روزهای اخیر با دردونه
سلام عزیز دلم خوبی مامانی ببخشید اگر دیر به دیر خاطراتت رو مینویسم .حالا امروز میخوام برات از شیرین زبونیهات و شیطنتهات بگم عزیزم گاهی اوقات انقدر ناز حرف میزنی که میخوام خودمو فدات کنم عسل خانم مثلا چند روزی هست که سر سفره موقع غدا خوردن درفشانی میکنی و میگی مامان دستت درد نکنه مننون(ممنون) و بعدشم میگی خدایا شکرت. مامانی نمیدونی وقتی میگی خدایا شکرت همه دنیا رو بهم میدن وافتخار میکنم که که همچین دختری دارم واما کارهای دیگه اینکه یاد گرفتی دائم میری در یخچال رو باز میکنی و آب میاری و به جای خوردن میز و مبل و فرشهای بیچاره رو سیراب میکنی و غذا و میوه هم هرچی توی طبقات پائین باشه که دستت برسه برمیداری میاری یک کوچولو میخوری و بقیه رو هم توی خونه پخش میکنی البته اینم بگم اینقدر خانم هستی که وقتی میوه بر میداری اول میاری میگی مامان برام بشور من بخورم منم برات میشورم تا بخوری و اندر احوالات روزه داری که شما خانم وقتی غذا میخوری عادت داری دهن مامان هم غذا بگذاری باقاشق و این چند روزه وقتی بهت میگم مامان من نمیخورم روزه هستم ناراحت میشی و غصه میخوری البته روز اول ماه رمضان خیلی این کار رو انجام میدادی و انگاری یواش یواش داره دستت میاد که به جز شما همه توی ماه رمضان روزه هستند مامان و بابا و عزیزو عمه و عمو وبابا بزرگ همه روزه هستند وشما نمیتونی بهشون غذا بدی و خودتم که میگی روزه هستم میگم مامان روزه ای میگی اره میگم سونیا پس چرا غذا میخوری میگی خوب روزه هستم دیگه بعضی وقتا هم بهت میگم مامانی روزه ای امروز میگی نمیدونم. سحرهاهم بلند نمیشی پارسال چند شب اول ماه رمضان رو که من و بابایی بلند میشدیم برای خوردن سحری بلند میشدی و خوابت سبک تر بود و چون اون موقع شیر هم میخوردی بیشتر به من وابسته بود تا من از جام بلند می شدم و تکون میخوردم شما هم بلند می شدی اما امسال بلند نمیشی هم دوست دارم که بیایی سر سفره سحری و از فیض این ماه عزیز بهر ه ببری و صد البته سفره با وجود دختر لذت بیشتری برای مامان و بابا داره و از طرفی میترسم اگر بلند بشی دیگر بعد از اذان نخوابی و نگذاری مامانی هم بخوابه و در این صورت دیگه صبح خسته و داغون میرم سر کار و نمیتونم کار بکنم. و از کارهای دیگه اینکه به راحتی در سالن رو باز میکنی و میری توی حیاط در حیاط ما هم که همیشه بازه و چون با صاحبخونه حیاطمون مشترک هست نمیتونیم در حیاط رو ببنیدیم میترسم بری توی کوچه یک بلایی سرت بیاد اما مگر شما حرف گوش میکنی عشق ددر هستی و اگر بیست و چهار ساعت هم بری بیرون از خونه سیر نمیشی منم که نصف روز میرم سر کار نصف روزم که به کارهای خونه میرسم دیگه وقتی برای بیرون بردن شما ندارم و شما از این لحاظ اذیت میشی بهر حال ببخشید مامانی سعی میکنم که جبران کنم. و از مورد علاقه هات برات بگم که کارتن پت و مت هست و همیشه هم جدیدش رو میخوای و تکراری ها رو دو ست نداری و اگر تکراری باشه میگی نخواستیم این رو بزن بره بعدی رو بزن ببینم مامان. به کتاب شعر هم علاقه زیادی داری و شبها حتما باید برات کتاب بخونم تا بخوابی(البته نزدیک به بیست و پنج تا شعر رو الان از حفظی و میخونی مخصوصا وقتی تنهایی و حوصله داری یک شعر طولانی رو هم از اول تا اخرش میخونی جدیداً هم یاد گرفتی کتاب رو میاری میگیری بغلت بعد شروع میکنی شعر رو خوندن هر جاش رو که یادت میره کتاب رو باز میکنی روی کتاب نگاه میکنی دقیقا مثل افرادی که سواد دارند دوباره کتاب رو میبندی و میگی از حفظ بخونم و شروع میکنی دوباره خوندن تا وقتی دوباره یادت بره وگیر بکنی ودوباره کتاب رو باز میکنی و نگاهش میکنی و بعد میبندی و شروع میکنی به خوندن ادامه کتاب ) اول صبح هم که بیدار میشی میگی مامان برام کتاب بخون و جمله دیگه هم اینکه مامان موهام رو درست کن سریع هم میری از جلوی میز آرایش شونه ات رو میاری و می شینی جلوی من تا موهات رو شونه کنم و من عاشق این کار هستم تا گیسوان طلات رو بگیرم توی دستم بهشون شونه بزنم و همینطور این آبشار طلایی جلوی چشام موج بزنه و ساعتها طول بکشه و این لذت ازم گرفته نشه واقعا این لحظات رو دوست دارم واز خدا مهربون میخوام که این لذت رو هیچ وقت ازم نگیره خوب خیلی حرف زدم مامانهای عزیز هم که میخوان این پست رو بخونند حوصله اشون سر میره همگی ببخشید اگر طولانی شد .