سونیا سونیا ، تا این لحظه: 14 سال و 21 روز سن داره

همه زندگی من سونیا

بازم کتابخونه 53 ماهگی

1393/7/11 12:19
971 بازدید
اشتراک گذاری

چیزی در کلامم نیست
جز دوستت دارم هایی
که واژه نیستند
مثل دم در پی بازدم
حیاتم را رقم می زنند

سلام و صد تا سلام به روز زیبا تر از ماهت عزیز ذلم خوبی انشالله دخترکم

بازم یه پائیز دیگه و شروع ماه مهر جدید رو داریم ولی متفاوت از سالهای گذشته چون فسقل مامان امسال شده محصل و ما باید کلی مسائل جدید رو تجربه کنیم شما از روز اول مهر راهی مدرسه شدی و کار من مشکل تر چون روزهایی که صبح سر کارم بعد از ظهرش رو هم تا شما رو ببرم کلاس زبان و برگردیم خونه اذان مغرب رو گفتند و رسما شب شده و هیچ وقت آزادی برای من نمیمونه. از طرفی من فکر میکردم شما بری مدرسه و بعد از ظهر هم کلاس زبان حتما دیگه شب ساعت نه میخوابی و صبح به موقع برای مدرسه رفتن بیدار میشی اما متاسفانه شما نه تنها خسته نمیشی که یه انرژی مضاعفی پیدا مکینی و شبها بزور اگر بتونیم ساعت یازده شما رو مجبور کنیم که بخوابی البته صبح ها زیاد برای بیدار شدن اذیت نمیکنی و این جای خوشبختی داره که اگر شب دیر میخوابی لااقل صبح برای بیدار شدن زیاد اذیت نمیکنی و زود بلند میشی روزهامون دارند به سرعت میگذرند و روز به روز به عمرمون افزوده میشه دیروز دخترکم 53 ماهگی رو پشت سرگذاشت و وارد 54 ماهگی شده اصلا باورم نمیشه  که دختر 53 ماهه من داره میره به مدرسه و دومین  ترم زبانش رو تمام کرده و تمامی  حروف انگلیسی رو بلد بخونه و اعدادانگلیسی رو هم تا ده بلد بخونه و تقریبا باسواد شده البته باسواد خارجکی و الان خیلی راحت خودت میتونی با لپتاپ کار کنی و دیگه به جز موقعی که سیستم رو روشن میکنیم و سیستم نیاز به پسورد داره برای کار با لپتاپ نیاز به حضور من و بابایی نداری و در مورد تبلت که پسورد نداره به جرات میتونم بگم از من بهتر باهاش کار میکنی و کلی قابلیتهای برنامه هایی رو که بابایی روش نصب کرده رو کشف کردی که بنده هنوز از وجودشون بی اطلاعام و باید پیش شما درس کارکردن با تبلت رو یاد بگیرم . امروز پنجشنبه بود با خودم بردمت کتابخونه از اونجایی که حواست به همه چیز هست اومدی میگی مامان میگم بله میگی این آدما چقدر بی تربیت هستند ازت پرسیدم چرا؟ میگی آخه میان پیش آب سرد کن دهانشون رو میگذارند به شیر و از آب میخورند .اگر ادمهای مودبی بودند دستشون رو میگرفتند زیر شیر آب و آب رو توی دست خوشون میخوردند .حالا که بی ادبند من دوستشون ندارم شما هم دوستشون نداشته باش. بعدش هم  چند تا از پسرهای نوجوان رفته بودن توی بخش نشریات و حسابی سرو صدا به راه انداخته بودند بعد از اینکه من رفتم سراغشون بهشون گفتم یا سکوت رو رعایت کنید یا تشریف ببرید منزل چون کتابخونه محل سکوت و دانش اندوزیه نه سرو صدا و شیطنت . شما اومدی میگی مامان این بچه هایی که بی ادبند توی کتابخونه سرو صدا میکنن رو من دوست ندارم شما هم دوست نداشته باش آخه میان اینجا به جای درس خوندن سرو صدا میکنند .خوب دختر نازنینم من الان باید برم تا پست بعدی به اغوش گرم پروردگار متعال میسپارمت .بای بای

دوست داشتنت بزرگترین نعمت دنیاست
مرا شاد میکند و لبخند را به دنیایم هدیه میکند
حتی این روزها گاهی پرواز میکنم
من این دوست داشتن را بیشتر از هر چیز در این دنیا دوست دارم …

1393/7/10

 

پسندها (1)

نظرات (3)

مامان تارا
12 مهر 93 9:34
53 ماهگیت مبارک سونیاخانوم گل و با ادب آره عزیزم هیشکی آدمای بی ادب رو دوست نداره آفرین به این دخمل باسواد که از همه چی سر در میاره
مامان فتانه
12 مهر 93 10:41
موفق باشی عزیزم
〰〰مامانِ چشمه بهشتى 〰〰
14 مهر 93 11:59
سلام به مامانى و سونياى نازنين 53 ماهگيت مبارك شيرين زبون قربونت برم كه اينقدر با ادبى و توجهت به همه چيز هست