سونیا سونیا ، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 2 روز سن داره

همه زندگی من سونیا

من راستش رو گفتم برام بستنی بخر

1391/12/19 19:55
2,260 بازدید
اشتراک گذاری

 

سلام و صدتا سلام گرم به روی زیباتر از ماه گل دختر قند عسلم خوبی خوشی سرحالی . خوب بازم دیراومدم تا از خاطراتت بنویسم معذرت میخوام عزیزدلم نزدیک عیده  کارها زیاد. وقت نکردم تا برات بنویسم .خوب جونم برای نازنین دخترم بگه از این روزها و از کارهای شیطون بلای خودم. که هر لحظه مامان و بابا رو حیرت زده میکنی با حرفهات و کارهات دو هفته ای هست که هرچی میخوای میگی مامان به من پول بدید من میرم  ماشین سوار بشم برم بخرم و بیام خونه مثلا میگی مامان من گوشی میخوام پول بده من برم سوار ماشین بشم برم  گوشی بخرم و بیام. یا اینکه از هرحرفی بهره برداری مفید به نفع خودت میکنی به طور مثال صبح داشتم برات یک کتاب داستان میخوندم به اسم آب نباتهای رنگی توی داستان یک پسر کوچولو یک بسته قرص رنگا رنگ رو از توی خیابون پیدا میکنه و فکر میکنه آب نباته هم خودش میخوره و هم به دوستانش در مهدکودک میده که باعث مسمومیت همشون  میشه و کارشون به بیمارستان میکشه. بعد از اینکه کتاب رو برات خوندم تموم شد بهت میگم رضا(قهرمان کتاب داستان) نباید چیزی رو که از خیابون پیدا کرده بخوره  شاید کثیف یا مسموم باشه. بعدشم اگر رضا آب نبات میخواد باید بره به مامان و باباش بگه که براش بخرن. نه اینکه آب  نباتی رو که از کوچه پیدا کرده بخوره . شما برگشتی میگی آره مامان من الان هم آب نبات چوبی میخوام هم نقل ؛هم شکلات به تو میگم برو برام بخر. نه اینکه من برم از خیابون آب نبات پیدا کنم بخورم.از سر کار که برگشتی خونه برام آب نبات چوبی و نقل و شکلات بخر باشه.واما یک کار دیگه پریشب داشتیم شام میخوردیم که شما زود تر از من و بابایی شامت رو خوردی و رفتی سر وقت لپتاپ بابایی بهت گفت دست نزنی  به لپتاپ  شما هم گفتی من میخوام پت و مت ببینم بابا گفت باشه شما که بلد نیستی چطوری پت و مت رو بازکنی صبر کن من الان میام و برات پت و مت میگذارم ولی شما حرف بابا رو گوش نکردی وسیستم رو خاموش کردی بابایی بعد از شام اومد تا برات پت ومت بگذاره که دید سیستم رو خاموش کردی.بهت گفت چیکار کردی؟ شما هم یک کوچولو سرت رو انداختی زیر و بعد سیستم رو روشن کردی و گفتی من خاموشش کردم راستش رو میگم. حالا برام جایزه بستنی بخر. می می نی راستش رو که گفت مامانش براش جایزه بستنی خرید منم راستش رو گفتم دیگه برام بستنی بخر. ( در داستان می می نی. می می نی از مادرش پول میخواد تا برای خودش بستنی بخره اما مادرش میگه با پولت ماشین خریدی و دیگه از بستنی خبری نیست برو با ماشینت بازی کن بستنی واسه یک روز دیگه وقتی می می نی میره با ماشینش بازی کنه زیر مبل یک پول پیدا میکنه بعد پول رو میاره میده به مادرش ومیگه که از زیر مبل پیداش کرده مادرش هم به خاطر راست گویی می می نی میبردش بیرون وبراش بستنی میخره) .  و کار دیگه ات اینکه علاقه زیادی به ظرف شستن داری اگر من آزادت بگذارم روزی چهار پنج ساعت میخوای ریکا و اسکاچ و چند  تکه ظرف کوچولو برداری و هی بشوری و هی بشوری و هی بشوری. خونه عزیز جون هم که هستی کارت همینه یک روز خونه عزیز خیلی اذیت کرده بودی سر ظرف شستن .شب که اومدی خونه گفتی مامان من میخوام ظرف بشورم منم گفتم لازم نیست شما ظرف بشوری خودم ظرفها رو شستم. گفتی نه امروز خونه عزیز میخواستم ظرف بشورم عمه به من گفته برو ظرفهای مامانتو بشور. منم میخوام ظرفات رو برات بشورم .پنجشنبه عصر گفتی  مامان منم گفتم بله گفتی پاشو برو لباسهات رو بپوش گفتم برای چی .گفتی خوب بریم بازار برای خرید. گفتم چه خریدی برای کی بریم خرید. گفتی خوب برای من دیگه بریم برای من خرید کنیم . ماشاالله به اشتهات جوجه مامان ده روز نیست رفتیم خرید بازم خانم خرید میخواد. صبح بهت میگم دوست داری عید بریم قم. بریم خونه خاله ها ؛بریم حرم حضرت معصومه؛بریم سرخاک مامان جون و آقاجون ؛گفتی نه فقط بریم قم بریم بازار برای من کادوی تولد بگیرم و بیاییم خونه . خوب عزیزم الان کارم زیاده وقت ندارم بیشتر از بلبل زبونیهات برات بنویسم راستی الان که دارم برات مینویسم اینجا داره برف میباره و من انقدر ذوق کردم که رشته کلام ازدستم در رفت تا مطلب بعد در پناه ایزد منان .

19/12/1391

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (22)

مامان دخترا
19 اسفند 91 19:11
لینک شدی عزیزم.البته با افتخار!


ممنونم منم لینکتون کردم
مامان تارا و باربد
20 اسفند 91 9:23
سلام عزیزم خوبی برفتون مبارک اینجا هم هوا سرد شده
ماشالا بلبل زبونی شده برای خودش
کم عزیزجون هم که می کنی
مامانی ببرش خرید
از طرف ما نائب الزیاره باشید و امیدوارم بهتون خوش بگذره



ممنونم مرسی چشم میبرمش خرید تا ببینیم چی میخواد بخره نازدونه - چشم عزیزم جتما و البته ما هم ملتمس دعای خیر شما هستیم ببوس گلای خوشگمون رو
مامان پریسا
20 اسفند 91 9:47
خیلی جالبه کارای پریسا هم دقیقا مثل سونیا جونه از باج گرفتن تا ماشی سواری و خریدن بستنی

عزیزم من اهوازی هستم و همون جا هم ساکن هستیم.

راستی با اجازه شما رو لینک میکنم.


انشاالله خدا نگهدارشون باشه این فرشته های اسمونی رو
منم شما رو لینک کردم عزیزم
مامان آروین-مریم
20 اسفند 91 10:36
خدا دخترتون رو براتون 120 ساله کنه ..... خیلی شیرین زبون شده ....... در ضمن کمک مامانش هم میده خوش به حالتون ...... هر چی برای دختر بخریم بازم کمه .... نه اینکه دخترا همیشه ناز دارن باید براشون خرید کنی ...... ایشالا هر موقع که قم رفتین برا زیارت از طرف من هم نائب الزیاره باشین ..... خیلی دلم برای حضرت معصومه (ع) تنگ شده ..... ان شاالله ما رو هم بطلبه و زیارتشون قسمتمون بشه ......



ممنونم محبت دارید بله دختر من به همه کمک میکنه هم به عزیزش هم به مامانش خریدم به چشم خاله جون خرید هم براش میکنیم . ودر مورد حرم حضرت معصومه هم به چشم
حتما براتون دعا میکنیم هرچند خودمون ملتمس دعا هستیم
مامان آرشيدا قند عسل
20 اسفند 91 13:14
خو دخترم راست ميگه ديگه واسش بستني بخريد خودش لپتاپ رو خاموش و روشن كرده اي بابا چرا اينجا كسي گوش نميده به حرف ما بچه ها!!!!! قربون اين دختر كه اينهمه كدبانو هست و از حالا كمك دست عزيز جون و مامي جانش هست ، خوش بگذره پيشاپيش اگه رفتين قم ، ا وا !!! مگه حتما بايد برين ديدن خاله ها و زيارت خو برين كادو تولد بخرين برگردين ديگه والا به قرعان!!!!!!!
دختر خانوم بلبل زبون شيرين ميبوسمتتتتتتتتت هزار تا و يه گاز كوچولو هم البته ميخوام!!!


بله خاله جون فکردید فقط ارشیدا جون کمک شما کابینتها رو پاک میکنه خو ب منم برای مامان ظرفهاش رو میشورم خونه تکونی هم میکنم حالا قمم میرم خرید میکنم حالا شاید راضی شدم یک سری هم به اقوام بزنم

و به روی چشم حتما مگه میشه حرم بریم و دوستان عزیزمون رو دعا نکنیم
مامان فتانه
20 اسفند 91 13:29
افرين چه دخملي شيرين زبون و نازي...خدا حفظش كنه


مرسی خاله آیلین جون دوست داشتنی رو ببوسید
مامان دخمل
20 اسفند 91 15:02
دخمل به این راست گویی و شیرین زبونی و خانومی تکه به خدا اگه سونیا رو اذیت کنین با من طرفین ها
ایشالا قسمت بشه و عید رو در جوار حضرت معصومه باشین و برای ما هم دعا کنین


وای خاله جون اگر سونیا یک مدافع مثل شما داشته باشه که دیگه کار ما تمومه
به رو چشممنون حتما وحتما از دوستان عزیزمون در جوار حضرت معصومه یاد میکنیم و برای براورده شدن حاجاتشون دعا میکنیم
✿✿الهه مامان روشا جون ✿✿
20 اسفند 91 19:38
ای جانم یعنی تا این حد مستقل میشن که دیگه خودشون دوست دارن برن خرید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
عزیزم مخصوصا واسه ما هم در جوار حرم حضرت معصومه دعا بفرمایید.


انشاالله انشاالله کی میشه اون روزهای قشنگ رو با چشمای خودمون ببینیم
به روی چشم حتما یادتون هستیم همیشه و همه جا و در حرم حضرت معصومه برای الهه عزیز و روشای نازنین هم دعا میکنیم
nasema
21 اسفند 91 15:07
سلام اگه دنبال یک یادگاری خوشمل و موندگار هستی زود بیا پیش من تا یک تقویم خوشمل با هرتم و عکس دلخواه شما فقط 2000هزار تومان نمونه کارهارو ببین ضرر نداره
مامان بهار
21 اسفند 91 15:39
ای جانم دخترمون ظرف هم میشوره
باج کشی هم که میکنه، حالا اثر خوب قصه است که بد آموزی داشته؟؟؟
خداییش خیلی کلکی سونیا خانوم



ما اینیم دیگه خاله
لیلا مامان پرنیا
21 اسفند 91 19:39
سلام دوست خوبم ممنون که بهمون سر زدید خوشحال میشیم دوستامون ادامه داشته باشهبرای سونیای گلم.


ممنونم عزیزم چشم بازم بهتون سر میزنم
مامان عسل
21 اسفند 91 20:51
سلام گلم چه دخمل شیرینی. خدا حفظش کنه.
با افتخار لینکتون میکنم گلم.
خوشحال میشم شما هم لینکم کنید.


ممنونم منم شما رو لینک میکنم تا راحت تر بیام پیشتون و دوست گل هم به دوستامون اضافه میکنم
مامان آرین
21 اسفند 91 23:23
عزیزممممممممممممممممم سونیا خوشگل من با این شیرین کاریهاش چه کرده!!چقدر جالب که قهرمانهای داستان ها رو الگو قرار میده خانم طلا.ظرف شستنش هم که هزار ماشاالله داره .خوش به حال عزیز ومامان سونیا با این دختر گلشون.


بله خاله جون مامان دیگه هیچ غمی نداره تا سونیا خانمی رو داره
نرجس خاتون، مامان طهورا خانوم
22 اسفند 91 8:00
سلام بر ان کس که شایست هی سلام است.
مولا علی- نامه 98
سلام

ممنونم که سرزدید به من ومادرانه هام بانو جان.همون روز اومدم خدمتتون امااینجا به من کد نمیداد که کامنت بذارم.
چه دختر ماهی.هزار الله اکبر.خدا ببخشه خانومی.


بسیار سپاس گذارم گل بانوخوش اومدی به خونه مجازی ما بازهم بهمون سر بزن ما هم قول میدیم زیاد پیشتون بیاییم
نسیم-مامان آرتین
22 اسفند 91 8:31
مامان جون تو اسفند دم عید برف باریدن خوشحالی داره باباب همهکارامون به هم ریخت من که کلا دپرس شدم آخه تموم کارام نصفه نیمه موند
خوب خانم خانما دخمل باهوش وشیرین زبون هم این همه مشکلاتمدارهمیدونه چه جوریخواسته هاشو بگه که کسی رو ناراحت نکنه وبه خواستشم برسه
تعریف از خود نباشه ها اما دخترای زنجونی همشون تو دل برو وناز و باحالن


خوب امسال اینجا فقط یکبار برف بارید دیگه برف نیومد منم الان ذوق کردم

مامان دخمل
22 اسفند 91 9:14
عکس پروفایلشم که عوض کردین. یعنی من عاشق این بور بوریشم
کاش یه عکس جدید هم ازش می ذاشتین


مرسی خاله جون شما چشاتون قشنگ میبینه اونم به چشم ببوسید دخملی نانازتون رو
علامه كوچولو
22 اسفند 91 9:39
قربون اين دخمل ناز كيض بشممممممممممم من


خدا نکنه خاله خدا سایه اتون رو سالیان سال بر سر محمد باقر عزیز مستدام کنه
مامانی ریحان جونی
22 اسفند 91 14:47
سلام خانمی قربونت عزیز دلم
مرسی از حضور قشنگت
راستی صبح اپ نبودم الان اپ تولد گذاشتم دوس داشتین سر بزنین




خواهش میکنم عزیم میام پیشتون
مامان محمد و ساقی
22 اسفند 91 15:50
سلام عزیزم
این دخملی چقدر شیرین زبون ماشاالله
دختر منم عاشق ظرف شستنه
خیلی قشنگ داستانها رو برای سونیا جان تعریف می کنین.خوب ازشون درس میگیره.آفرین


مرسی خاله جون از محبتتون
رها مامان راستین
22 اسفند 91 16:39
قربون این جیگر با زبون ریختنش


مرسی خاله جون ببوسید راستین جون رو
مامان آوا
23 اسفند 91 21:28
بهارتان پیشاپیش مبارک


ممنونم سال نو شما هم مبارک باشه
مامان متین
24 اسفند 91 10:00
ای دختر شیطون بلا. چه استفاده های مفیدی از کتاب خوندن میکنی


بله خاله جون میبینی بچه های امروز ازهمه چی به نفع خودشون استفاده میکنند