سونیا سونیا ، تا این لحظه: 14 سال و 27 روز سن داره

همه زندگی من سونیا

تق و تق صدا میاد صدای کفش پاش میاد

1392/1/24 12:18
2,368 بازدید
اشتراک گذاری

سلام و صدتا سلام به روی زیبا تر از ماه گل دخترم خوبی خوشی مامانی   میخوام برات از دیروز بگم 21 فروردین سال 1392  من شیفت صبح سرکار بودم ساعت نزدیک نه و نیم بود که دیدم صدای دلنشین کفش میادلبخند بله اون صدای تق تق قشنگ مال کفشهای سونیا عزیز مامان بود که با عزیزجون و بابا بزرگ اومده بود کتابخونه  .  عزیز گفت بمونم  یک ساعت دیگه ببرمش یا بگذارمش و برم تا ظهر بمونه پیشت تا با هم بیایید خونه منم گفتم بگذارید بمونه تا ظهر با هم میایم هورا بعد از اینکه عزیز رفت گفتی میخوام برم اتاق کوک و نقاشی بکشم کیف و مداد رنگی و همه چی هم آورده بودی منم بردمت اتاق کودک و وسایلت رو در آوردم گذاشتم جلوت تا نقاشی بکشی منم برم سرکار خودم که گفتی مامان بشین پیش من هرچی گفتم مامان نمیشه من که نمیتونم کارم رو ول کنم بیام پیش شما بنشینم اما به گوشت نمیرفت  که نمیرفت از طرفی هم برعکس همیشه کتابخونه خلوت بود و یک نفرهم توی اتاق کودک نبود تا شما باهاش سرگرم بشی خلاصه من شما رو گذاشتم اتاق کودک و خودم اومدم سرکار خودم دو دقیقه نشد دیدم شما هم بلند شدی و اومدی و با اون صدای کفشت. میترسیدم که الان یکی از بچه ها بیاد و اعتراض کنه خوشبختانه سالنهای مطالعه طبقه بالاست و صدا زیاد بالا نمیرفت و کسی اعتراضی نکرد البته کتابخونه خلوت بود و سالن خواهران هم یکی دو  نفر پشت کنکوری بودن که یکی از اونها اومد پائین کلی بین قفسه های کتاب باهات قایم باشک بازی کرد ولی خسته شد بنده خدا وهزار ماشاالله به انرژی شما که تموم نمی شد و دوست داشتی همچنان بازی و بدوبدو کنی ولی از شانست بچه های کوچولو کسی نیومده بود البته دم ظهری یک دختر کوچولو هشت ساله اومد و یک ساعتی هم اتاق کودک بود اما در کل از اون بچه های ساکت و بی آزار هست و زیاد اهل بدو بدو ورجه وورجه نیست و زیاد با هم بازی نکردید. یک کمی هم با هم رفتیم توی حیاط کتابخونه و بازی کردیم کلی هم بین قفسه ها تا مراجع نداشتم با هم قایم با شک بازی کردیم تا من خسته شدم و دیگه نشستم و شما خودت چند بار رفتی حیاط و اومدی تو یکی دوبار هم رفتی بالا سالن خواهران وموقع برگشتن از ترس اینکه نیفتی از پله ها بچه ها لطف کردند و آوردنت پائین اونم با کلی قربون صدقه رفتن و به من میگفتن شما تا این سونیا خانم  رو داری هیچ غمی نداری ماشاالله چقدر ناز و دوست داشتنی هست و خیلی هم اجتماعی و  آپ تودیت هست دخترت.  خلاصه تا ظهر ساعت دو و ربع با هم کتابخونه بودیم و ساعت دو و ربع کار مامانی تموم شد و از کتابخونه اومدیم بیرون هنوز دوقدم راه نیومده بودیم که گفتی مامان من پاهام درد میکنه خسته شدم کلافهنمیتونم پیاده بیام یا من رو بگیر بغلت یا زنگ بزن بابا بزرگ بیاد دنبالمون  بهت گفتم اخه دختر گل ساعت دو و ربع بعد از ظهر من زنگ بزنم به بابا بزرگ  بگم چی  زشته مامان  بابا بزرگ الان سر کار نمیتونه بیاد دنبال ما یک کم خودت پیاده بیا یک کم هم من بغلت میکنم تا برسیم گفتی نه من نمیتونم پیاده بیام خوب تاکسی بگیر ببین ماشین هست بنده هم اطاعت امر کردم ماشین گرفتم و با هم اومدیم خونه از در خونه نرسیده تو میگی مامان بریم خونه عزیز گفتم مامان از صبح ساعت نه داشتی بدو بدو وبازی میکردی خسته نیستی. گفتی نه . دیدم الان بهت بگم نه گریه و نق زدنت شروع میشه منم گفتم بیا با هم بخوابیم تا خستگیمون در بیاد عصر برو خونه عزیز شما هم راضی شدی انقدر خسته بودی که ده دقیقه نشده خوابیدی و دوساعتی خواب بودی خدا رو شکر عصر هم که بلند شدی دیگه حرفی از خونه عزیز نزدی فقط چند باری گفتی بریم پارک منم گفتم برای امروز بسه  دیگه اومدی کتابخونه باشه یک روز دیگه وخدا رو شکر قانع شدی خوب عزیزم خیلی حرف زدم تا پست بعدی به دستان مهربان خداوند یگانه میسپارمت در پناه حق فرشته.

22/1/1392

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (30)

الهام مامان رامیلا
22 فروردین 92 20:58
مامان آوا
22 فروردین 92 21:42
خانمی درکت میکنم خسته نباشی منم خودم بعضی وقت ها همین بساط و با آوا خانمی دارم .چقدر این بچه ها عاشق کار مامانشون هستن.
سارا مامان آرتین
23 فروردین 92 2:47
ای جونم .. ماشالا به این دخمل زیبا و دوست داشتنی و پر انرژی ایشالا همیشه صحیح و سالم باشه اسفند دود کن براش مامانی ممنون که به ما سر زدید بیشتر بیاین خوشحال میشیم.... ببوسین سونیای نازتونو
خواهر فرناز
23 فروردین 92 11:06
خوب بچه کتاب خونه دیگه ازحالا داره کمک میکنه وکتاب میخونه
خواهر فرناز
23 فروردین 92 15:10
به روزیم ومنتظر رد پای شما بر چشممان شما هم دعوتین
مرجان مامان آران
24 فروردین 92 9:05
سلام عزيزم مرسي كه بهمون سر زدي من لينكتون كردم
نسیم-مامان آرتین
24 فروردین 92 9:42
وای من موندم آخه چرا دخترا عاشق کفشی هستن که صدا میده من که دیوونه اون صدا بودم الان میفهمم سونیا جون که لذتی میبره وقتی کفشاش تق تق صدا میده مامان جون 1سوال گفتی اتاق کودک منم میتونم آرتین وبیارم اونجا تا هم نقاشی بکشه وهم بازی کنه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ یا فقط مال اونایی که میان اونجا برای مطالعه ویا برای پرسنله؟؟؟؟؟؟ راستی 1سوال شما تو کدوم کتابخونه میشید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
مامان فتانه
24 فروردین 92 13:14
به به عجب انرژِ ای افرین به این دخملی
مامان نگار
24 فروردین 92 13:31
آفرین به سونیا خانوم که بزرگ شده و کفشای خوشگل خوشگل تق تقی می پوشه. فقط باید بدونه توی کتابخونه نباید کفش تق تقی پوشید!
مامان آرشيدا قند عسل
24 فروردین 92 14:01
پس رفتي سركار ماماني و حسابي شيطوني كحردي ولي خيلي لذت داره آدم بره سركار مامانش يه جورايي خوش ميگذره مگه نه؟!!!
مامان آرین
25 فروردین 92 14:49
الهی فدات بشم خانم طلا با کفش های تق تقی به مامانی سر زدی وحسابی هم بازی کردی وبهت خوش گذشته.چه خانمی شدی ماشاالله.مامانی از طرف من سونیا جون رو ببوسین حسابی.
مرجان مامان آران
25 فروردین 92 15:50
با عكساي تولد اپ كرديمممممم
✿✿الهه مامان روشا جون ✿✿
26 فروردین 92 6:19
ای جان عزیزم.انگار این تو وجود دختراست که دوست دارن کفش تق تقی بوشن و جالبه همش فکر میکنن هر چی صداش بیشتر باشه بزرگترن مامانی فکر کنم به خاطر کارتونه که انقدر سونیا جونم به مطالعه علاقه منده.من مامانم استاد دانشگاه بود و اون موقع که تو سن سونیا جونم بودم همش کتاب دستش میدیدم ناخودآگاه خودمم شیفته کتاب شدم.الان دخترمم با اینکه تقریبا با هیچی سرگرم نمیشه ولی تا کتابو میبینه مودب میشینه تا واسش بخونم یا خودش عکساشو چند دقیقه ای نگاه میکنه. ببوس سونیا جونمو.حتما واسش اسفند بریز.
نسیم-مامان آرتین
26 فروردین 92 9:13
عزیزم خصوصی داری
مامان هدیه
26 فروردین 92 11:36
چه سورپرایز قشنگی کردن عزیز خانوم
مامان عسل
26 فروردین 92 13:57
سلام مامانی اولا خسته نباشی منم موندم این فسقلی ها این همه انژی رو از کجا میارن؟ خدا حفظش کنه گل دخترو. از طرف من 10000000000000 تا ببوسین گل دخترمو
☆ یاسمین ☆
26 فروردین 92 17:30
الهـــــــــــــــــی.نازی با اون کفش تق تقیات ماشاله به انرژیت عزیزم چه آهنگ آروم و قشنگی
☆ یاسمین ☆
26 فروردین 92 17:33
ببخشید آهنگو اشتباه نوشتم.آخه حواسم نبود خودم گذاشتم
رها مامان راستین
26 فروردین 92 17:58
سونیا خانوم بزرگ شده و کفشای خوشگل خوشگل تق تقی می پوشه.همه از صداش لذت میبرن
الهه مامان یسنا
26 فروردین 92 17:58
ماشاالله به این همه انرژی بچه ها... منم میمونم که این همه انرژی رو ار کجا میارن... چه دختر نازی دارین هزارماشالله
مامان پریسا
27 فروردین 92 10:01
جالبه که بچه ها هیچ وقت از بازی خسته نمیشن. حتی در اوج خواب هم باشن باز هم بازیییییی خونه ی مامان بزرگ هم که هیچ وقت دل بچه رو نمیزنه
مامان تارا و باربد
27 فروردین 92 10:48
سلام عزیزم خوبی گلم خوش می گذره می بینم خانوم طلا اومده پیش مامانی سر کار من می دونم بالاخره نویسنده میشه بس که میاد کتابخونه خدا حفظش کنه می بوسمتون
مامان امیر مهدی
28 فروردین 92 0:39
ایشالا کفشهای عروسیتو بپوشی که تق تق صدا بدن
مامان آروین (مریم)
28 فروردین 92 6:57
1000 ماشاالله به این انرژی که سونیا خوشگله داره اون هم از نوع اتمی ............
علامه كوچولو
28 فروردین 92 8:46
سلام عزيزم خوبين انشاءالله ممنونم از لطفي كه به من و پسركم دارين و با وجود بي وفاييمون باز هم جوياي حالمون هستين عروسك خوشگلومن چطوره؟تو خونه هم با كتاب مانوسه؟نكنه تو خونه ازون كتابخونه هاي انچناني دارين كه من ارزوشو دارماينقدر كه خودم ارزو به دل موندم دارم برا محمدباقر ايده پردازي ميكنم و هرچند كمه ولي تا الان قريب 50 جلد كتاب از همه نوعش براش خريدم اما خدا نكنه دست من كتاب يا جزوه اي ببينه الا بلا بايد و بايد همونو بدم دستش راستي بهترين شوه ارتباط كودك و كتاب چيه؟البته تو اين سن؟منظورم اينه كه متوجه مطالب بشه و براش قابل فهم باشه؟ واااااااااااااي چقدر حرف زدم اما از اولش ميخواستم بگم چقدر اين عكس جديد سونيا جون قشنگه خدا براتون حفظش كنه
علامه كوچولو
28 فروردین 92 10:05
ممنونم از لطفتون عزيزم واقعا استفاده بردم
الناز
28 فروردین 92 16:43
خدا حفظش کنه و مامان گلش رو براش نگه داره
مامان محمد و ساقی
28 فروردین 92 23:16
سلام مامانی وای حتما" اون لحظه که اومد کتابخونه خیلی خوشحال شدی این بچه ها همیشه سرشار از انرژی هستن.اونی که کم میاره ما بزرگترها هستیم ایشالله سونیا جان همیشه در سلامتی و آرامش باشه
مامان امیر مهدی
29 فروردین 92 1:47
ممنون که اومدین پیشمون
عمه مژګان
31 فروردین 92 21:11
ای جاااان ماشالله
نوع نوشتار تون رو دوس دارم
راستی عزیزم ما مدتهاست که شمارو لینک کردیماااااا اما شنا نسبت به ما کم لطفین
خوشحال میشیم به ما سر بزنین


عزیزم آدرس وبتون رو نگذاشتید شرمندتون شدم خواهش میکنم ادرس وبتون رو بگذاریئ خدمت برسم وحتما حتما لینکتون کنم