سونیا سونیا 14 سالگیت مبارک

همه زندگی من سونیا

اربعين حسيني سال 1392

1392/10/7 20:42
688 بازدید
اشتراک گذاری

سلام و صد تا سلام گرم به روي زيبا تر از ماه گل دختر قند عسلمفرشته خوبي خوشي انشالله .

خوب  من بازم دير اومدمناراحتخجالت نميدونم چرا اما چند وقتي هست كه اصلا حوصله اومدن و نوشتن رو ندارم البته بگذريم از اينكه كار زياد هست و وقت كم اما بي حوصلگي هم چاشنيش شده تا هر مطلبي رو با چند روز تاخير برات بگذارم .

اما امسال روز اربعين روز دوشنبه بود و من تعطيل بودم و شما هم كه هروقت اسم روز تعطيل بياد و توي خونه بودن من ديگه سر از پا نميشناسي و روز قبلش كلي وعده و وعيد ازم ميگيري كه توي روز تعطيل بايد بهشون عمل كنم تا هوا خوب بود و گرم كه اولين شرط شما  براي روز تعطيل رفتن به پارك بود و الان كه هوا سرد شده و ميدوني از پارك خبري نيست اولين شرط شما حمام كردنه .و براي روز اربعين هم همين شرط رو از روز قبل گذاشته بودي كه فردا تعطيل هست بايد من رو ببري حموم و منم قبول كردم .

از صبح كه از خواب بيدار شدي و سلام و احوال پرسي كردي تذكر دادي كه مامان كي من رو ميبري حموم و من بهت گفتم باشه عصر ميبرمت و شما هي رفتي و اومدي و پرسيدي كي عصر ميشه بريم حموم و تا ساعت چهار و نيم كه بردمت حموم چندين بار اين سوال رو پرسيدي . تا ساعت چهار و نيم كه به خواسته ات رسيدي. و اما اتفاق ديگه اي كه افتاد و شما چند صد باري سوال كردي اين بود كه ساعت يازده بود كه همسايه دست راستي مون اومد دم خونه و گفت ساعت دو بعد از ظهر روضه و سفره حضرت رقيه دارم بياييد اونجا و شما همين كه فهميدي بايد ساعت دو بريم جايي ديگه از ذوق نميدونستي چكار بايد بكني خلاصه انقدر بپر بپر و بدو بدو كردي كه نگو و نپرس هي تند و تند و دم به دقيقه هم گفتي مامان كي ميريم مامان ساعت هنوز دو نشده كه بريم ددر تا بلاخره زمان موعود فرا رسيد و شد ساعت دو و بعد از تعويض لباس ساعت دو و ده دقيقه بود كه رفتيم هنوز خانم روضه خون نيومده بود و بعد از بيست دقيقه نيم ساعتي بود كه تشريف آوردند و روضه شروع شد.

اول دعاي توسل خوندند و بعد هم روضه حضرت رقيه و بعد هم مداحي و شما هم مدام نگاهت توي صورت من بود كه يك وقت گريه نكنم و من هم سعي كردم اين كار رو نكنم . والبته اواخر روضه بود كه شما خوابت برد و بعد از روضه همه نشستند سر سفره  منم ديدم كه شما توي بغلم خواب هستي نميتونم بنشينم سر سفره از بغلم گذاشتمت زمين كه بنشينم سر سفره كه بيدار شدي و منم صدات كردم و گفتم آش ميخوري و شما گفتي بله چون شما عاشق آشي و اومدي سر سفره و چند تا قاشق آش خوردي و منم يك كم آش خوردم و بعدش اومديم خونه.

  از در كه اومديم تو گفتي مامان الان عصر شده گفتم بله گفتي پس بريم حموم و بردمت حموم و يك آب بازي و شالپ شلوپ حسابي راه انداختي و از حموم كه اومديم بيرون حسابي خسته شده بودي و دوساعتي خوابيدي و انر‍‍‍ژي گرفتي و بعد از بيداري تا ساعت دوازده و نيم يك شب بيدار بودي و مشغول بازي و بدو بدو و كتاب خوندن بودي .ساعت نزديك يك بود كه خوابيدي . صبح هم ساعت نزديك هشت بود كه از خواب بيدار شديم و من بايد ميرفتم به يك دوره آموزشي چند ساعته و شما روهم زنگ زدم خونه عزيز جون بابا بزرگ اومد دنبالت و بردت خونه خودشون .خوب اينم خاطرات يك روز تعطيل بود كه من توي خونه بودم و به شما حسابي خوش گذشت .عزيزم تا پست بعدي در پناه حق باشي .بای بای

7/10/1392

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (16)

مامان موژان جون
7 دی 92 13:22
الهی قربون دخملی برم من که دوست داره مامانش خونه باشه فداش
❤مامان سونیا❤
پاسخ
خدا نکنه خاله جون انشالله صد و بیست سال زنده باشید ممنونم از محبتتون
نسم مامان آرتین
7 دی 92 15:04
واي چه روز خوبي روضه،آش ، وحموم وآب بازي ايشالا هميشه شاد باشيد
❤مامان سونیا❤
پاسخ
خیلی ممنونم انشالله شما هم روزهای خوبی داشته باشید
علامه کوچولو
7 دی 92 16:05
سلام فکر کنم بیشتر از اش عاشق حمومه خداییش به چهره نازش هم میاد حموم دوست باشه و تمیز.... خدا حفظش کنه
❤مامان سونیا❤
پاسخ
سلام خانمی ممنونم از محبتتون محبت دارید شما خاله مهربون ببوسید روی ماه محمد باقر عزیز رو
مامان آروین (مریم)
7 دی 92 16:48
الهی قربون عزیز خاله برم از اینکه مامانش پیشش هست چقدر خوشحاله و چقدر هم برنامه ریزی میکنه ....
❤مامان سونیا❤
پاسخ
زنده باشید خاله جون ممنونم از محببتتون
〰〰مامانِ چشمه بهشتى〰〰
7 دی 92 19:32
عزيزم .... اين سونيا خانمم كه عاشق د دره اونم با مامانى جونش سونيا جونى خوشحال باش كه بازم تعطيلى در پيش داريم
❤مامان سونیا❤
پاسخ
بله خاله ميبيني ما هم روزگاري داريم با اين دخملي ددري حموم دوست اتفاقا چند روز پيش به باباشش ميگفتم كاش همه ماهها مثل دي ماه امسال بود چهارتا تعطيلي داره توش
مامان بهراد
8 دی 92 9:03
عزاداريهاتون قبول باشه عشق حموم داره اين دخمل شما برعكس پسر من كه همچنان ميترسه خداحفظش كنه
مامان عسل
8 دی 92 12:32
همیشه شاد باشی دخمل گلم عزیز دلم
علامه كوچولو
8 دی 92 12:38
سلام در يكشنبه اخر ماه صفر(يعني امروز) براي گشايش كارها و رزق و روزي فراوان و حلال سوره هاي (انشراح-التين-نصر- اخلاص- ناس- فلق-حمد) هر كدام هفت مرتبه قبل از غروب افتاب بخوانيد التماس دعا
مریم بانو
9 دی 92 7:34
جوووووووووووووووووووووووووون دلمه این سونیا قندعسل عشششششششششششششششق خاله مریمه این سونیا کلی از طرف من ببوسیدش خدا حفظش کنه انشالله ماشالله به عشششششق کتاب خون خاله
مامان تارا
9 دی 92 8:58
سلام آفرین به سونیا جون که اینقده حمام کردن رو دوست داره آخ جون تعطیلی !!! آخ جون مامانم خونه است !!! آخی دختر منم حسرت یه روز تعطیلی رو داره خوشگل خانوم رو ببوسین
مامان تارا و باربد
9 دی 92 10:53
سلام به مامانی پرتلاش مهربون خوبی چه دخمر بلائیه ها قبول باشه عزاداری و شرکت در مجلس روضه من که با این وروجکا جرأت ندارم برم جایی امیدوارم همیشه شاد و موفق باشید
آیسان مامان ماهان
9 دی 92 11:02
قربون دخمر بهداشتی و با سلیقمون بشم که شرط اولش برا تعطیلی مامان و یه روز خوب حموم کردنهبچه هامونو بیاریم ازت یاد بگیرن سونیا جونم
آیسان مامان ماهان
9 دی 92 11:05
چه خوب که دعوت سفره خانم رقیه بودین و نوش جونتون آش نذری که قسمتتون بوده
آیسان مامان ماهان
9 دی 92 11:07
آفرین سونیا خانوم مهربون که هواست به مامانیه که اشکش درنیاد ایشالله همیشه همینجور باشی ولی نه تو عزاداری ائمه که آدمو سبک میکنه و دل ائمه رو شاد
مامان نگار
18 دی 92 11:32
چقدر جالبه که سونیا جون اینقدر عاشق حمومه! بچه مون چقدر کم توفعه مامانی فکر کن دیگه نری سر کار اون وقت هر روز باید بری حموم!!!!!
مامان نگار
18 دی 92 11:33
بله دیگه این بچه ها خوابهاشون رو به موقع می کنن اون وقت تا ساعت 2 نصفه شب بیدارن و نمی ذارن ما بخوابیم ما هم که کلا از بس انگیزه داریم برای سر کار رفتن (!!!!!) کم خوابی هم هر روز بهش اضافه میشه