سونیا سونیا ، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 1 روز سن داره

همه زندگی من سونیا

زنانگی درژن نهفته

می نویسم از تو... از تو ای شادترین... تازه ترین نغمه ی عشق... تو كه سرسبزترین منظره ای تو كه سرشارترین عاطفه را نزد تو پیدا كردم و تو كه سنگ صبورم هستی در تمامی لحظاتی كه خدا شاهد غصه و اندوهم بود به تو می اندیشم... به تو می بالم و از تو می گیرم هر چه انگیزه درونم دارم سلام نازگلم خوبی خوشی انشالله امیداورم که هرکجا هستی چرخ روزگار به کام دلت بچرخه و هر روزت بهتر از دیروز باشه واما دخترک من توی این روزها چه شیرین زبونیها ودلبریها که نداری وای که چقدر خانم شدی وخانمی از وجناتت میباره یعنی زن بودن توی خونت هست رفتارها و گفتارهای زنانه ات گاهی دیونه ام میکنه ذوق مرگ میشم وقتی که لباس عروست رو تنت میکنی و ...
5 تير 1393

حرف دلتنگی

دخترم دردانه ی زیبایم عزیز تر از جانم پاره ی تنم دوستت دارم ...  صدای دلنوازت را نگاههای معصومانه ات را شیطنت های کودکانه ات را اشک های بی کینه ات را دل پاک و مهربانت را   همه را دوست دارم می دانی... تو مژدگانی همه ی مهربانی های عالمی تو بهترین همدم و مونس و  با محبت ترین پرستار عالمی تو ارزنده ترین هدیه ی خدا بر روی زمینی و در یک کلام تو رحمت کاملی تو را با همه ی وجود دوست می دارم دخترم همیشه  ...
31 خرداد 1393

من این مطلب رو یه جا خوندم

دست خود را حلقه کن بر گردنم      خنده زن بر چشمهای خسته ام     عشق تو آواز صبح زندگی ست       مهر تو آغاز لطف و بندگی ست       سر گذار بر شانه های مادرت          بوسه زن بر گونه های زرد من     خانه ام سبز از صدای شاد توست   مادرت مست از نوازش های توست اشک های سرد خود را پاک کن   گرمی قلب مرا با جان خود دمساز کن سلام به روی زیباتر از ماه نازدونه مامان خوبی انشالله نازنین مه جبینم باز هم مامانی تنبل...
21 خرداد 1393

حوصله ام سر رفته

سلام و صد تا سلام به روی زیبا تر از ماه گل دخترم   بازم عذر تقصیر با بت تاخیر  ببخشید دخترم باز مامانی تنبل بیشتر  از دو هفته هست که هیچی برات ننوشته این روزها حوصله ندارم که بخوام برات بنویسم و متاسفانه همه ی  کارهای قشنگت رو فراموش میکنم و برات نمینویسم این روزهامون هم مثل همیشه داره میگذره و شما روز به روز داری بزرگتر و خانم تر و فهمیده تر میشی و من روز به روز دارم پیر تر میشم و به پایان خط نزدیکتر متاسفانه نمیدونم خاصیت این روزهای بلند یا کم تحملی من که شما هم در روز حداقل پنجاه بار میگی مامان حوصله ام سر رفته کارتون میبینی نهایتا یک ده دقیقه یک ربع و گله میکنی حوصله ام سر رفته  میری سراغ بازی اما...
25 ارديبهشت 1393

49 ماه است که همنفسم شدی

سلام و صد تا سلام گرم بهاری به روی زیبا تر از ماهت نازگل مامان انشالله که خوبی و خوش و سلامت و در کمال عافیت . امروز هشتم اردیبهشت سال یکهزارو سیصد و نود و سه هستیم یعنی فردا که نهم اردیبهشته میشه دقیقا 1500 روز که به دنیا اومدی و  همنفس مامان و بابا. شدی عزیز دلمون, شدی قلب و روحمون شدی دارو ندارمون شدی امید و آرزومون شدی محور و هسته زندگی ما. و ما رو پویاتر و فعال تر کردی برای تلاش کردن وساختن زندگی آینده و تامین یک زندگی خوب برای هدیه ای که خدا منت برسرمون گذاشت و به ما عطا کرد من شدم مادر و حس زیبا و غیر قابل توصیف مادری رو چشیدیم و چه لذت بخش باده نابیست که خداوند عالم نصیب زنان گردانید واز خدای مهربون میخوام همینطو...
8 ارديبهشت 1393

روز ها میگذرند لحظه ها از پی هم میتازند

سلام و صد تا سلام گرم به روی زیبا تر از ماه نازنینم. بازهم عذر تقصیر بابت تاخیر بازم برات کم نوشتم خیلی وقته که نیومدم تا پست جدید بگذارم. چقدر حرفهای قشنگت و خوشمزگیهات رو از دست دادم و ثبتشون نکردم . چقدر این روزها سرم شلوغه و من  چقدر بی حوصله ام . دلبندم نمیدونم از کجا شروع کنم و چی بنویسم . اما هرچی رو یادم بیاد سعی میکنم برات ثبتش کنم تا یادگار بمونه . اول از دیروز یعنی 31 فروردین 93 که مصادف بود با روز میلاد حضرت زهرا سلام الله علیها و روز مادر و شروع هفته زن مینویسم .صبح دیروز ساعت نزدیک یازده بود که گفتی مامان بریم حموم آب بازی و منم درخواست شما رو اجابت کردم و بردمت حموم آب بازی و یک دل سیر آب بازی کردی...
1 ارديبهشت 1393

نوروز 1393 و چهارسالگی دلبندم

سلام و صد تا سلام به روی زیبا تر از ماه گل دختر قند عسلم خوبی خوشی انشالله نازنین مه جبینم جونم برای نازنین دخترم بگه که سال 92 با همه خوبیها و خوشیها و سختیها وتلخیها هاش به پایان رسید و بهار خانم جمعه شب 29 اسفند ماه  92 ساعت هشت و بیست و هفت دقیقه قدمهای زیباش رو به خونه ها و همینطور دلها گذاشت همه رو همراه خودش بهاری کرد . امسال برخلاف دو سه سال گذشته که بر ای سال تحویل می رفتیم قم خونه خودمون موندیم تا سه تا یی باهم به استقبال سال نو بریم چون اولین سالی بود که توی خونه  خودمون بودیم تصمیم گرفتیم سال نو رو توی خونه خودمون شروع کنیم . سال نو اومد و پا به خونمون گداشت و چها روز اول به عید دیدنی رفتن و اومدن مهمون به خونمون گ...
17 فروردين 1393

گل و تـــرانه و لبــخنــد می رســــد از راه

سلام و صد سلام گرم توی این هوای سرد زمستون .به روی همچون ماهت گل دختر قند عسلم . خوبی انشالله گل دخترم .هوا دوباره یک هفته ای هست که حسابی سرد شده و دو بار توی چند روز گذشته برف باریده اما چون یک ماهی هوا گرم شده بود زمین گرم بود برفها به سرعت آب شدند روی زمین نموندند .با اینکه ننه سرما عقب گرد کرده و باز اومده به خونه ها . اما بهار خانم هم  بیکار ننشسته و کارخودش رو میکنه درختها همه برگ باز کردند و زمین سبز و زیبا شده و بوی عید و صدای قدمهای عمو نورز همه جا رو گرفته . و اما شما توی این روزها دائم درحال جست و خیز و ورجه و وورجه هستی کاملا شاد و سرحال و منتظر اومدن بهاری و هر بار که ازخونه میریم بیرون همه توجهت به نشونه های ب...
25 اسفند 1392

کیف و کفش قرمز

سلام و صد تا سلام گرم  به روی همچون ماه گل دخترم خوبی انشالله نازنینم. خوب از حال و هوای این روزهات برات بگم که بوی بهار و عید و خرید سال نو حسابی سر ذوقت آورده و حسابی خوشحال و ذوق زده ای یک بخش از خرید هات رو انجام دادم اما هنوز کامل نشده و چند تا تیکه ای مونده که برات بخرم و با این گرونی بازار نمیدونم بشه یا نه . امیدوارم که بتونم برات اون چند تا تیکه جا مونده رو هم بخرم تا شادیت کامل بشه عزیز دلم.هفته گذشته رفتیم خرید و برای شما یک پیراهن و ساپورت   و یکدست لباس راحتی برای توی خونه خریدیم اما برای زیر پیراهنت باید یک بلوز بخرم تا باهاش ست بشه چون پیراهنت خیلی لخته و بهار هم که اینجا هوا سرده و  با یک پیراهن سرما...
15 اسفند 1392