جاندار و بی جان
سلام و صد تا سلام گرم به روی ماه گل دختر قند عسلم خوبی خوشی انشالله عزیزم . این روزها سرم خیلی شلوغه و کارم خیلی زیاد ولی سعی کردم زود بیام و برات بنویسم تا حرفهات یادم نره.
این روزها دائم در حال یادگیری و پرسش هستی حدود دو ماهی میشه که از روی یکی از کتابهات جاندار و بی جان رو یاد گرفتی و حالا هرچیزی که میخوای بگی برات بگیرم در انتهای حرفت حتما بر جاندار و بی جان بودنش تاکید میکنی.
و البته یک کار دیگه هم هست که خیلی وقته بلد هستی اما یک مدت بود گذاشته بودی کنار اما چند وقتی هست که دو باره انجام میدی و هر بار من رو دیونه این کارت میکنی و اون کار اینکه داری حرف میزنی اما یک دفعه ولوم صدات رو میاری پائین و پائین و به صورت پچ پچ شروع میکنی به صحبت کردن و بعدشم میگی مامان گوشت رو بیار جلو میخوام یواشکی یه چیزی توی گوشت بگم و وقتی من گوشم رو آوردم جلو خیلی یواش و در حد زمزمه (که من رو مست و مدهوش میکنه این زمزمه هات و اون لحظه دوست دارم درسته قورتت بدم )توی گوشم حرفت رو میگی مثلا پری شب توی سریال زیر هشت نشون داد که منیژه برای همسرش کادو تولد یک گردنبند گرفته به محض دیدن این منظره سریع و بدو بدو اومدی طرف من و صدات رو آوردی پائین و یواش گفتی مامان گوشت رو بیار جلو میخوام یه چیزی توی گوشت بگم منم گوشم رو آوردم جلو و شما توی گوشم گفتی مامان عید که جشن تولدم شد برام گردنبد بگیر کادو تولد گفتم چشم. گفتی با یک انگشتر. گفتم اونم به روی چشم .گفتی طلا باشه هان نه از این الکی پلاستیکی ها من گردنبد طلا میخوام برام کادوی تولد بگیری منم گفتم چشم. البته نزدیک چهل روز هست حدودا بعد از رفتن به عروسی دختر خاله ات که هر روز چند بار میپرسی مامان کی عید میشه مامان کی تولد من میشه من عروس بشم کی تولدم میشه برای من جشن تولد بگیری من عروس بشم بعد خودم برای همه شام بپزم .
یک روز هم امر فرمودید من عروس شدم باید برام بالن بخرید من میخوام با بالن برم خونه خودم بابا هم باید بیاد من و بابا سوار بالن میشم بابا بالن رو روشن کنه بعد من رو ببره خونه خودم .
واما قضیه جاندار و بی جان هم که مفصله اسباب بازی هرچی بخوای میگی مامان برام بخر و بیجان رو اضافه میکنی به آخرش مثلا مامان برام یک پنگوئن بخر بی جان بخر پنگوئن اسباب بازی بخر جاندار نباشه مامان برامم یک لاک پشت بخر بی جان بخر اسباب بازی باشه مامان برام شیر سلطان جنگل بخر بی جان باشه و....
و اما چند روز پیش یک کتاب برات از کتابخونه آوردم که توی اون یک زرافه بود و یک بچه میمون که زرافه برای میمون از درخت موز میچینه و بهش میده تا بخوره و حالا امشب شما اومدی بهم میگی مامان میگم جانم میگی برای من یک زرافه بخر جان دار باشه میخوام برام از درخت موز بچینه من بخورم.
و یک کار دیگه هم این هست که یک چیزی رو میگی و وقتی واکنش من حالا یا دیگران رو میبینی و متوجه حرف اشتباهت میشی سریع موضعت رو عوض میکنی و میگه مثلا گفتم واقعا که نه مثلا گفتم مامان ناراحت نشو .مثلا رفته بودیم حیاط داشتیم بر میگشتیم تو و من ناخواسته و از روی حواس پرتی انگشتت رو گذاشتم لای در یعنی من داشتم در رو می بستم که بغلت کنم بیایم تو نگو شما انگشتت رو گذاشته بودی لای در و من هواسم نبود خلاصه تا یک ساعت تمام گریه کردی و اشک ریختی وانگشتم انگشتم کردی وهی به من گفتی مامان بد دیگه دوست ندارم انگشتم رو گذاشتی لای در هرچی معذرت خواهی کردم و بهت گفتم عمدی نبوده گوشت بدهکار نبود تا بعد یک ساعت یواش یواش درد انگشتت آروم شد و اومدی پیشم و گفتی مامان من خیلی دوست دارم توی خیلی مامان خوبی هستی من مثلا گفتم دیگه دوستت ندارم مثلا توی بازی بهت اینطوری گفتم من خیلی دوست دارم و چند تایی هم بوس چاشنیش کردی. بعدشم گفتی برو در بی تربیت رو بزن که انگشت منو اذیت کرد برو دعواش کن بگو چرا دست دخملمو زخم کردی .این کار مغالطه و زدن به کوچه علی چپ رو دو هفته ای هست که یاد گرفتی و توی این چند روز چندین بار این کار رو کردی ولی من الان حضور ذهن ندارم تا برات بنویسم .خوب عزیزم ادامه حرفهات باشه برای پست بعد چون دو ساعتی رو خوابیده بودی بعد از اینکه انگشتت رفت لای در و الان بیدار شدی و شروع کردی به غرو لند و نق زدن و من دیگه تمرکز ندارم بقیه حرفها باشه توی پست بعدی انشالله به خداوند یگانه میسپارمت نازنیم در پناه حق.
1392/9/3