حوصله ام سر رفته
سلام و صد تا سلام به روی زیبا تر از ماه گل دخترم
بازم عذر تقصیر با بت تاخیر
ببخشید دخترم باز مامانی تنبل بیشتر از دو هفته هست که هیچی برات ننوشته این روزها حوصله ندارم که بخوام برات بنویسم و متاسفانه همه ی کارهای قشنگت رو فراموش میکنم و برات نمینویسم این روزهامون هم مثل همیشه داره میگذره و شما روز به روز داری بزرگتر و خانم تر و فهمیده تر میشی و من روز به روز دارم پیر تر میشم و به پایان خط نزدیکتر متاسفانه نمیدونم خاصیت این روزهای بلند یا کم تحملی من که شما هم در روز حداقل پنجاه بار میگی مامان حوصله ام سر رفته کارتون میبینی نهایتا یک ده دقیقه یک ربع و گله میکنی حوصله ام سر رفته میری سراغ بازی اما هنوز ده دقیقه نشده که میگی حوصله ام سر رفته ؛ میری توی حیاط اما هنوز پنج دقیقه نشده میای تو و میگی مامان حوصله ام سر رفته .دلت میخواد بیست و چهار ساعت من بنشینم و شما بیای توی بغل من و من بوست کنم و حرفای قشنگ برات بزنم و نازت رو خریدار باشم و متاسفانه منم چون حوصله ندارم و کلا چند وقتی هست که حوصله ام سر رفته در توانم نیست که اونطوری که میخوای همراهیت کنم نمیدونم این بی حوصلگی از کجا نشات میگره ولی هرچی که هست حس خوبی نیست نه برای من و نه شما .
و اما مسئله استقلال طلبیت این روزها شدیدا عود کرده و خیلی دوست داری کارهای آدم بزرگها رو بکنی دوستداری بیای توی آشپزخونه و ظرف بشوی یا لباسها رو رو بند آویزون کنی و گیره بهشون بزنی, شلنگ آب رو بگیری دستت و حیاط رو بشوری, باغچه رو آب بدی یا بیایی غذای رو که روگاز در حال پخت هست رو هم بزنی و تا من بیام اعتراض کنم سریع میگی خونه عزیز من اینکار رو میکنم خونه عزیز میگذارند من غذا رو هم بزنم ولی تو نمیگذاری و خیلی اعتراضهای دیگه ای میکنی زمانی که من بهت اجازه کاری رو نمیدم و گاهی میمونم سر دوراهی که کار من اشتباهه یا عزیز جون چرا عزیز اجازه میده شما بری سر قابلمه غذا که روی گاز داره قل میزنه ولی من حتی نمیتونم تصور بکنم که چنین اجازه ای رو بهت بدم گاهی نتیجه میگیرم که من خیلی ترسو هستم شاید هم عزیز زیادی دل و جرات داره بلاخره عزیز سنش خیلی از من بیشتره و چند تا بچه بزرگ کرده پس روش من اشتباهه ولی با همه این اوصاف نمیتونم اجازه همچین کارهایی رو بهت بدم حتی اگر روشم اشتباه باشه .
توی انتخاب لباس که دیگه ابدا حرف من رو گوش نمیکنی و باید حرف حرف خودت باشه و من تنها تهدیدی رو که به کار میبرم و جواب میده اینکه اگر این رو نپوشی تنها میگذارمت توی خونه و خودم میرم سرکار و این تهدید خوشبختانه سریع جواب میده و گاهی از خر شیطون پیاده ات میکنه . متاسفانه این روزها خیلی جیغ جیغو شدی و دائم داری آژیر بنفش میکشی و گاهی انقدر توی سرم جیغ میزنی که غیر قابل تحمله و من مجبور میشم با جیغ زدن ساکتت کنم .
این روها بیشتر توی خونه هستیم و فقط جمعه ها اگر هوا خوب باشه یکی دو ساعتی میبرمت پارک و دیگه به این برنامه روتین عادت کردی ولی از پنجشنبه شب تا جمعه عصر که بریم از خونه بیرون هزار با یادآوری میکنی که جمعه است و باید بریم پارک توی پارک هم زیاد سراغ اسباب بازیهای تک نفره میری مثل تاب و الاکلنگ هم خیلی دوست داری و من باید همیشه دنبال یک کوچولو بگردم تا بیاد باهات الاکلنگ بازی کنه متاسفانه برنامه تفریحی دیگه ای در کار نیست و همین علت میتونه خیلی حوصله ات رو سر ببره .
متاسفانه هیچ کدوم از حرفهای قشنگت یادم نیست تا اینجا برات به یادگار بنویسم امیدوارم ببخشی گل دخترم
تا پست بعدی در پناه خدای مهربون باشی عزیزم
25/2/1393