سونیا سونیا ، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 5 روز سن داره

همه زندگی من سونیا

جشن الفبا و هفتادوچهار ماهگي

باغ ِ گل کنار ِ چشم های تو بی طراوت است ...   تو از بس براي من عزيزي! خودم را فراموش كرده ام... تو كودكي هاي مني يا كودكي هاي پدرت؟ تو كدام مايي؟ كه انقدردلنشين و دلبرانه اي! فداي تو تمام لحظه هاي من . سلام و صد تا سلام گرم به روي زيبا تر از ماه نازنين مه جبينم خوبي انشالله دختر كم بازهم عذر تقصير بابت تاخير .ماماني ديگه خيلي تنبل شده و ني ني وبلاگ ديگه مثل گذشته ها نيست و هيچ حس و حالي نداره خيلي خلوت و بي صدا و بي هيچ شور و هيجاني شده نه كسي سر ميزنه نه حالي ميپرسه و نه كسي نظري ميگذاره به همه اين دلايلي كه گفتم من تنبل دست و دلم به نوشتن نميره تا خاطرا...
8 خرداد 1395

تولدت مبارک

میلادت ای عزیزتر ازجان خجسته باد در مقدمت غزل به ترنم نشسته باد   مادرشدن عجب حسی یه..... میلیون ها سال است که زن ها حامله می شوند و شکم هایشان می شود خانه موجودی دیگر. میلیون ها سال است که آدم های دیگر شاهد بارداری و زاییدن زنان هستند، اما هنوز هیچکس به آن عادت نکرده است. نه خود زن های حامله و نه رهگذرها. مردم دوست دارند به زن های باردار لبخند بزنند و مراقبشان باشند. انگار شکم های بزرگ و موجودات درونشان هیچ وقت عادی و تکراری نمی شوند. جداً چقدر عجیب است نفس کشیدن کسی زیر پوست تو. چقدر عجیب است تماشای تکان خوردنش و چقدر عجیب است دلبسته شدن به موجودی که ساکن دنیایی دیگر است. یک چیزهایی هیچ وقت عادی نمی شود. ...
9 فروردين 1395

۷۱ماهگی مبارک نازگلم

غریق چشم های توام پلک نزن دلم آشوب می شود! سلام و صد تا سلام گرم به روی همچون ماهت دختر نازنینم .بازهم مامانی تنبل دیر اومد تا برات بنویسه روزهای سرد زمستونی داره به پایان میرسه و شما همچنان سرحال و پر شور و هیجان روزها رو پشت سر میگذاری ۷۱ امین ماهگرد تولدت شده و فقط یک ماه دیگه مونده که ششمین سال تولدت بشه و وارد هفت سالگی بشی.ترم نهم زبانت رو با موفقیت پاس کردی و چون تکلیف مدرسه ات زیاد بود هر چند میدونیم که کاراشتباهی هست اما دیگه کلاس زبان نمیری تا فقط تکالیف مدرسه رو داشته باشی و خسته نشی خودتم از نوشتن زیاد خسته بودی و وقتی گفتیم دیگه نمیری کلاس زبان مخالفتی نکردی و گفتی باشه فقط مدرسه برام کافیه.امیدوارم که هرچی توی ا...
9 اسفند 1394

زگهواره تا گور دانش بجوی و69 ماهگی

ﻧﻤﯿـﺩﺍﻧم ﭼﺸﻤﺎﻧﺘـ ﺑﺎ ﻣﻦ ﭼﻬـ ﻣﯿﮑﻨﺪ ﻓﻘﻂ ﻭﻗﺘﯿـﮐه ﻧﮕﺎﻫم ﻣﯿﮑﻨﯿـیﭼﻨﺎن ﺩﻟم ﺍﺯ ﺷﯿﻄﻨﺘـ ﻧﮕﺎﻫﺘـ ﻣﯿﻠﺮﺯﺩﮐه ﺣﺴـ ﻣﯿﮑﻨم ﭼﻘﺪﺭ ﺯﯾﺒﺎﺳﺘـ ﻓﺪﺍ ﺷﺪن ﺑﺮﺍی ﭼﺸﻤﻬﺎیی ﮐه ﺗﻤﺎم ﺩﻧﯿﺎﺳﺘـ…   سلام و صدتا سلام گرم توی این روزهای سرد سال به روی همچون ماه دخترکم خوبی انشاالله عزیز دلم ببخشد که کم میام اینجا و دیر به دیر برات مینویسم خیلی وقته که دیگه اینجا مثل قبلا نیست خیلی ساکت و خلوته دیگه کسی به کسی سر نمیزنه و او ن شور وشوق قبلا رو کسی نداره به همین خاطر من زیاد دست و دلم به نوشتن نمیره من هر روز به اینجا سر میزنم ولی حوصله و حس و حال نوشتن رو ندارم دستم به نوشتن نمیاد ببخشید باید برات اعتراف میکردم که خیلی وقته که تنبل شدم و حس نوشتن رو ندارم به هر حال...
9 دی 1394

دخترک ومدرسه

می نشینی دستانت گره ای و بندهای کفشت چشمانت برمی خیزند نگاهت گره ای و بندهای جانم… سلام وصدتا سلام به رو ی  زیباترازماه گل دخترم خوبی انشاالله جان مادر بازم تاخیر و شرمندگی  .  خوب نازنینم  میرم سر اصل مطلب امروز میخوام برات از مد رسه رفتنت  بگم از اول مهر راهی مدرسه شدی باید هر روز تکالیفت رو مینوشتی ولی برات مشکل بود وخیلی طول میکشید تا تکلیفت  رو بنویسی وخیلی اذیت میشدی و اذیت میکردی بدترین تکلیفت نگاره د و ح بود خدا روشکریک هفته ای هست که تقریبا راه افتادی  راحت وبا سرعت مینویسی نه اذیت میشی نه اذیت میکنی دو سه روزی هست نگا ره ها رو   تموم کردید ورسیدید به نشانه ها وخیلی خوشحال...
9 آبان 1394