سونیا سونیا ، تا این لحظه: 14 سال و 29 روز سن داره

همه زندگی من سونیا

گوشواره

1392/3/23 8:56
818 بازدید
اشتراک گذاری

سلام و صد تا سلام به روی زیبا تر از ماه گل دختر قند عسلم خوبی خوشی. خوب جونم برات بگه که این روزها اصلا حال و حوصله وب گردی و گذاشتن پست جدید رو ندارم اما سعی میکنم به زور هم که شده خودم رو مجبور کنم که خاطراتت رو  برات ثبت کنم نازگلکم. ببخش که خیلی اهمال کار و تنبل شدم.واما شما  این روزها خیلی شیطون و خرابکار شدی و هزار ماشاالله خیلی پر انرژی که هرچی بازی و خرابکاری میکنی سیر نمیشی دائم داری توی خونه ریخت و پاش میکنی و هرچی من داد و بیداد می کنم شما کار خودت رو میکنی و خیلی جسور شدی و هرکاری دلت خواست انجام میدی مثلا دو سه روز پیش خونه عزیز جون بودی و عمه خواب بوده رفتی یک لیوان آب خنک آوردی ریختی توی صورتش و اون بنده خدا رو با ترس از خواب پروندیش .استرس

خدا نکنه که چشمت به یک تیکه کاغذ بیفته که ذره ذره اش میکنی.همین چندروز پیش  یک کاغذ A4 ازمن گرفتی تا روی اون نقاشی بکشی که یکدفعه دیدم از یک گوشه اش یک تیکه کوچیک کندی ازت پرسیدم برای چی پارش میکنی مگر نمیخواستی نقاشی بکشی  گفتی این تیکه اش رو کندم تا  آدرسم رو روی اون بنویسم برات از خود راضی.

چند روز پیش عمه جون آوردت کتابخونه و شما هم کم نگذاشتی و تا تونستی بین قفسه بدو بدو وقایم باشک بازی کردی و از ته دل جیغ و فریاد کشیدی به طوری که دیگه برام قابل تحمل نبودکلافههرچی من میگفتم ساکت شو شما بدتر شلوغ بازی در میاوردی و آخر سری ساکت شدی و رفتی سر قفسه ها و  من شادمان از اینکه دختر ساکت شد خدا رو شکر خیال باطلکه یکدفعه دیدم رفتی سر قفسه مواد دیداری شنیداری و از رده 600 به بعد رو که دستت رسیده بود تمام سی دی ها رو برداشته بودی و برده بودی گذاشته بودی روی میز اوهگریهبازندهو بنده دوباره بایستی همه رو از اول مرتب میکردم و وبر طبق رده توی قفسه میگذاشتمشون .

کاهو شستم آوردم تا سالاد درست کنم که دیدم چند تا برگش رو برداشتی و اون قسمت پائین که سفیدو سخت هست رو به تیکه های کوچک قسمت کردی و هر کدوم رو گذاشتی لای یکی از برگها و شروع کردی به پیچیدنش و گذاشتی توی قابلمه ات و بعد ازچند دقیقه هم آوردی و گفتی دلمه پخت آماده شد مامان دلمه پختم بیا بخور بغل.

و اما از دیروز میخوام برات بگم که من صبح سر کار بودم و شما خونه عزیز جون بودی و عصری که با عمه اومدی خونه دیدم عمه یک جعبه کادوی کوچولو داد به من و گفت این قابل سونیا خانم رونداره وقتی که جعبه رو باز کردم دیدم یک جفت گوشواره کوچولو و ناز توش هست که طلاست.هورا خلاصه کلی سورپرایز شدم و خوشحال و بسیار بسیار ممنونم از عزیز جون و بابا بزرگ که زحمت کشیدند و برات این گوشواره رو تهیه کردند. آخه  یک ماه پیش بود که گوشهات رو سوراخ کرده بودم و هنوز برات گوشواره نگرفته بودیم البته تصمیم من و بابایی بر این بود که برای هدیه روز دختر برات گوشواره بگیریم که حالا جلوتر عزیز جون و بابا بزرگ زحمتش رو کشیدن و انشاالله برای روز دختر یک کادوی دیگه برات میگیریم. و اما چطوری ما اون گوشواره ها رو کردیم گوش شما کلافهمتاسفانه با این که یک ماهی از سوراخ کردن گوشهات میگذره باز هم گاهی اوقات که میخوام لباست رو عوض کنم یا موهات رو شونه کنم و دستم به گوشهات میخوره میگی که هنوز گوشهات درد دارهآخ و دیروز که میخواستیم گوشواره هات رو بکنیم گوشت خیلی اذیت شدی. و عزیز خودش برای اینکه شما گریه زاری راه نیندازی گوشواره ها رو گوشت نکرده بود و داده بود عمه آورد خونه خودمون تا گوشت بکنیم و من که تنهایی حریف شما نمیشدم نگرانبنابراین بابایی بغلت کرد و سرت رو گرفت توی بغلش و من اول اون گوشواره هارو که موقع سوراخ کردن دکتر به گوشت زده بود رو درآورم و بعد این گوشواره ها رو کردم گوشت خیلی اذیت شدی و خون هم  از گوشت اومد و حسابی گریهگریه و زاری کردی اما همین که تموم شد و هردوتا گوشواره رو کردم گوشت بعد از چند دقیقه ساکت شدی و رفتی دنبال شیطنتها و خرابکاریهای معمول خودت و انگار همه چیز یادت رفت و بعدشم رفتی جلوی آینه و کلی به گوشواره هات نگاه کردی و ذوق کردی و بعدشم به من گفتی پاشو لباس عروسم رو بیار تنم کن و ازم عکس بگیر من که حال نداشتم ساعت یازده شب دوربین دستم بگیرم گفتم باشه برای صبح و صبحم که یادمون رفت ازت عکس بگیریم. شب موقع خواب اومدی بغلم و گفتی مامان من امشب مبخوام با گوشواره هام بخوابم خواب قربونت برم که چقدر خوشحال و شاد شدی که گوشواره  گوشت کردی .خوب دختر گلم همین ها بسه بقیه کارهات باشه برای بعد و تا بعد در پناه خدای مهربون .بای بای

1391/3/23

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (53)

مامان تسنيم سادات
24 خرداد 92 1:26
پس اين دخملى دلمه هم بلده درست كنه ....؟؟؟!!!!! گوشواره هات مبارك سونياى قشنگمً آخى طفلك چقدر اذيت شده...
مامان منتظر
24 خرداد 92 12:12
مبارکهههههههههه عزیزم
مامان محمد و ساقی
24 خرداد 92 14:04
سلام عزیزم شرمنده که فرصت نکردم پستها رو بخونم.ایشالله سر فرصت میام
آرشیدا خانم
25 خرداد 92 0:14
سهلااااااااااااام ما اومدیم با کلی خاطره
گوشواره جدید مبارک عسیسم
به نظرتون من کی گوشهای آرشیدا رو سوراخ کنم؟؟؟


به نظرم کوچولو تر باشه بهتره همین حالا چون کوچولو باشه هم خودش کمتر اذیت میشه همبزرگتر ها رو رو کمتر اذیت میکنه
بابای مهتا
25 خرداد 92 7:09
سلام وقت زیباتون به خیر و شادی این اعیاد خجسته بر شما وخانواده محترم شما هم مبارک باشه. ممنون
نسیم-مامان آرتین
25 خرداد 92 8:45
ای جون گوش مروارید خاله یه پا آشپزه من بلد نیستم دلمه درست کنم اما این خانم خانما بلده دلمه درست کنه
مامان آوا
25 خرداد 92 9:43
مریم بانو
25 خرداد 92 10:11
سلام مامان سونیای نازنین مبارررررررررررررکا باشه جوووووووووووووونننننننننننمم سونیا خانم گل خداحفظش کنه این شیطون بلا رو
آيسان مامان ماهان
25 خرداد 92 10:46
سلام عزيز دلم ،،اول صبحي آپ شدم گلم...اين سونيا چقد شيطون بلا شده...ميگم مامان خانومي شايد عمه خانوم جايزه گرفته گوشواره ها رو بابت آبي كه سونيا جونم موقع خواب سرش ريخته
آيسان مامان ماهان
25 خرداد 92 10:47
سونيا نازم گوشواره هات مبارك گلم....خاله ميدونم منظورت از بهم زدن قفسه كتابخونه مامان اين بوده كه حوصلش سر نره فدات شم
آيسان مامان ماهان
25 خرداد 92 10:48
سونيا جونم خاله هم دلش دلمه خوشمزه سونيايي ميخواداااااااااااااااااااا
مامان تسنيم سادات
25 خرداد 92 10:55
خصوصى گذاشتم
مامان پریسا
25 خرداد 92 11:46
سلام گلم.خوبید؟ وای خدا این دخملی چه کارایی میکنه همه ی کارا یه طرف اون سی دی ها یه طرف واقعا خسته نباشید. گوشواره هم مبارک باشه.
آيسان مامان ماهان
25 خرداد 92 11:46
اي خاله جونم ببخشيد كه مامانم رو اذيت كردم.. منم مث مامانم بد جنسم ديگه
مامان سانلی
25 خرداد 92 11:50
وای که شما چقدر شیرینی.چه وروجکی شدی سونیا جونم. دلمه پیچیدنتو فدا شم.مطمءنم یه مامان با سلیقه داری رون تاثیر گذاشته. گوشواره جدید مبارک..الاهی عزیزم چقدر درد کشیده. من یک سال پیش تجربه کردم.از بس بد بود نتونستم تحمل کنم.سوراخ گوشم بسته شد.بخاطر همین سانلی رو تا وقتی که خودش بزرگ شه و دلش بخواد اینکارو براش نمیکنم. الان میفهمم سونیا جونم چی کشیده. عوضش خوشگل شدی.عروسک شدی خاله جونم. مبارکت باشه. بوس
مامان موژان جون
25 خرداد 92 12:28
الهی قربون اون شیطنت هات عزیزم اوه عزیزم گوشواره انداختن تو گوش این خانم ها خیلی عذاب اوره گوشواره موژان جون وقتی باز میشه می خوام درست کنم اینقدر گریه میکنه که نگو
مامان آرشيدا قند عسل
25 خرداد 92 12:57
عزيزم چرا بي حوصله اي اميدوارم دوباره مثل هميشه شارژ بشي. واي كلي خنديدم از اين شيطنتش آب ريخته رو عمه طفلكيش. دلمه پختي دستت درد نكنه جيگرخودم. شيطون بلا حالا ميري محل كارمامان اقلكن سي دي ها رو دست نزن ديگه. گوشوارهها مباركت باشه چقدر ناراحت شدم و اصلا حتي دردشم حس كردم.
خاله بهاره
25 خرداد 92 15:10
فدات بشم چه قدر شیرینی تو گوشواره هات مبارک عزیزم ایشالاه به سلامتی نازی خانم
مامان محمد و ساقی
25 خرداد 92 15:59
سونیا جون آب ریختی رو صورت عزیز؟ وای مردم از خنده گوشواره هات مبارک عزیزم.
مامان عبدالرحمن واویس
25 خرداد 92 16:37
سونیاجونم مبارک باشه دخترک شیطون بلای نازنازی
خواهر فرناز
25 خرداد 92 19:51
ای جانم چه شیطون شده مبارک گوشواره باشه ایشالا بیایم عروسیت
مامان نگار
26 خرداد 92 8:04
ای جانم سونیا خانوم آشپز که دلمه های خوشمزه ای درست می کنه

گوشواره هات هم مبارک باشه گل خانوم

راستی مامان سونیا منم گوش دخملو سوراخ نکردم گفتم وقتی بزرگ شد اگه خودش دوست داشت اینکارو بکنیم. شما پشیمون نشدین که دیر سوراخ کردین؟ لطفا تجربه تون رو در اختیارم بذارین




سلام خاله جون ممنونم از محبتتون والا من دوبار سه بار تا قبل از اینکه گوشش رو سوراخ کنم بردمش برای گوش سوراخی ولی دکتر گفت چون قسمتی رو که میخوام سوراخ کنم خیلی کوچولو هست و بعدا رشد میکنه الان من هرچی هم براش دقیق گوشش رو سوراخ کنم باز هم بعد از این که بزرگ شد و گوشش رشد کرد اون سوراخ وسط نمی افته پس بگذار سه سال و نیم چهارسالش که شد بیار براش سوراخ کنم و من هم صبر کردم تا یک ماه پیش که بردم گوشش رو سوراخ کردم


مامان علی خوشتیپ
26 خرداد 92 14:25
سلام عزیزم.خوبی؟

گوشواره های دختری مبارک

الهی قربون این دختر کدبانو برم...عکس دلمه هاشو میفرستادی وب آشپزی




ممنوم ساراجون شما خوبین علی اقا خوبه مرسی خاله زنده باشی عزیزم از هنر دختر عکس نگرفتم متاسفانه


خاله الهام
26 خرداد 92 17:16
واااي خداي من از اوني كه فكر ميكردم شيطون تري عزيز دلم چقدر دلم براي عمع بيچاره سوخت البته از كار شما وروجك هم خندم گرفت دلم براي ماماني هم سوخت كاري كه شما تو چند ثانيه انجام دادي بنده خدا ماماني چقدر وقت گذاشته كه مرتبش كنه گوشواره هاي خوشكلت هم مبارك عزيزم
مامان مهرو جون
26 خرداد 92 17:37
سونیا جون مبارکت باشه عزیزم حتما کلی خوشمل شدی
مامان تارا
27 خرداد 92 0:16
وایییییییییی خدا نکشت دختر عمه بیچاره رو تو خواب دیوانه کردی؟ اخه عزیزم چرا مامانو حرص میدی ؟ الهی الهی چقدر اذیت شدی تا گوشواره بره تو گوشت / یادم میاد تارا هم همینطوری شده بود خیلی ناراحت شدم مامانی یه عکس جدید از عسلی با گوشواره هاش بذار دیگه
ستایش
27 خرداد 92 1:12
می گویند سیاهی چادرم، چشم را می زند؛ چشم آدم های حریص و هرزه را، چشم را که هیچ؛ خبر ندارند تازگی ها دل را هم می زند؛ دل آدم های مریض و بیمار دل را؛ از شما چه پنهان چادرم دست و پا گیر هم هست؛ دست و پای بی بند و باری را می بندد؛ چادر برای کسانی است که ... نمی خواهند عزت آخرتشان را به بهای ناچیز لبخند های هرزه بفروشند! چــــــادرم سند بندگی و عبودیتم را امضا می کند...
نسیم-مامان آرتین
27 خرداد 92 9:05
خانمی رمز تلگراف شد
الهه مامان یسنا
27 خرداد 92 9:36
مبارکت باشه سونیای نازم. وای چقدر آدم سورپرایز میشه اینطوری یه دفعه یه جفت گوشواره برات بیارن قربون دستای کوچولوت که باهاش دلمه درست میکنی نازگلک شیطون بلا...
رها مامان راستین
27 خرداد 92 9:51
عزیزم دلمه هم که بلدی گوشوارهات مبارک باشه
مامان تارا و باربد
27 خرداد 92 10:21
عزیز دلمه این بازیگوش خانوم آخه آب سرد تو خواب اونم روی عمه واییییییییییییی دلمه های خوشمزتو میدی منم بخورم عزیزم گوشواره ها خیلی مبارکه ایشالا به سلامتی من هنوز دلم نمیاد گوشای تارا رو سوراخ کنم بوس برای مامانی گل امیدوارم همیشه سرحال و پر حوصله باشی گلم
علامه كوچولو
27 خرداد 92 11:09
سلااااااااااااااااام الاااهي چه عمه صبوري!!من اگه بودم درسته قورتش ميدادم اخ جون دلمه!! ووووووووووووووي گوشواره!مباركت باشه عزيزم
ღ مامانِ آینده یه فسقـِــلی ღ
27 خرداد 92 11:23
سلام خانومی، کامنتی که گذاشتی چی نوشته؟! من نمیفهمم؟


خوب نوشته HAPPY BIRTHDAY
مامان متین
27 خرداد 92 12:00
وای وای چه کاری کردی آب خنک. عزیزم .داره همه کارای شماها رو تقلید میکنه شیطون. مبارک گوشواره هات خانوم طلا.دستشون درد نکنه.کاش قبلش پماد ویتامین آ میزدید تا گوشش نرم بشه و گوشواره راحت تر بره توی گوشش. ماشالله ماشالله حسابی دیگه مامان رو درگیر خودت کردیا. خانمی پست سفر متین و مهبد رو گذاشتم.خوشحال میشم بیای.
هیجان
27 خرداد 92 12:13
عزیزم دلمه درست کردنش روووووووو آفرین دختر گلممممممممممم مامان خانم خودت چرا بی حوصله ای عزیزم مراقب خودت باش
مامان نیایش
27 خرداد 92 12:29
عزیزم گوشواره هات مبارک خدا حفظش کنه برات مامانی نگران نباش حال و حوصله هم پیدا میکنی طبیعیه آدم خسته میشه دیگه ایشالا خوش باشید همیشه
ღ مامانِ آینده یه فسقـِــلی ღ
27 خرداد 92 12:55
ای شیطون بلا... وقتی ساکت شده بودی، داشتی شیطنت میکردی ... آره؟! بنده خدا مامانی ... چقدر اذیتش کردی ای جوووووونم، چه خوشگل ... چه باحال، چه بامزه واست دلمه درست کرده .... کلی خوشم اومد. در آینده، از اون خانومای هنرمند میشه ها. اوووووووو ... مبارک باشه گوشواره های سورپرایزی که دوست داشتی باهاش لباس عروس به تن کنی و با کلی ذوق و شوق باهاشون خوابیدی. ایشالا سرویس طلای عروسیت ببخشید که دیر اومدم مامانی.
ستایش*مامان محمود
27 خرداد 92 13:00
وااای ماشالا به این خانم از حالابرا خودش کدبانویی شده آفرین عزیزم خصوصی رمزوگذاشتم گلم
ستایش
27 خرداد 92 13:43
چـــادر زن تــــاج سلطـانـــی بــــود حـــافظش از شــــر شیطانـی بـود چـــادر زن بـــر هــوس غـالب شـود عــــزت زن را ز حـــق طالـب شــود از بــرون شــرح درونـــی مـی‏دهـد خشـم دشمـن را فزونـی می‏دهد بــــر ســر زن هست مـاننــد سپــر حـــافـظ زن هست هنـــگام خطــر غنچه ای تا هست پنهان در حجاب مــی کنــد از او خـزان هم اجتناب حفـظ چــــادر مـایـــه وارستگیـست جسـم زن را حافظ برجستگیست خصـم پنـدارد کـه با فرهنگ خویش می کند تحمیل بر زن ننگ خویش غافـــــل از آنــــکه زنــــان مــا گلنـد بـــر مقـــام حفـظ عصمـت سنبلند
مامان دخترا
27 خرداد 92 14:30
مبارک گوشواره! چه مادر بزرگ و پدر بزرگ مهربونی! و چه عمه صبوری! قدر همین شیطونی کردنهای سونیا رو بدون. این یعنی کنجکاوه.
ستاره زندگی
27 خرداد 92 16:49
آفرین به این دخترمون که از الان آشپزی بلده گوشواره هاش هم مبارک باشه ما هم آپیم
مامان سویل
27 خرداد 92 18:13
سلام عزیزم مبارکه خیلی ممنونم که بهم تبریک گفتی خانومی سونیا جونمو از طرف من
مامان فتانه
27 خرداد 92 18:29
به به مبارکه مبارکه انشالله به سلامتی استفاده کنه دست عزیزش درد نکنه...........وااااااایییی امون از دست این دخملیه شیطون...رفته اب ریخته رو عمش
مامان هدیه
28 خرداد 92 1:39
الهی من فدات بشم سونیا جوووووونی ...مامانی چرا اینقدر دیر گوشاشو سوراخ کردی؟ما گوشای هدیه رو 50 روزه بود که سوراخ کردیم
آيسان مامان ماهان
28 خرداد 92 11:01
برا مامان دخمل مهربون
✿✿الهه مامان روشا جون ✿✿
28 خرداد 92 15:34
ای جانم پس حسابی شیطون شده سونیا خانوم ما خیلی کاراش و حرفاش با مزه است.عاشقتم عروسک خوشگل. عزیز دلم یعنی انقدر گوشواره دوست داری که میخواستی وقت خواب مامان لباس عروس تنت کنه و عکس بگیری
آرشیدا خانم
28 خرداد 92 16:17
میبینم که هنوز دارید دلمه های سونیا خانم رو میخورید خبری ازتون نیست مطلب جدید نذاشتید به ما هم بدید
☆ یاسمین ☆
28 خرداد 92 17:20
همهء این کارایی رو که کرده یکطرف،دلمه درست کردنش یکطرف
عزیزم،گوشواره هات مبارک.خوشحالم که زودی دردشو فراموش کرد و از داشتن گوشواره هاش ذوق کرده
خانومی این اتفاقات برای پارسال بوده؟آخه تاریخش 1391

ممنونم خاله جون محبت دارید نه عزیزم من تاریخ رو اشتباه زدم حافظه رو داری

ستایش
28 خرداد 92 17:54
همیـن‌طور که با بادبـزنِ دستی خودش را باد می‌زند با یک لحن ترحّم‌آمیز می‌پـرسد: «شــــما با این چادر مشکی تـوی این هوای گرم آب‌پز نمی‌شی؟ از ایـن به بعد که دیگه واویلا می‌شه از گرما! با این چادر کلافه نمی‌شی؟!» می‌آیم بگویم ســخت کـــه هست ولـــی... ولی نمی‌گویم، کسـی انگار درِ گوشـم زمـزمه می‌کـند: ܓ❥ قُل نارُ جهنَّم اَشدّ حرَّا. «بگو: آتش جهنّم گرم‌تر است.» آیه ٨١ سوره توبه
مامان هدیه
28 خرداد 92 18:50
سلام آپم بوووووس
ღ مونا مامان امیرسام ღ
29 خرداد 92 3:32
ااای جان که گوشت هنوز درد داره.
مامانی من تجربه اش رو تازه دارم برای از بین رفتن دردش الکل سفید رو روزی یک بار یا اگر میتونید دوبار با پنبه بزنید مطمئن باشی سر یک هفته تمام درد از بین میره.
گوشواره های جدیدت هم مبارک عسلم
جریان دلمه پیچیدنش هم خیلی بانمک بوود


عزیز دلم این چه آدرسی هست گذاشتی حالا چطوری بیام پیشت وبهت سر بزنم خانمی
مامان بهار
31 خرداد 92 9:24
سلام عزیزم! مبارک باشه گوشواره هاش! آخی پس از گوش سونیا هم خون اومده! اشکال نداره، کاش زودتر طلا مینداحتین تا خوب بشه، با بدل زخمش خوب نمیشه. ما هم این دردسرها رو در 6 ماهگی داشتیم دخملتون آشپرم که هست!!! شیطونک رو از طرف من ببوسین
مامان ضحی
2 تیر 92 0:15
بابا کدبانو مبارک باشه عزیزم