سونیا سونیا ، تا این لحظه: 14 سال و 1 روز سن داره

همه زندگی من سونیا

88 ماهگی از راه رسید و من در پی مدرسه

1396/5/9 9:14
453 بازدید
اشتراک گذاری

هر روز
بیشتر از دیروز دوستت دارم
گویی در قلبم 
بہ روز رسانی مے شوی

سلام و صد تا سلام گرم به روی همچون ماه دختر نازنینم خوبی انشالله جان مادر .عزیزکم بازم دیر اومدم برات بنویسم چون سر کار حسابی مشغولم در حال رف خوانی از کتابخانه هستیم  و من انقدر سر کار انرژی و وقت میگذارم که به چیز دیگه ای نمی رسم سرو سامون بدم حسابی این روزها مشغول هستم و خسته .واما شما همچنان پراز انرزی و شلوغ کار و دائم نق میزنی که حوصله ام سر رفته بریم بیرون یا بیا بازی کنیم و من متاسفانه این روزها زیاد نمیتونم به دلت راه بیام و باهات بازی کنم.و اما جواب تست هوشی رو که رفتیم وازت گرفتند  سه روز بعدش اعلام شدو متاسفانه شما قبول نشدی و من همچنان دارم برات دنبال مدرسه دولتی میگردم و هیچ کجا جا ندارند برای کلاس دوم و اما مدرسه غیر انتفاعی هزینه ها بالاست و اذیت کننده ولی فکر میکنم آخرین گزینه همون مدرسه غیر انتفاعی هست و باید هزینه کنیم براش ولی مشکل اینکه فقط امسال نیست و تا پنج سال  باید هر سال کلی هزینه سر سام آور خرج تحصیل دوره دبستانت بشه ولی اگر میتونستم یک مدرسه دولتی ثبت نامت کنم میتونستیم بخشی از این هزینه ها رو پس انداز و برخی رو هم خرج تفریح و تحصلیت کنیم ولی نمیدونم چرا نمیشه که بشه و من به هر دری که میزنم تخته میشه و هر مدرسه ای میرم جا برای یک نفر توی کلاس دوم دبستان نیست و تنها جایی که رفتم و با روی باز ازمون استقبال شد یک مدرسه غیر انتفاعی بود که حداقل به خونمونم نزدیک نیست که خودت بری و بیایی یا خودمون ببریم و بیاریمت و ناچارا از یک طرف شهریه و از طرف دیگه هزینه سرویس رفت و برگشت رو باید متحمل بشیم درحالی که نزدیک خونمون یک مدرسه دولتی هست که هیت امنایی هست و خیلی هم ازش تعریف میکنن و من از اردیبهشت ماه پیگیر اون مدرسه هستم و بارها رفتم اما میگن جا نداریم که نداریم حتی چندمرتبه  آموزش و پرورش رفتم ولی اونها هم در آخر سر بهم گفتن ما به مدارس مجوز تعدا خاصی دانش آموز برای یک کلاس رو میدیم و حرف اونها درسته اما شما برو مدیر مدرسه رو راضی کن دادن مجوز برای اون یک نفرش با ما حتی برای این کار از در پارتی هم تو رفتیم و به ریسمون که دوست جون جونی اون مدیر هست گفتم واسطه بشه و یک سفارشی بکنه اما متاسفانه بازهم گفتند نمیشه که نمیشه امکان نداره. دراند به راحتی یکی از حقوق شهر وندی دخترک کوچولوی من که تحصیل در مدرسه دولتی نزدیک به محل سکونتش هست رو ازش میگیرند و نمی دونم کی باید جوابگوی این جفا باشه البته از این جور و جفا ها زیاد هست و پاسخ گویی وجود نداره براش .خوب دخترکم بیشتر از این نگم و ناله نکنم بهتره .و اما روز دختر هم به خوبی و خوشی برگزار شد و کادو هم برات یک دونه زنجیر و انگشتر خیلی ظریف و کوچولو گرفتم البته خیلی ناگهانی من برات یک عروسک پسندیده بودم که بریم بگیریم البته به خودت نگفته بودم اما قبل از اینکه بریم مغازه اسباب بازی فروشی داشتیم از جلوی طلا فروشی رد میشدیم که اون زنجیرو انگشترکوچولو رو چشمت گرفت و گفتی مامان ببین اینا چقدر خوشگلن و کوچولو و من در یک تصمیم ناگهانی گفتم بهت بیابرم ببینیم میگه چند تومنه وقتی رفتیم و قیمت گرفتیم دیدم زیاد قیمتش بالا نیست و تقریبا قیمتش دو برابر اون عروسکه هست گفتم میخوای همین ها رو برات بگیرم شما هم گفتی بله خوبه و همون زنجیرو انگشتر رو گرفتم برات به عنوان هدیه روز دختر و با کلی ذوق و شوق فراوان برگشتیم خونه و شما زود طلاهات پوشیدی و رفتی کوچه به دوستانت نشون بدی و فرداشم نگین انگشترت رو گم کردی.وچون دیدی نگین انگشترت افتاد و گم شد شماهم زنجیرت رو که اون هم یکدونه گل با یه نگین کوچولوی ظریف ست انگشترت داره در آوردی و گذاشتی کنار که بلایی که سر انگشتر اومد سر اون نیاد .و من هم بهست قول دادم سر یک فرصت مناسب یک پولی تهیه کنم و بگذارم روی اون طلاها و انها رو بدیم یک تکه طلای درست و حسابی برات بگیریم که آسیبی هم بهش نرسه.خوب عزیز دلم من دیگه کار دارم باید برم در نهایت 88 ماهگیت رو بهت تبریک میگم انشالله 88 سالگیت رو ببینی نازنین مه جبینم. تا بعد در پناه حق یاعلی.بای بای

1396/5/9

پسندها (2)

نظرات (0)