سونیا سونیا ، تا این لحظه: 14 سال و 30 روز سن داره

همه زندگی من سونیا

طوطی

سلام به روی ماه گل دخترم چطوری نازنین مه جبینم .امیدوارم که هر روزت بهتر از دیروز باشه و فرداهایی زیبا و سرشار ازعشق؛ امید و موفقیت در انتظارت باشند و آینده ای درخشان رو تجربه کنی .خوب جونم برای گل دخترم بگه که دیروز 27 خردادماه بود و من با بقیه همکارانم قرار داشتیم که برای شب بریم منزل یکی از همکارانمون که به تازگی خونه دارشدند. برای اینکه با آرامش و بدون دغدغه بتونیم یکی دو ساعتی رو پیش هم باشیم قرار رو گذاشتیم برای شب و قرار شد که شب ساعت نه به بعد بریم منزل ایشون .دیروز که همون 27 خرداد ماه باشه من صبح سرکار بودم وشما رفتی خونه عزیز جون و ظهر هم که من اومدم از شما خبری نشد و تا ساعت هفت نیومدی خونه بنابراین خودم زنگ زدم خونه عزیز جون و...
28 خرداد 1392

گوشواره

سلام و صد تا سلام به روی زیبا تر از ماه گل دختر قند عسلم خوبی خوشی. خوب جونم برات بگه که این روزها اصلا حال و حوصله وب گردی و گذاشتن پست جدید رو ندارم اما سعی میکنم به زور هم که شده خودم رو مجبور کنم که خاطراتت رو  برات ثبت کنم نازگلکم. ببخش که خیلی اهمال کار و تنبل شدم.واما شما  این روزها خیلی شیطون و خرابکار شدی و هزار ماشاالله خیلی پر انرژی که هرچی بازی و خرابکاری میکنی سیر نمیشی دائم داری توی خونه ریخت و پاش میکنی و هرچی من داد و بیداد می کنم شما کار خودت رو میکنی و خیلی جسور شدی و هرکاری دلت خواست انجام میدی مثلا دو سه روز پیش خونه عزیز جون بودی و عمه خواب بوده رفتی یک لیوان آب خنک آوردی ریختی توی صورتش و اون بنده خدا رو با ت...
23 خرداد 1392

دلم برات تنگ شده جونم

سلام و صد تا سلام گرم به روی زیبا تراز ماه گل دختر قند عسلم خوبی خوشی سرحالی مامانی بازهم این مامان تنبل دیر اومد تا برات بنویسه از این روزهای قشنگ و شاد و پر هیاهو این روزهایی که به سرعت برق و باد میگذرند ومن تا چشم بهم میزنیم  میبینم که خانم کوچولوی مامان حالا شده برای خودش یک خانم تمام عیار و روز به روز هم شیرین تر از روز قبل میشه و با حرفهای قشنگش دل از کف و هوش از سرم میبره و هردم با نمک ریختن هاش به زندگیمون رنگ و جلا می بخشه و شادی رو با خندهاش به خونه میاره حالا چند تا از اون حرفهای قشنگت رو که دلم رو برده مینویسم تا بخونی و بدونی وقتی که سه سال و دو ماه سن داشتی چه چیزهایی که میگفتی و چه اداهای قشنگی داشتی . یک قلم مو می...
16 خرداد 1392

مهمون نواز

سلام دخترکم خوبی خوشی چیکارا میکنی عزیز دلم ببخشید چند روزی هست که برات پست نگذاشتم سوژه خاصی  نداشتم اما سوژه همین الان با پای خودش اومد خونمون. چطوری؟ اینطوری که برای باردومه که توی این خونه هستیم و یک گربه افتاده توی حیاط خلوتمون و دائم داره میو میو میکنه و شما هم مرتب به من میگی مامان بهش بگو ای جانم غصه نخور پیشی .وپسر صاحبخونه (که ده یازده سالشه )همین چند دقیقه پیش اومد و در خونه رو زد و گفت که میخواد یک کاری کنه که پیشی بره و من گفتم نمیشه چون به محض اینکه در رو باز کنی پیشی میپره توی صورتت و ممکن هست بهت پنجول بکشه و بهش اجازه ندادم بره سراغش تا خدایی نکرده بلایی سرش نیاد. و بهش گفتم حالا بابایی سونیا از سر کار میاد خودش کمکش م...
11 خرداد 1392

خورشیدجلو چشماش رو گرفته

سلام و صد تا سلام به نازنین دخترم خوبی خوشی مامانی این روزها سرشاری  از شور و شادی و هیجان و گاهی حرفهایی میزنی که لذت میبرم از این خیال پردازیهای کوکانه و قشنگت با اشیائ و پدیده های اطرافت خیلی راحت ارتباط برقرار میکنی و باهاشون حرف میزنی نمیدونم چرا الان که شروع کردم به نوشتن برای یک لحظه مغزم هنگ کرد و همه چی از ذهنم فراری شد البته چند وقتی هست که این حالات رو دارم وعلت دیر به دیر آپ شدن وبت هم همین میتونه باشه خوب چیزی که داره یادم میاد این هست که دیروز عصری با هم رفته بودیم بیرون وهوا خیلی گرفته و ابری بود و بارون دلش میخواست بباره اما ابری که خیال باریدن داشت خیلی ضعیف بود و پشت بند نداشت یعنی یک بارون خیلی کوچولو و قطره ای موقت ...
7 خرداد 1392

روش زندگی

دو قطره آب که به هم نزدیک شوند، تشکیل یک قطره بزرگتر میدهند اما دوتکه سنگ هیچگاه با هم یکی نمی شوند ! پس هر چه سخت تر و قالبی تر باشیم ،فهم دیگران برایمان مشکل تر، و در نتیجه امکان بزرگتر شدنمان نیز کاهش می یابد آب در عین نرمی و لطافت در مقایسه با سنگ،به مراتب سر سخت تر، و در رسیدن به هدف خود لجوجتر و مصمم تر است. سنگ، پشت اولین مانع جدی می ایستد. اما آب... راه خود را به سمت دریا می یابد. در زندگی، معنای واقعی سرسختی، استواری و مصمم بودن را، در دل نرمی و گذشت باید جستجو کرد. گاهی لازم است کوتاه بیایی گاهی نمیتوان بخشید و گذشت...اما می توان چشمان را بست و عبور کرد گاهی مجبور می شوی نادیده بگیری گاهی نگاهت را به سمت...
6 خرداد 1392

روز پدر

روز مردبر همه مردان ایران زمین مخصوصا همسر عزیزم و پدر همسرم مبارکباد     قرآن جز از مدح علی آیه ندارد این صدف جز این دُر گرانمایه ندارد رفتم زیر سایه لطفش بنشینم دیدم علی نور بود سایه ندارد علی علیه السلام و زیبائی ها: از کعبه حق بانگ جلی می آید آوای خوش لم یزلی می آید بشنو که سروش وحی حق می گوید آغوش گشایید علی می آید این هم از طرف سونیا برای بابایی مهربون  پدر ای چراغ خونه! مرد دریا، مرد بارون با تو زندگی یه باغه، بی تو سرده مثل زندون هر چی دارم از تو دارم ، تو بهار آرزوها هنوزم اگه نگیری، دستامو می افتم از پا .       &nb...
3 خرداد 1392

پنجمین سالگرد ازدواج البته به سال قمری

امروز پنجمین سالی است که در زیر سقف خانه خودمان این روز قشنگ را جشن میگیریم (البته به سال قمری) .پنج سال قبل روز میلاد با سعادت امیر مومنان پیوند مقدس زندگمیان بسته شد و باهم زیر یک سقف زندگی دونفره مان را شروع کردیم  و ثمره این عشق سونیای عزیز است و خداوند را شاکرم که این عشق و ثمره اش را بر من ارزانی داشت .   همسر خوبم با وجود پر مهرت و نگاه گرمت دنیایی از پاکی و صفا برایم به ارمغان آوردی خوب من برای توصیف مهربانی‌هایت واژه‌ها یاری نمی‌دهند چرا که تو خود قاموس مهربانی هستی و  من خوشحالم که سالی دیگر بر عمر زندگی مشترکمان افزوده شد.   در ثانیه‌های بودنت می‌ما...
2 خرداد 1392
1