به از بهار طبیعت ، بهار تحصیل است
نخستین روز درس ، اولين روز مهر است. اولين روز مهرورزي است. روز آفتاب، روز شكفتن احساس ، روز زمزمه و لبخند، روز آشنايي دانش آموزان با كتاب، معلم ، درس و دنياي تازه است. آفتاب اولين روز مهر طلوع مي كند. مهر آن قدر بوي بهار مي دهد كه در پاييز بودن آن، به ياد نمي آيد. مهر فصلِ خشكيدن و زرد شدن و ريختن نيست. آغاز روييدن كتاب بر ساقه دست هاست. مهرتان پيروز و مهر ورزي تان هميشگي باد.
پس از نزديك به صد روز فاصله، اينك دلنشين ترين آهنگ زندگي ـ زنگ مدرسه ـ به فصل فاصله ها پايان مي دهد و خاطره انگيزترين دوران زندگي ، دوباره آغاز مي شود. كودكان به پياده روهاي خزان زده و پوشيده از برگ پائيز، بهارانه ترين لبخندها و بازي هاي كودكانه را مي بخشند. عطر روييدني دوباره ، دور دستِ صميميِ روستاها تا گستره پر هياهوي شهرها را پر مي كند. دست مهربان شما پدران و مادران ، دست هايي را كه فرداساز و آينده پردازند، از جويبار خانه به درياي مواّج مدرسه مي سپارند. صبح روز اوّل مهر ، بر همه شما دانش آموزان مبارك باد.
خواب تابستاني ميز و نيمكت هاي چوبي شكسته مي شود و در شلوغي ديدارِ هم شاگردي هاي سالِ قبل جان مي گيرد، سكوت حياط مدرسه در هياهوي دانش آموزانِ خوشحال، مي شكند. دوست هاي قديمي، حلقه دوستي را بازتر مي كنند و دوستان جديد را به جمع خود فرا مي خوانند. روز آغاز دوستي ها و صميمت هاي پاك بر شما ثمره هاي باغ زندگي مبارك باد.
سلام به دختر نازنینم خوبی عزیزم امروز روز اول مهر بود و روز شروع مدارس و سال جدید تحصیلی و شما هم برای بار اول پا به مدرسه گذاشتی سه ماه بود که انتظار امروز رو میکشیدی و این هفته آخر که خیلی بی تابی میکردی و مدام از من میپرسیدی که مدرسه ها کی باز میشه؟ منم بهت میگفتم سه شنبه و شما دائم میپرسیدی که کی سه شنبه میاد چند روز دیگه ؟ چند شب باید بخوابیم و بیدار شیم تا سه شنبه بیاد و من هر بار برات توضیح دادم که سه شنبه کی میاد از روز جمعه که رفتیم کیف و کفش و لوازم تحریر برات خریدیم که دیگه دل توی دل کوچولوت نبود و انقدر از من سوال میکردی که گاهی سر سام میگرفتم اما امروز صبح انتظارت به سر اومد و ماه مهر از راه رسید و صبح ساعت هفت و نیم از خونه راه افتادیم تا بریم مدرسه انقدر ذوق داشتی که کل مسیر رو برام شعر خوندی و حرف زدی و ذوق کردی ساعت هشت مدرسه بودیم و تا ساعت 10 جشن و شادی بر پا بود ساعت 10 شما رفتید کلاس و من برگشتم خونه اما دوباره ساعت یازده و نیم اومدم دنبالت و یک کم دیر رسیدم و شما از دستم ناراحت بودی که چرا دیر رسیدم ،منم اول ازت معذرت خواهی کردم و بعد برات توضیح دام که چرا دیر شده و شما گفتی عیب نداره مامان دیگه نمیخواد معذرت خواهی کنی .از مدرسه که اومدیم بیرون تا خود خونه شادی کردی و ذوق کردی و از مدرسه و دوست داشتن مدرسه برام تعریف کردی یکسری لوازم دیگه باید برات میخریدم که رفتیم خریدم و بعدش اومدیم خونه و نیم ساعتی رو خونه بودیم و بعد من شما رو بردم گذاشتم خونه عزیزجون و خودم اومدم سرکار . خوب دختر گلم اینم از پست مربوط به آغاز مدرسه رفتن زود هنگامت . به خدا میسپارمت تا پست بعدی .
1393/7/1