش گفتی مامان چی دم کردی برام بریز بیار بخورم برات یک استکان آوردم اولین قلپی رو که ازش خوردی میگی مامان زنجبیل و دارچین توش ریختی

با بابایی ترکی حرف میزنی و دیگه کاملا مسلط هستی  و من بی بهره بهت میگم سونیا به مامان هم ترکی یاد بده .بهت میگم دوست دارم به ترکی چی میشه میگی تو فارسی، فارسی حرف بزن تو که ترکی بلد نیستی

بعد از اینکه برات هوش چین گرفتم با توجه به اینکه معنی انگلیسی کلمات رو داره از میوه ها شروع کردم که معنی انگلیسیشون رو یادت بدم و چند روزی هست که شروع کردیم و حاصل کار شده میوه هایی که در پائین برات نوشتم رو یاد گرفتی

 

اولین میوه ای که معنی انگلیسیش رو یاد گرفتی نارگیل بود

Two pears:10720Cherries:10716Purple grapes:10723Strawberry:10730

نارگیل            Coconut 

هندوانه     Watermelon

خربزه                Melon

گیلاس              Cherry

گلابی                  Pear

سیب                Apple

پرتقال              Orange

       موز                 Banana      

انگور                 Grape

لیمو                Lemon

کیوی                  Kiwi

هلو                  Peach

       آناناس            Pineapple    

فقط تلفظ صحیح توت فرنگی رو یاد نگرفتی

توت فرنگی    strawberry



 3/2/1392

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (47)

✿✿الهه مامان روشا جون ✿✿
3 اردیبهشت 92 23:50
آفرین خاله جون چه قدر خوب یادگرفتی میوه ها رو به انگلیسی بگی موفق باشی همیشه
✿✿الهه مامان روشا جون ✿✿
3 اردیبهشت 92 23:53
مامانی راجع به ریاضیات پرسیده بودی من تو یکی از پستهام گذاشته بودم .جلسه اول نابغه های آسمانی.اینم آدرس پستش: http://fereshteyeasemuni.niniweblog.com/post241.php رمز واستون خصوصی میذارم.
مامان محمد و ساقی
4 اردیبهشت 92 0:42
سلام ماشالله به سونیا جتن دخملی هم باهوشه و هم شیرین زبون پیشرفتهات مبارک عزیزم
سوری مامان زهره
4 اردیبهشت 92 1:15
به به چه دختر شیرین زبون و باهوشی
مامان آوا
4 اردیبهشت 92 7:28
چه کارهای بامزه ایی ، چه حرفهایی آفرین سونیا خانمی.
مامان آروین (مریم)
4 اردیبهشت 92 7:41
چه دختر باهوش و نابغه ای . 1000 ماشاالله بوس برا سونیا جونی
نسیم-مامان آرتین
4 اردیبهشت 92 8:53
10000ماشا ا.. داره این دخمل ناز وباهوش وشیرین زبون
علامه كوچولو
4 اردیبهشت 92 9:09
الااااااااااااااااااااااااهي خدا حفظش كنه
مامان یاسمن و محمد پارسا
4 اردیبهشت 92 9:41
افرین سونیاخانم باهوش
مامان پریسا
4 اردیبهشت 92 9:45
همیشه به مامان های دختر دار میگم اگر این زبونو نداشتن چکار میکردن؟ ماشالله به دختر شیرین زبون.
یه نی نی توو خواب و رویا
4 اردیبهشت 92 13:16
ماشالله به سونیا جونم
مامان محمود
4 اردیبهشت 92 13:26
ای جانم چه دخمل ناز وشیرین زبونی آفرین چقدم خوب یاد گرفته خانم گلی میبوسمت عزیز خاله
مامان فتانه
4 اردیبهشت 92 14:02
افرین به این دخملی چه پیشرفتی...راستی خانمی شما چرا از سونیا جون عکسی نمیزاری
مامان بهار
4 اردیبهشت 92 14:21
الهی الهی!!! جقدر سونیا جون نمک داره! یه پارچه نمکه! شیرین زبونم که هست! باهوش و بلا! چی شده ای خدا!
ستایش
4 اردیبهشت 92 14:38
از نامه های بابا لنگ دراز به جودی ابوت جودی! کاملا با تو موافق هستم که عده ای از مردم هرگز زندگی نمی کنند و زندگی را یکمسابقه دو می دانند و می خواهند هرچه زودتر به هدفی که درافق دوردست است دست یابند و متوجه نمی شوند که آن قدرخسته شده اند که شاید نتوانند به مقصد برسند و اگر هم برسند ناگهان خود را در پایان خط می بینند. در حالی که نه به مسیر توجه داشته اند و نه لذتی از آن برده اند. دیر یا زود آدم پیر و خسته می شود در حالی که از اطراف خود غافل بوده است. آن وقت دیگر رسیدن به آرزوها و اهداف هم برایش بی تفاوت می شود و فقط او می ماند و یک خستگی بی لذت و فرصت و زمانی که ازدست رفته و به دست نخواهد آمد. ... جودی عزیزم! درست است، ما به اندازه خاطرات خوشی که از دیگران داریم آنها را دوست داریم و به آنها وابسته می شویم. هرچه خاطرات خوشمان از شخصی بیشتر باشد علاقه و وابستگی ما بیشتر می شود. پس هرکسی را بیشتر دوست داریم و می خواهیم که بیشتر دوستمان بدارد باید برایش خاطرات خوش زیادی بسازیم تا بتوانیم در دلش ثبت شویم. دوستدارتو : بابالنگ
مامان ضحی
4 اردیبهشت 92 14:49
من که کلی حال کردم با حرفای گل خانوم ماشالله خاله جون احسنت باریک
مامان تارا
4 اردیبهشت 92 19:07
حالا بیا و خوبی کن مامانی دخملی !! مگه مجبورت کرده سیب خام بخوری شما خودت اصرارفرمودی
مامان تارا
4 اردیبهشت 92 19:08
ای جانم فدای این شیرین زبونیات عسل ********************* این سایت یکی از فامیلامونه اگه مایلی لینکش کن مرسی http://www.neekaa.ir/
ستاره زندگیم اریانا
4 اردیبهشت 92 23:23
آفرین خاله جون چه قدر خوب یادگرفتی میوه ها رو به انگلیسی بگی
رها مامان راستین
5 اردیبهشت 92 10:34
دخترم هم باهوشه و هم شیرین زبون دلم بهش تنگ شده یه عکسی بزارین ماما مهربون
مامان آنی
5 اردیبهشت 92 15:44
آفرین به سونیاجون باهوش و مامانی زحمت کش
رعنا (مامان سیما سادات)
5 اردیبهشت 92 21:56
آفرین به سونیای باهوش . راستی مامانی شما زنجان زندگی میکنید.پس با سونیا همزبونیم.پس من هم میگم.سونیا سن چوخ گوزلسن الله سنی ساخلاسین
پرهام ومامانش
6 اردیبهشت 92 0:13
مریم بانو
6 اردیبهشت 92 10:24
سلام خانمی. وبلاگ بسیار زیبایی دارید.من بچه ندارم. اما حتممممممممن از این کار شما ایده میگیرم و براش وبلاگ میسازم بعدها.خیییییییییلی جالبه برام دختر زیبا و بلایی دارید.چشم حسودش کور و خدا انشالله براتون نگهش داره شمارو هم برای اون نگه داره وقت کردی به خونه ما هم سر بزن خوشحالم میکنید
مامان تسنيم سادات
6 اردیبهشت 92 15:17
به افتخار سونياى عزيزم
«فائزه»دختردايي دينا
6 اردیبهشت 92 15:35
سلام!مي شه همديگه رو لينك كنيم؟ ممنون مي شم از اين كه از وبلاگ دينا جان بازديد كني و نظر بذاري[..]


مامان عسل
6 اردیبهشت 92 23:26
سلام گلم خیلی خوبه که از الان بهش خوندن یاد میدی. عسل هم میتونه از 1/5 باهاش کار کردم. سونیا جونم خوشگل خاله موفق باشی گل من فدات بشم شیرین زبون بووووووووس
مامان تارا و باربد
7 اردیبهشت 92 9:03
ای شیطون تکلیف مامانی با تو چیه آخه ناقلا به مامیت هم ترکی یاد بده
مامان دخترا
7 اردیبهشت 92 9:11
خیلی خوب یاد گرفته.میشه این هوش چین رو معرفی کنی خانومی؟ببخشید که وقتت رو میگیرم.
ღ مامانِ آینده یه فسقـِــلی ღ
7 اردیبهشت 92 9:25
از حضورتون ممنونم ...
ღ مامانِ آینده یه فسقـِــلی ღ
7 اردیبهشت 92 9:49
لینکیدمتون
مامان یاسمن و محمد پارسا
7 اردیبهشت 92 10:30
سلام مامانی رمز امیدم
مامان یاسمن و محمد پارسا
7 اردیبهشت 92 10:42
خصوصی
مامان سيد محمد سپهر
7 اردیبهشت 92 13:19
سلام گلم دلم ضعف كرد براي خوشگل خانوم....با افتخار لينك شدين....ممنون كه به ما سر زدين ..
مامان سيد محمد سپهر
7 اردیبهشت 92 13:38
دلم غذاي حضرتي مي خواست !...واما قسمت دوم سفرنامه كربلا...
☆ یاسمین ☆
7 اردیبهشت 92 13:53
باریکلا به سونیا جون باهوش و شیرین زبون
✿✿الهه مامان روشا جون ✿✿
7 اردیبهشت 92 15:15
مامانی خصوصی داری
مامان سيد محمد سپهر
8 اردیبهشت 92 8:38
مي دوني براي چي مي خواستم مرد باشم ... ادامه سفر نامه كربلا را بشنويد:
مامان آروین (مریم)
8 اردیبهشت 92 10:31
زن شکوفه ایست که هنگام غنچه بودن دوست داشتنی. موقع گل کردن عشق ورزیدنی. و در وقت پژمردن پرستیدنی ست!! دوست خوبم پیشاپیش روزت مبارک ای گل زیبای خلقت.
بابای یسنا
8 اردیبهشت 92 14:22
ای جانممممممممممممم شیرین زبون !! خوب راست میگه مامانی چرا بهش سیب زمینی خام دادی!!! جونم که حواسش هست که برای روز مادر کادو واست بگیره.. ای جان ضعف کردم واست .شهادت خضرت فاطمه قم بودیم توی حرم یه دختری دیدم مثل سونیا جون ولی سونیا جون خوشگل تر بودا!!! موهاش مثل دخملی بلوند و بلند بود... همونجا خیلی یادت کردم .هرچند شما اونجا حق آب و گل دارین ولی به یادت بودم
مامان سيد محمد سپهر
9 اردیبهشت 92 8:40
سلام عزيز دلم .....نه فقط اين دفعه همت كردم سفرنامه نوشتم .... گلم بازم به روزيم اگه ناراحت نمي شي بيا!
مامان آرشيدا قند عسل
9 اردیبهشت 92 8:41
آفرين به دخمل باهوش خودم اون توت فرنگيه رو هم زود زود ياد ميگيري خو راست ميگي ماماني واسه چي سيب زميني خامن ميدي بچه بخوره چندشش بشه وا خو اين چه كاريه آخه بوسسسسسسسس براي تو كه اينهمه مهربوني
مامان سيد محمد سپهر
9 اردیبهشت 92 8:42
عزيزم دعا مي كنم هرچه زودتر خانوادگي به پابوسش برين...واقعا مهم زيارته فقط خواستم از وضعيت عراق و رفتاراشون بنويسم كه خاطره بمونه
مامان سيد محمد سپهر
9 اردیبهشت 92 9:00
سلام ماماني گل همين طور هست كه مي گين متاسفانه كاري از دستمون بر نمي ياد ..حتي نمي توني اونو توي روزنامه چاپ كني..اما وب بهترين جا براي اطلاع رساني هست. [
فاطمه
9 اردیبهشت 92 10:10
مامان موژان جون
9 اردیبهشت 92 16:51
افرین به دخمل نازنازی
عمه ي آتنا
9 اردیبهشت 92 19:18
ماشااله به اين دخمل باهوش