سونیا سونیا ، تا این لحظه: 14 سال و 27 روز سن داره

همه زندگی من سونیا

زنانگی درژن نهفته

1393/4/5 19:13
618 بازدید
اشتراک گذاری

می نویسم از تو...

از تو ای شادترین...

تازه ترین نغمه ی عشق...

تو كه سرسبزترین منظره ای

تو كه سرشارترین عاطفه را نزد تو پیدا كردم

و تو كه سنگ صبورم هستی

در تمامی لحظاتی كه خدا شاهد غصه و اندوهم بود

به تو می اندیشم...

به تو می بالم و از تو می گیرم هر چه انگیزه درونم دارم

سلام نازگلم خوبی خوشی انشالله امیداورم که هرکجا هستی چرخ روزگار به کام دلت بچرخه و هر روزت بهتر از دیروز باشه

واما دخترک من توی این روزها چه شیرین زبونیها ودلبریها که نداری وای که چقدر خانم شدی وخانمی از وجناتت میباره یعنی زن بودن توی خونت هست رفتارها و گفتارهای زنانه ات گاهی دیونه ام میکنه ذوق مرگ میشم وقتی که لباس عروست رو تنت میکنی و حتما باید من موهات رو هم برات شنیون کنم و تور هم برات روی سرت بزنم تا شما واقعا عروس بشی نمیدونم چرا انقدر دوست داری عروس بشی ومن غرق لذت میشم وقتی قد و بالات رو توی لباس عروس میبینم.

 از طرفی فکر اینکه باید یک روز با لباس عروس از خونه من بری و برای خودت زندگی مستقل داشته باشی قلبم رو مچاله میکنه و نفسم بند میاد اما به خودم نهیب میزنم   که این نیز بگذرد اگر سونیا این کار رو بکنه همون کاریه که خودت یک روز همون کار رو کردی و نمیتونی خرده ای بگیری از نازدونه که چرا تو رو میگذاره  میره به سوی سرنوشت خودش.

دیروز موقع رفتن به خونه عزیز اصرار کردی که میخوای لباس عروست رو همراهت ببری اول من مخالفت کردم ولی بعدش دیدم من که هزینه کردم واون لباس رو تهیه کردم لباسی هم نیست که بتونی هرجایی بپوشش و فقط به درد مجلس میخوره و ما مگه چند تا مجلس در سال میریم و بعدشم لباسی که یکی دوجا بپوشی که دیگه نمیتونی برای چندمین بار تنت کنی گفتم باشه ببر اونجا بپوش فقط خرابش نکن (چون اگر خودت استفاده نکنی میتونیم بدیم به کسی که استفاده بکنه) شب که اومدی دیدم لباست رو آوردی و گفتی مامان پاشو لباس عروسم رو تنم کن لباست رو پوشوندم بهت و موهات رو هم درست کردم و رفتم توی آشپزخونه که شام بپزم اومدی آشپزخونه و گفتی مامان شام چی داریم گفتم سبزی پلو با تن ماهی شما هم برگشتی گفتی من میخواستم که شام عروسیم چلو کباب باشه نه سبزی پلو و بعدشم از آشپزخونه رفتی بیرون .

چند روز پیش عمه جون اومده بود خونمون و نزدیک ظهر بود موقع رفتن بهت گفت حالا که من تا اینجا اومدم والانم که نزدیک ظهر هست لباسهات رو بپوش تا با هم بریم شما هم سریع اومدی و یک دامن سفید مشکی داری با ساپورت سفید و یک تیشرت سفید پوشیدی که بری رفتی بیرون کفش بپوشی  و گفتی مامان کفش چی بپوشم گفتم هرچی دوست داری بپوش یک جفت از کفشها جلو بازت رو بپوش هرکدوم باشه عیب نداره و عمه بهت گفت کفش قرمزها رو پات کن برگشتی با حالت عاقل اندر سفیه یه نگاهی به عمه کردی و گفتی آخه من  با بلوز و ساپورت سفید که دامنم سفید مشکی هست کفش قرمز بپوشم آخه با این لباس سفید کفش قرمز میپوشند؟ بعدشم کفشای سفیدت رو پات کردی و به عمه گفتی بیا بریم ( مامان اعتراف میکنم من با 36 سال سن هنوز موقع بیرون رفتن ازخونه  اینطوری به فکر ست کردن همه چیز نیستم و  زیاد به تیپ زدن و ست کردن اهمیت نمیدم اما شما خونه عزیز هم که میخوای بری انگار داری میری عروسی و باید همه چی سرجاش باشه)

از الان عاشق خرید و ویترین مغازه هایی. یک روز رفته بودیم بیرون رفتی پشت ویترین یک طلا فروشی و دستت رو گذاشتی روی گردنبند که فکر میکنم حداقل پنج تومنی قیمتش باشه و گفتی مامان باید بعدا ها من بزرگتر شدم این رو برای من بخری بعدشم یک گرنبند دیگه رو نشون دادی و گفتی اگر اون گردنبند رو بخری برام من به بابا میگم که این رو برات بخره .

این روزها دائم در حال حرف زدنی و هرچی میخوای بگی قبلش میگی مامان یه سوال بپرسم ؟ البته یک رفتار خوب دیگه ای که داری هرکاری رو میخوای انجام بدی قبلش حتما میای و اجازه میگیری البته اگر من موافقت هم نکنم کارت رو انجام میدی اما همین که از قبل خبردارم میکنی که چکار میخوای بکنی خودش برام خیلی ازش داره .

ازم پرسیدی مامان تور از چی درست شده ؟ منم برات توضیح دادم که از گیاه و نفت بدست میاد از گیاه پنبه و پلاستیک که از نفت گرفته میشه بعد از تجزیه و تحلیل و بعد رفتن به کارخونه نساجی تبدیل به نخ میشه و بعد نخها رو میبافند و پارچه ها که انواع و اقسام متفاوتی دارند تشکیل میشه .بعد از اینکه همه مراحل رو برات توضیح دادم ازت پرسیدم حالا میدونی تور از چی درست شده ؟ گفتی خوب اره دیگه از پنبه و نفت درست شده  دیگه.

امروز صبح از م میپرسی مامان چرا همه نون ها رو سوراخ میکنن گفتم برای اینکه زودی پف نکنه  پاره بشه و هوا از توی اون سوراخها بیرون بیاد و نون خوب به تنور بچسبه و نیفته پایین توی تنور اما شما حرف من رو قبول نکردی گفتی نخیرم اصلان اینطوری نیست و منم هیچ جواب دیگه ای نداشتم که بهت بدم وقت توضیح دادن و دلیل و برهان آوردن هم نبود چون دیرمون میشد حالا اگر یادم نره شب باید برات دو باره توضیح بدم تا قانع بشی یک سوال دیگه هم پرسیدی که خیلی برام جالب بود اما هرچی فکر میکنم یادم نمیاد حالا اگر یادم اومد حتما برات مینویسم

خوب نازنینم ببخشید که دیر اومدم تا پست بعدی به دستان مهربان خدای مهربون میسپارمت در پناه حق باشی عزیزم بای بای

5/4/1393

 

پسندها (1)

نظرات (7)

مامان ز✿ـرا
5 تیر 93 20:44
جیگر سونیای باهوش و باسلیقه رو برم که دوست داره از همه چی اطلاعات کسب کنهای جونم که شام عروسیشم هم انتخاب کردهمنم حتماً میام
❤مامان سونیا❤
پاسخ
مرسی خاله جون مهربون دخترای این دوره زمونه هستند دیگه شما که یه دونه ازین خوشگل خانمای با سلیقه داری میدونی دنیا چه خبره قدم شما روی چشم ماست انشالله که در خدمت شما و یاسمین عزیزم باشیم برای شام عروسی سونیا خانم
مریم بانو
6 تیر 93 9:24
ماشالله به این دردونه ی نازگل مهربون انشالله عروس شدنش رو ببینی عزیزم ماشالله با این زبونش من تعجب میکنم چطور تا حالا سالمه!!! ینی بچه من بود تا الان خووووووووووووورررررررررررررررررده بودمش باور کن هر وقت خاطراتشو مینویسی حس میکنم دیدمش. بااینکه فرسنگ ها از هم دوریم ولی از ته دل دوسستتون دارم و از خوندن خاطرات نازگل مامان لذت میبرم خدا حفظش کنه و امام زمان نگهدارش باشه راستی کلاس زبانش چطور پیش میره؟؟ راضی هستید؟؟ هنوزم تمرین نوشتاری بهش میده؟؟ تو کلاس حرف میزنه؟؟ دوستی پیدا کرده؟؟ هنوزم حوصله ش سر میره؟؟ میگم خیییییییییییییییلی زرنگتر از چیزیه که فکرشو میکردم!! برا جریان گردنبند طلا دقت کردی میخاسته بهت باج بده؟؟ ینی آخررررررررررررررررررشه بخدا جدن به جای من بوسش کن
❤مامان سونیا❤
پاسخ
سلام بر خاله مهربون و دوست داشتنی که ما رو حسابی شرمنده محبتهاش میکنه ما هم شما رو ندیده و نشناخته دوست داریم و همیشه دعا گوت هستیم مریم جون دل به دل راه داره والا کلاس که میره هنوز هیچ حرفی نمیزنه فکر میکنم هفته دیگه این ترمشون تموم میشه چون یک ماه و نیم میشه که میره کلاس از ابتدای خرداد رفته احتمالا یا چهار شنبه همین هفته یا شنبه هفته بعد کلاسشون تموم بشه نوشتاری هم بله هنوز بهشون میگن البته فقط حروف الفبا و اعداد رو؛ میگن اینطوری بهتر توی ذهنش میمونه ولی خدا رو شکر هرچی رو تا حالا یادش دادن قشنگ یاد گرفته مثلا کنترل تلوزیون رو بر میداره و و اعداد یک و دو و سه رو که تاحالا یاد گرفته نشون میده .حروف رو هم یک کتاب آموزش زبان قبلا براش گرفته بودم از اون کتاب که ازش میپرسم اکثرا بلده و اسامی هرچیزی رو که درس میگیره مثل سیب ، تخم مرغ ، پسر،کیف،سگ،گربه و ... همه رو یاد گرفته در مورد دوست هنوز هیچ دوستی پیدا نکرده و سرکلاس با هیچ کس حرف نمیزنه .روز چهارشنبه ای مربیش به عزیزش گفته بود من هنوز صدای این دخترتون رو نشنیدم ببینم چطوری حرف میزنه در مورد حوصله سر رفتن کمتر شده اما منتفی نشده و هنوز هم میگه که حوصله ام سر میره در مورد زرنگی که باور کن مریم جون از من که مادرشم زرنگ تره اصلا بچه های این دوره و زمونه زرنگ به دنیا میان انقدر بلاست که نگو و نپرس خیلی بیشتر از سنش میفهمه
مریم بانو
6 تیر 93 15:55
فروشگاه مریم بانو آپ شد!! با دو پست جدید منتظر حضور سبزتون هستم
❤مامان سونیا❤
پاسخ
حتما سر میزنم مریم جون
مریم بانو
7 تیر 93 9:38
خداروشکر عزیزم که خودت با این مسئله کنار اومدی که مشکل از دختر شما نیست و ماشالله سونیا خانم بسیار باهوش و زرنگه راستش من اولش که گفتید کلاس ثبت نامش کردین میخاستم بهتون بگم که اشتباه کردین ولی از یه طرف دلم نیومد چون میدونم چقدر حساس هستید از طرفی دیدم حوصله خودشم سر می رفته و این براش خوب بوده عزیزم متاسفانه آموزشگاه ها فقط پول رو میشناسن و وجدان کاری اصلن براشون مطرح نیست وگرنه حالا که معلم شون روش تدریس به بچه ها تو این سن رو بلد نیست نباید به هیچ وجه ثبت نامش می کردن الان هم هرچیزی که میبینی دختر خانمت یاد گرفته از هوش و زکاوت خودشه و معلمش کوچکترین تاثیری براش نداشته این حرف رو از من قبول کن امیدوارم معلمش بهش گیر نده سر کلاس که یالا حرف بزن و این چیزایی که به مادر بزرگش میگه جلو خودش نباشه چون بششششدت تاثیر مخرب داره یادتون باشه شما هر رفتاری با سونیا بکنید توی این سن به طور غیرمستقیم بهش آموزش میدین که تو دوران مدرسه هم همین فید بک ها رو بهتون نشون بده عزیزم من واقعن از ته دل دارم این حرفا رو میزنم چون دلم نمیاد دخترِ ماشالله با استعدادت برای مدرسه و تحصیلش به مشکل بر بخوره لطف این مسائلی که گفتم رو بیشتر رعایت کنید هرچند میدونم ماشالله شما خودتون استادین سعی کنید بذارید سونیا مستقل کارهاشو انجام بده و اگه تکالیفشو انجام نداد بذارید تنبیه بشه ولی هرررررررگز خودتون بارشو به دوش نکشید انشالله که برای ترم بعد اگه خواستید ثبت نامش کنید یا آموزشگاهشو عوض کنید یا معلمشو یا به معلمش بگید حداقل بره 4تا کتاب و مقاله بخونه درمورد بچه ها با این سن و سال
مامی یلدا و سروش
7 تیر 93 12:15
رمضان آمد و آهسته صدا کرد مرا مستعد سفـــر شهر خدا کرد مرا از گلستان کرم طرفه نسیـمی بوزید که سراپای پر از عطر و صفا کرد مرا سر سفره افطارتون ما رو از یاد نبرید. التماس دعا
❤مامان سونیا❤
پاسخ
محتاجیم به دعا عزیزم
مریم بانو
8 تیر 93 11:48
ااااااااااااااااای جااااااااااااااااااااااااااااااانم این عکس جدیدش کشششششششششت منو
❤مامان سونیا❤
پاسخ
خدا نکنه خاله جون الهی صد و بیست سال زنده باشی
مامانی
8 تیر 93 13:00
فدای تو دخملی شیرین زبون که اینهمه خوب سئوال میپرسی و باهوشی ، الهی عروس بشی خوشبخت بشی و با آسایش زندگی کنی گلم. میگم مامان خانوم واقعاً نونها بخاطر اینه که سوراخن؟!!
❤مامان سونیا❤
پاسخ
خدا نکنه خاله الهی 120 سال زنده باشی و سایه ات بر سر آرشیدا جون باشه مرسی از دعا های قشنگت خاله جون یعنی برای شما هم باید توضیح بدم بله خاله جون علتش همونه که برای سونیا گفتم