روزهای سفید و سرد
سلام و صد تا سلام گرم به روی زيبا تر از ماه گل دختر قند عسلم .
بازم عذر تقصیر بابت تاخیر .این روزهای سرد زمستون و برف و یخبندون قیافه شهرمون رو عوض کرده و از طرفی سرماخوردگی کمی کسل و بیحالم کرده و کار هم طبق معمول زیاد نتونستم به وبت بیام و برات پست جدید بگذارم اولین برف امسال حدود 13 روز پیش یعنی چهارشنبه 13 آذر از ساعت چهار و نیم پنج صبح شروع به باریدن کرد و صبح كه ما از خونه در اومديم تا بريم خونه عزيز جون شما از شوق پات روي زمين بند نبود و تا اونجا شعر خوندي و حرف زدي و دلت ميخواست از جاهايي راه بري كه هيچ ردپايي نيست و برف سفيد همه جا رو پوشنده و كلي تعريف كردي و همش ميگفتي مامان ببين چقدر همه جا قشنگ شده ببين همه جا سفيد شده بيا تا از روي برفهاي سفيد قشنگ راه بريم .
و بارش برف ادامه داشت تا جمعه صبح و جمعه صبح برف قطع شد و شما روز جمعه یک دلی از عزا در آوردی یک برف بازی حسابی کردیانقدر خوشحال بودی که نمیدونستی چکار باید بکنی میرفتی توی برفها و هی چنگ بهشون میزدی و همه جا را سوراخ سوراخ میکردی و بعدشم میگفتی مامان دارم برای برفها خونه درست میکنم . بعد ازيك بازی حسابی توی حیاط با بابایی و بابا بزرگ رفتی بالا پشت بوم و نیم ساعتی هم بالای پشت بوم بازی کردی و اومدی پائین انقدر خسته شده بودی که ناهار نخورده خوابیدی و گفتی خوابم میاد ناهار نمیخوام و از فرط خستگی برف بازی سه ساعتی رو خوابیدی و بعد از ظهر جمعه بازم هوا سرد بود اما برف و بارون دیگه بنده اومده بود و خبری از بارش نبود اما افت دما به قدری شدید بود که همه جا یخبندون بود .
شنبه صبح هم توی اون سرما و یخبندون مادر و دختر شال و کلاه کردیم و رفتیم بازار و یک جفت چکمه و چند تا تیکه لباس برای شما و طبق معمول چند تا كتاب و اين بار كه درخواستهات زياد شده بود رنگ انگشتي و خمير بازي (كه متاسفانه ديروز بردي خونه عزيز و شب كه اومدي خونه ديدم همه رو با هم تركيب كرديش و يك رنگ زشت و بي ريخت خاكستري از توش در اومده )دفتر نقاشي و مداد شمعي هم برات خريديم و یک جفت چکمه برای من و یک بلوز و شلوار هم برای بابایی خریدم که همین چند تا تکیه برامون پانصدتومان آب خورد. و بعد از خريد هم شما رو گذاشتم خونه عزيز و خودم هم رفتم سركار .
و اما روز يكشنبه و دوشنبه كمي هوا بهتر شده بود ولي يخبندون هنوز ادامه داشت تا روز چهارشنبه كه برف دوم باريد تا عصر. اما برف بود هان، دو سه ساعتي تيكه تيكه ميباريدوچند ساعتي هم دو باره ريز اما تند و سريع خلاصه تا شب باريدشب و دو باره پنج شنبه و جمعه هم يك برف حسابي ديگه باريد.
از شنبه ديگه برفي نباريده اما هنوز يخبندون افت شديد سرما پا برجاست سرمايي استخوان سوز كه هممون رو مريض كرده اول بابايي مريض شد و بعدش شما و بعدشم من اما خدا رو شكر مريضي من و شما زياد حاد نشد و اذيت نشديم البته هنوز خوبم نشديم و سرما خوردگي از تنمون بيرون نرفته چون توي اين هواي سرد مجبوريم هر روز از خونه بريم بيرون و نميتونيم استراحت كنيم شما هم كه ميتوني چند روزي رو خونه عزيز جون بموني تا اين سرماي رو نخواي تحمل كني خودت نميخواي و هرچي بهت ميگم توي اين سرما روزهايي كه من عصر سركارم و فرداش بايد صبح برم سر كار شما خونه عزيز جون بمون و نيا خونه حرفم رو گوش نميدي يعني حرف هيچ كس رو گوش نميدي و دلم براي بابا بزرگ ميسوزه كه بنده خدا توي اين هواي سرد هرشب بايد ساعت نه و ده شب شما رو بياره خونه .
شب ساعت ده مياي خونه دوازده ميخوابيم دو باره بايد شش صبح بلندشيم و يك ربع به هفت از خونه ميزنيم بيرون انقدر هوا سرده كه تا استخون آدم نفوذ ميكنه خيلي از روزها رو با آژنس ميريم بعضي روزها رو محض تنبيه شما و اينكه قبول كني شب رو خونه عزيزجون بموني پياده ميبرمت بلكه حرف گوش كني اما زهي خيال باطل شما دهه هشتادي هستي و من دهه پنجاهي بايد بيام پيش شما كلاس تا حرف زدن و كار ياد بگيرم.
ماشالله كه توي همه چيز هم استادي هستي براي خودت روزي كه سرما خوردي و مريض شدي هرچي بهت گفتم مامان نيا انقدر من رو بوس بكن و بپر توي بغلم عطسه هات رو نيار توي صورت من منم مثل خودت مريض ميشم اونوقت كي ازمون مراقبت كنه گفتي چرا فقط من و بابا مريض باشيم عيب نداره خوب تو هم مريض بشو و البته كه موفق شدي و من رو مريض كردي شب اول خيلي بدن درد داشتم و استخوانهام شديد درد ميكرد داشتم به بابايي مي گفتم انقدر استخونهاي پام درد ميكنه كه نميتونم راه برم .شما هم سريع گفتي اگه استخونهات درد ميكنه شير بخور خوب ميشه براي استخون پا شير خوبه.
ديروز ظهر هم كه ميخواستيم از خونه بريم بيرون بهت مگيم بيا پالتو رو تنت كنم و شلوارگرم هم بپوش تا سرما نخوري هوا سرده .رفتي پشت پنجره و سريع اومدي گفتي نه مامان هوا آفتابي خورشيد تو آسمونه همه جا روشن روشنه و گرم هوا اصلا سرد نيست برفها بيشترش آب شده . بهت گفتم نه مامان ببين هم حياط ما هم كوچه پر از برف و يخ هست بايد لباس گرم بپوشي گفتي نه سرما نيست گفتم چرا الان بريم بيرون ميفهي كه چقدر هوا سرده .گفتي نه خورشيد سرما رو برده توي لونه اش خورده ديگه سرد نيست الان هوا گرمه.
خلاصه اينكه پالتو رو من موفق شدم و تنت كردم اما شما شلوار گرم نپوشيدي و ساپورت پوشيدي ولي خوشم مياد از اخلاقت كه خيلي غرور داري و از طرفي هم اشتباه كه بكني ديگه از كسي تاوان نميخواي ديروز هم با وجود اون سرما تا خونه عزيز دم بر نياوردي و حرفي از سرما نزدي. خوب دختر گلم همين حرفا باشه تا پست بعدي در پناه حق باشي نازنينم .
1392/9/26