سونیا سونیا ، تا این لحظه: 14 سال و 30 روز سن داره

همه زندگی من سونیا

گل و تـــرانه و لبــخنــد می رســــد از راه

سلام و صد سلام گرم توی این هوای سرد زمستون .به روی همچون ماهت گل دختر قند عسلم . خوبی انشالله گل دخترم .هوا دوباره یک هفته ای هست که حسابی سرد شده و دو بار توی چند روز گذشته برف باریده اما چون یک ماهی هوا گرم شده بود زمین گرم بود برفها به سرعت آب شدند روی زمین نموندند .با اینکه ننه سرما عقب گرد کرده و باز اومده به خونه ها . اما بهار خانم هم  بیکار ننشسته و کارخودش رو میکنه درختها همه برگ باز کردند و زمین سبز و زیبا شده و بوی عید و صدای قدمهای عمو نورز همه جا رو گرفته . و اما شما توی این روزها دائم درحال جست و خیز و ورجه و وورجه هستی کاملا شاد و سرحال و منتظر اومدن بهاری و هر بار که ازخونه میریم بیرون همه توجهت به نشونه های ب...
25 اسفند 1392

کیف و کفش قرمز

سلام و صد تا سلام گرم  به روی همچون ماه گل دخترم خوبی انشالله نازنینم. خوب از حال و هوای این روزهات برات بگم که بوی بهار و عید و خرید سال نو حسابی سر ذوقت آورده و حسابی خوشحال و ذوق زده ای یک بخش از خرید هات رو انجام دادم اما هنوز کامل نشده و چند تا تیکه ای مونده که برات بخرم و با این گرونی بازار نمیدونم بشه یا نه . امیدوارم که بتونم برات اون چند تا تیکه جا مونده رو هم بخرم تا شادیت کامل بشه عزیز دلم.هفته گذشته رفتیم خرید و برای شما یک پیراهن و ساپورت   و یکدست لباس راحتی برای توی خونه خریدیم اما برای زیر پیراهنت باید یک بلوز بخرم تا باهاش ست بشه چون پیراهنت خیلی لخته و بهار هم که اینجا هوا سرده و  با یک پیراهن سرما...
15 اسفند 1392

47 ماه شیدایی

دختر که داشته باشی، با خود تصور می کنی پیچ و تاب شانه را در نرمی موهای طلایی اش -وقتی کمی بلند تر شوند- و کیف عالم را می بری از انعکاس تصویر خرگوشی بستنشان دختر که داشته باشی، خیال می کشاندت به بعد از ظهر گرم روز تابستانی که گوشواره های میوه ای از گیلاس های به هم چسبیده به گوش انداخته اید -همان هایی که هر که بیاویزدشان از شادی لبریز می شود و خنده ی از ته دل امانش را می برد- دختر که داشته باشی انتظار روزی را می کشی که با هم بنشینید در حیاط خانه مادربزرگ و گل های یاس سفید و زرد به رشته درآمده گرانبهاترین گردن آویز دنیا شود که بیندازیش به گردن دخترت دختر که داشته باشی گاهی دلت می لرزد از فکر اینکه روزی بر شانه مردی دی...
9 اسفند 1392

این روزهای دخترکم

آنه ! تكرار غريبانه ي روزهايت چگونه گذشت   وقتي روشني چشمهايت   در پشت پرده هاي مه آلود اندوه پنهان بود   با من بگو از لحظه لحظه هاي مبهم كودكيت   از تنهايي معصومانه دستهايت   آيا مي داني كه در هجوم دردها و غم هايت   و در گير و دار ملال آور دوران زندگيت   حقيقت زلالي درياچه نقره اي نهفته بود؟   آنه ! اكنون آمده ام تا دستهايت را   به پنجه طلايي خورشيد دوستي بسپاري   در آبي بيكران مهرباني ها به پرواز درآيي و اينك آنه شكفتن و سبز شدن در انتظار توست... در ان...
30 بهمن 1392

قلبم را نلرزان دختر

سلام و صد تا سلام گرم  به روی زیبا تر از ماه گل دختر قندعسلم خوبی عزیز دلم .بازم دیر اومدم شرمنده اما چه میشه کرد کارم زیاده و وقت کم . جونم برات بگه که دیروز ظهر از خونه زدیم بیرون به قصد رفتن سر کار البته باید اول شما رو میگذاشتم خونه عزیز جون و بعدش خودم میرفتم سر کار. ده دقیقه ای رفته بودیم که شما دستت رو به زور از دست من بیرون آوردی و شروع کردی به دویدن و هرچی من صدات زدم و ازت خواستم تنهایی ندویی یا حداقل آرو م تر بری تا منم بهت برسم گوشت بدهکار نبود که نبود تا اینکه بلاخره بعد از کلی صدا زدن وایستادی.   منم میخواستم سر راه برم مغازه و یک وسیله ای که خریدنش برام خیلی ضروری بود رو بخرم  بعد از اینکه کلی صد...
20 بهمن 1392

پرستار کوچولو

سلام و صد تا سلام به روی زیبا تر از ماه گل دختر قند عسلم خوبی انشالله نازنین مه جبینم .     ببخشید که بازم دیر اومدم تا برات بنویسم امروز دقیقا دو هفته ای هست که بیمارم و حالم خوب نیست و این بیماری قصد بیرون رفتن از تن من رو نداره و خیلی کسل و بیحالم کرده    و متاسفانه نتونستم بیام از کارها و حرفهای قشنگت بنویسم . خوب حالا بریم سر اصل مطلب که بر میگرده به دیروز پنجشنبه که طی یک تصمیم ناگهانی من تصمیم گرفتم که پنجشنبه صبح شما رو با خودم ببرم سرکار.  ماجرا از اینجا شروع شد که چهار شنبه شب که خونه عزیز جون بودی زنگ زدی و گفتی میخوای بیای خونه در حالی که ظهرش که بردمت خونه عزیز ازت قول گرفتم که شب رو ا...
11 بهمن 1392

بزرگ شو اما مهربان بمان

سلام و صد تا سلام گرم به روی همچون ماهت نازنینم خوبی انشالله دلبندم. بازم عذر خواهی بابت دیر نوشتن و اینکه خیلی از حرفها و کاراهات رو یادم رفته اما هر چیزی رو که در ذهنم باقی مونده باشه رو سعی میکنم برات بنویسم موقعیتهای مختلفی رو که از کارهات یادم بیاد رو برات ثبت میکنم عزیزم. صبح زود هست و داریم با هم توی خیابون میریم تا شما رو بگذارم خونه عزیز جون و خودم هم برم سرکار هنوز خورشید خانم طلوع نکرده و ماه هنوز اون ته ته های آسمونه و داره میره که خورشید خانم بیاد سونیا: مامان مگه الان صبح نیست مامان: چرا عزیزم الان صبح شده و من دارم شما رو میبرم خونه عزیز جون بگذارم و خودم برم سر کار سونیا: پس چرا هنوز ماه توی آسمونه...
1 بهمن 1392

تبریک میلام محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم و امام جعفر صادق علیه السلام

  عرش و فرش و ملک و آدمی و کوه و در و دشت و یم و قطره مهر و مه و سیاره و منظومه ی شمسی و کرات و همه افلاک الی این کره ی خاک ز برگ و بر و ریگ و حجر و شاخه و نخل و ثمر و بام و در و مرد و زن و پیر و جوان ابیض و اسود همه گویند درود و صلوات از طرف ذات خداوند تبارک و تعالی و همه عالم خلقت به خصال و به کمال به جلال و به جمال قد و بالای محمد که خداوند و ملایک همه گویند درودش همه خوانند ثنایش همه مشتاق لقایش همه عالم به فدایش همه مرهون عطایش که خدا خلق نموده است به یمن گل رویش فلک و لوح و قلم را ملک و جن و بشر را همه ارض و سما را. شب شوق و شب وجد و شب شور و شب پیدایش نور و شب تکرار تجلای رسولان الهی رسد از ارض و سما و ملک و حور و گو...
29 دی 1392

حلیم پزون 92

سلام و صد تا سلام گرم توي اين روز برفي به روي زيبا تر از ماه گل دختر قند عسلم خوبي خوشي انشالله فرشته پاك و قشنگم . خوب گل دخترم ميرم سر اصل مطلب و ثبت يك خاطره از روزهاي گذشته . امسال هم طبق معمول سالهاي گذشته عزيز جون براي شب بيست و هشتم ماه صفر  حيلم پزون داشتند و شما از چند روز قبل ثانيه شماري ميكردي براي روز موعود كه بيست و هفتم سفر هست و براي شب بيست و هشتم حليم رو ميپزند بلاخره روز دوشنبه نهم دی ماه  روز روز موعود فرا رسيد ساعت ده صبح بود كه لباسهامون رو پوشيديم و كارهامون رو كرديم و رفتيم خونه عزيز جون  شما رفتي دنبال بازي و شيطوني خودت و منم اگر امام حسن مجتبي قبول كنه انشالله رفتم و يك كم كمك عزيز و عمه جونها ك...
11 دی 1392

دوسالگی از نوع نتی

سلام و صدتا سلام به روی ماه گل دختر قند عسلم خوبی انشالله نازنینم . امروز ٨ دی ماه هست و دو سال میگذره از زمانی که نوشتن از خاطرات در وب میگذره از زمانی که این خونه مجازی رو اینجا ساختیم و به نوشتن از روزهای قشنگ حرفها و کارهای قشنگت میگذره توی این دو سال تجربیات زیادی کسب کردیم و با دوستان زیادی آشنا شدیم و از تجربیات قشنگشون استفاده کردیم و باخنده هاشون لبخند زدیم و با ناراحتیشون غصه دار شدیم و یک کوله باری پراز تجربه های قشنگ رو پر کردیم و به دوشمون گرفتیم  امیدوارم روزی بیاد که بیست ساله بشیم و بیستمین سالگرد وب نویسی مون رو جشن بگیرم مقدم همه دوستان گلمون به این جشن گلباران .       1392...
8 دی 1392