سونیا سونیا ، تا این لحظه: 14 سال و 22 روز سن داره

همه زندگی من سونیا

روزهای سفید و سرد

1392/9/26 20:43
965 بازدید
اشتراک گذاری

سلام و صد تا سلام گرم به روی زيبا تر از  ماه گل دختر قند عسلم فرشته.

بازم عذر تقصیر بابت تاخیر .این روزهای سرد زمستون و برف و یخبندون قیافه شهرمون رو عوض کرده و از طرفی سرماخوردگی کمی کسل و بیحالم کرده و کار هم طبق معمول زیاد نتونستم به وبت بیام و برات پست جدید بگذارم اولین برف امسال حدود 13 روز پیش یعنی چهارشنبه 13 آذر از ساعت چهار و نیم پنج صبح شروع به باریدن کرد و صبح كه ما از خونه در اومديم تا بريم خونه عزيز جون شما از شوق پات روي زمين بند نبود هوراو تا اونجا شعر خوندي و حرف زدينیشخند و دلت ميخواست از جاهايي راه بري كه هيچ ردپايي نيست و برف سفيدبغل همه جا رو پوشنده و كلي تعريف كردي و همش ميگفتي مامان ببين چقدر همه جا قشنگ شده ببين همه جا سفيد شده بيا تا از روي برفهاي سفيد قشنگ راه بريم .

و بارش برف ادامه داشت تا جمعه صبح و جمعه صبح برف قطع شد و شما روز جمعه یک دلی از عزا در آوردی یک برف بازی حسابی کردیهورانیشخنداز خود راضیانقدر خوشحال بودی که نمیدونستی چکار باید بکنی میرفتی توی برفها و هی چنگ بهشون میزدی و همه جا را سوراخ سوراخ میکردی و بعدشم میگفتی مامان دارم برای برفها خونه درست میکنمنیشخند . بعد ازيك  بازی حسابی توی حیاط با بابایی و بابا بزرگ رفتی بالا پشت بوم و نیم ساعتی هم بالای پشت بوم بازی کردی و اومدی پائین انقدر خسته شده بودی که ناهار نخورده خوابیدیخواب و گفتی خوابم میاد ناهار نمیخوام و از فرط خستگی برف بازی سه ساعتی رو خوابیدی و بعد از ظهر جمعه بازم هوا سرد بود اما برف و بارون دیگه بنده اومده بود و خبری از بارش نبود اما افت دما به قدری شدید بود که همه جا یخبندون بود کلافه.

شنبه صبح هم توی اون سرما و یخبندون مادر و دختر شال و کلاه کردیم و رفتیم بازارنیشخند و یک جفت چکمه و چند تا تیکه لباس برای شما و طبق معمول چند تا كتاب و اين بار كه درخواستهات زياد شده بود رنگ انگشتي و خمير بازي (كه متاسفانه ديروز بردي خونه عزيز و شب كه اومدي خونه ديدم همه رو با هم تركيب كرديش و يك رنگ زشت و بي ريخت  خاكستري از توش در اومده )دفتر نقاشي و مداد شمعي هم برات خريديم و یک جفت چکمه برای من و یک بلوز و شلوار هم برای بابایی خریدم که همین چند تا تکیه برامون پانصدتومان آب خوردنیشخندزبان. و بعد از خريد هم شما رو گذاشتم خونه عزيز و خودم هم رفتم سركار .

و اما روز يكشنبه و دوشنبه كمي هوا بهتر شده بود ولي يخبندون هنوز ادامه داشت تا روز چهارشنبه كه برف دوم باريد تا عصر. اما برف بود هان، دو سه ساعتي  تيكه تيكه ميباريدوچند ساعتي هم  دو باره ريز اما تند و سريع خلاصه تا شب باريدشب و دو باره پنج شنبه و جمعه هم يك برف حسابي ديگه باريد.

از شنبه ديگه برفي نباريده اما هنوز يخبندون افت شديد سرما پا برجاستکلافه سرمايي استخوان سوز كه هممون رو مريض كرده اول بابايي مريض شد و بعدش شما و بعدشم من اما خدا رو شكر مريضي من و شما زياد حاد نشد و اذيت نشديم البته هنوز خوبم نشديم و سرما خوردگي از تنمون بيرون نرفته چون توي اين هواي سرد مجبوريم هر روز از خونه بريم بيرون و نميتونيم استراحت كنيم شما هم كه ميتوني چند روزي رو خونه عزيز جون بموني تا اين سرماي رو نخواي تحمل كني خودت نميخواي و هرچي بهت ميگم توي اين سرما روزهايي كه من عصر سركارم و فرداش بايد صبح برم سر كار شما خونه عزيز جون بمون و نيا خونه حرفم رو گوش نميديشیطاناز خود راضی يعني حرف هيچ كس رو گوش نميدي و دلم براي بابا بزرگ ميسوزه كه بنده خدا توي اين هواي سرد هرشب بايد ساعت نه و ده شب شما رو بياره خونه .

شب ساعت ده مياي خونهشیطان نیشخندزباندوازده ميخوابيم عصبانیدو باره بايد شش صبح بلندشيمگریه و يك ربع به هفت از خونه ميزنيم بيرون انقدر هوا سرده كه تا استخون آدم نفوذ ميكنه گریهخيلي از روزها رو با آ‍‍‍‍ژنس ميريم بعضي روزها رو محض تنبيه شمانیشخند و اينكه قبول كني شب رو خونه عزيزجون بموني پياده ميبرمت بلكه حرف گوش كني اما زهيخیال باطل خيال باطل شما دهه هشتادي هستي و من دهه پنجاهي بايد بيام پيش شما كلاس تا حرف زدن و كار ياد بگيرم.

ماشالله كه توي همه چيز هم استادي  هستي براي خودت روزي كه سرما خوردي و مريض شدي هرچي بهت گفتم مامان نيا انقدر من رو بوس بكن و بپر توي بغلم عطسه هات رو نيار توي صورت من منم مثل خودت مريض ميشمسبزعصبانی اونوقت كي ازمون مراقبت كنه گفتيشیطاننیشخند چرا فقط من و بابا مريض باشيم عيب نداره خوب تو هم مريض بشو و البته كه موفق شدي و من رو مريض كردي شب اول خيلي بدن درد داشتم و استخوانهام شديد درد ميكرد داشتم به بابايي مي گفتم انقدر استخونهاي پام درد ميكنه كه نميتونم راه برم .شما هم سريع گفتي اگه استخونهات درد ميكنه شير بخوراز خود راضینیشخندشیطان خوب ميشه براي استخون پا شير خوبه.

ديروز ظهر هم كه ميخواستيم از خونه بريم بيرون بهت مگيم بيا پالتو رو تنت كنم و شلوارگرم هم بپوش تا سرما نخوري هوا سرده .رفتي پشت پنجره و سريع اومدي گفتي نه مامان هوا آفتابينیشخند خورشيد تو آسمونه همه جا روشن روشنه و گرم هوا اصلا سرد نيست برفها بيشترش آب شده . بهت گفتم نه مامان ببين هم حياط ما هم كوچه پر از برف و يخ هست بايد لباس گرم بپوشي گفتي نه سرما نيست گفتم چرا الان بريم بيرون ميفهي كه چقدر هوا سرده .گفتي نه خورشيد سرما رو برده توي لونه اش خوردهتعجبناراحت ديگه سرد نيست الان هوا گرمه.

  خلاصه اينكه پالتو رو من موفق شدم و تنت كردم نیشخنداما شما شلوار گرم نپوشيدي و ساپورت پوشيدي شیطانولي خوشم مياد از اخلاقت كه خيلي غرور داري و از طرفي هم اشتباه كه بكني ديگه از كسي تاوان نميخواي ديروز هم با وجود اون سرما تا خونه عزيز دم بر نياوردي و حرفي از سرما نزدي. خوب دختر گلم همين حرفا باشه تا پست بعدي در پناه حق باشي نازنينم .بای بای

1392/9/26

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (35)

الهه مامان یسنا
27 آذر 92 9:59
عزیزمممم. خوشش به حالتون ما که از برف فقط سرماش رو داریم و از برف خبری نیست زیاد... ایشالا سرماخوردگیتون زود زود خوب بشه
❤مامان سونیا❤
پاسخ
ممنونم عزيزم انشالله كه شما هم هميشه سلامت باشيد واي من كه از راه رفتن توي يخ بندون ميترسم و ديگه حالم از هرچي برف كه روي زمين بمونه و تبديل به يخ بشه حالم بهم ميخوره برفيي رو كه روي زمين نمونه و زود آب بشه دوست دارم اينجا بار اول برفي كه باريد بيشتر از نيم متر بود ولي برف دوم و سوم تقريبا بيست سانتي ميشد
مامان مهنا
27 آذر 92 15:04
من اصن امسال برفو ندیدم
❤مامان سونیا❤
پاسخ
عوض شما من سه بار ديدم
مامانی درسا
28 آذر 92 1:25
روزاتون به سپیدی و زیبایی برف و کانون زندگیتون به گرمای آفتاب تابیده بر برف های زمستانی هر چه از روشنی و سرخی داریم برداریم کنار هم بنشیینیم و بگذاریم که دوستی ها سدی باشند در برابر تاریکی ها یلدایتان رویایی…روزهایتان پر فروغ،شبهایتان ستاره باران! راستی به این آدرس برین و توی قرعه کشی شب یلدا شرکت کنین http://mylamis.com/yalda//?ref=f65f3d54d83d295974e29e82096b8ef4
❤مامان سونیا❤
پاسخ
ممنونم عزیم بر شما و درسا عزیز هم یلدا مبارک شب خوبی داشته باشید
مامان نگار
28 آذر 92 8:37
خوش به حالتون که برف بازی می کنین ما که فقط سردمون میشه
❤مامان سونیا❤
پاسخ
عزیزم گریه نداره یک روز تشریف بیارید این وار منزل ما هم ما شما رو زیارت میکنیم و نگارجونمو مامان گلش رو میبینم هم شما برفای ما رو میبینید یک آب و هوایی هم عوض میکنید ما در خدمتیم خانمی
آرشیدا
28 آذر 92 10:06
ما که اصلا چند ساله برف ندیدیم بخدا کلی کیف کنین اصلا همون که از پنجره نگاش کنین هم کلی باحاله دعا کن واسه ما هم برف بیاد فقط مواظب عشق من باشی ها
آیسان مامان ماهان
28 آذر 92 10:55
سلام مامی سونیا جونم ممنون عزیز دلم شما خوبین
آیسان مامان ماهان
28 آذر 92 10:55
دندون پزشک که هیچی،یه خانم دکتر کشیدم با سرمو و ماسک و آمپولو وبچه ای که روتخت مریض بود...اینیم ماااااااااااااا
آیسان مامان ماهان
28 آذر 92 10:56
آره واقعناااااااا..نه بابا طفلی بچم میدونه چی به چیه و کی هوس چیو بکنه که مامانیش شرمندش نشه
آیسان مامان ماهان
28 آذر 92 10:58
نه مامان سونیا جونم بخدا من یکی حریف ماهان نمیشم،هر کاریش کردم نرفت که نرفت،برا امروزم مراسم یلدا داشتن تو مهد هر چی تو خونه لباس نو اشتیم و با هم جوریدیم
آیسان مامان ماهان
28 آذر 92 10:59
ای بترکی دخترررررررررر ،یادم باشه دفعه بعد یا برا بچه بعدی این کلک رو سوار کنم.خخخخخخخخخخخخ
آیسان مامان ماهان
28 آذر 92 11:01
مامان که من باشم کنستانس..چی چی بودرو نمیدونم چیه این بچم حتما نمیدونه خخخخخخخخخخخخوگرنه تا الان دست بکار میشد
آیسان مامان ماهان
28 آذر 92 11:02
عزیزم سرماخوردگیت چطوره خوب شدی ایشالله
آیسان مامان ماهان
28 آذر 92 11:24
آخی فدای خونه برفی سونیام بشمممممممممممم، خاله منم بیام خونت مهمونی گلممممممممممم
آیسان مامان ماهان
28 آذر 92 11:26
خانومی هنوز که سر برج نشده..چه دل شیری دارین شماااااااااخریداتون مبااااااااااارک،ایشالله به شادیا و سلامتی استفادشون کنین
آیسان مامان ماهان
28 آذر 92 11:28
این دهه هشتادی رو خوب اومدی بگو جانم بگو که از ته دلم گفتی
آیسان مامان ماهان
28 آذر 92 11:29
چه کاریه سونیا جونم خونه بابابزرگ بمون فوقش اگه دلتنگ شدی بابا و مامانی مییان پیشت شب نشینی عزیز دلم
آیسان مامان ماهان
28 آذر 92 11:30
ای شیطون ویروس سرماتو دادی به دوستم الانم داری براش شیر تجویز میکنی
آیسان مامان ماهان
28 آذر 92 11:31
خورشید خانومه چه شکمو شده که سرما رو برده تو لون خورده
آیسان مامان ماهان
28 آذر 92 11:32
ای جووووووووووون دلم سونیا که کم نیاوردی و غرورتو نشکستی که بگی سردت شده عززززززززززززززززیزم
مریم بانو
28 آذر 92 11:45
عزززززززززززززززیزززززززززززززززززم بلادوره انشالله والله ما که جنوبی ترین نقطه کشوریم یخ زدیم دیگه خدا به داد شما برسه خیلی مراقب خودتون باشید بوووووووووووووووووووووووس
مامان مهنا
28 آذر 92 13:01
ممنون مامان سونیای مهربونم
محمد
29 آذر 92 9:13
یلداتان مبارک
〰〰مامانِ چشمه بهشتى〰〰
29 آذر 92 22:31
اينقدر از برف و يخبندون گفتى كه يخ زدم ....!!! خيلى بامزه بود مخصوصا سرما رفته توى لونه اش !!!! چقدر ولى سخته كله صبح توى سرما با بچه ... مراقب خودتون باشيد
مامان ریحان
29 آذر 92 22:50
سلام ای خواهر از سرما نگو که دلم پر خونه خیلی وحشتناکه سرمای امسال استخون سوز میگیها چه استخون سوزییییییییی خریداتونم مبارک ف ایشالا به شادی بپوشید شرمنده من دیر به دیر میام پیشتون و اغلب شما زحمت می کشید و به ما سر می زنید بخدا اصلا زیاد وقت نمی کنم بیام نت در حد یه پست گذاشتن و سر زدن به اونایی که کامنت میذارن الانم ریحانو با پشمک فردا شب مشغول کردمو دارم یه دستی می تایپم ازم جدا نمشه که خواهرررررررررر یلداتونم مبارک ؛ ایشالا که فردا شب بهتون خوش بگذره
مامی یلدا و سروش
30 آذر 92 0:09
هر چه از روشنی و سرخی داریم برداریم کنار هم بنشیینیم و بگذاریم که دوستی ها سدی باشند در برابر تاریکی ها یلدایتان رویایی روزهایتان پر فروغ شبهایتان ستاره باران
مامان یاسمن و محمد پارسا
30 آذر 92 8:16
شب یلدا همیشه جاودانی است / زمستان را بهارزندگانی است شب یلدا شب فر و کیان است / نشان از سنت ایرانیان است یلدا مبارک
مامان سيد محمد سپهر
30 آذر 92 12:03
قربون اون گل دختر برم كه دو.ست داره روي برف كه هيچ جاي پايي نيست راه بره
مامان سيد محمد سپهر
30 آذر 92 12:04
چكمه نو مبارك...كتاب هاي نو مبارك...
مامان سيد محمد سپهر
30 آذر 92 12:04
گلم شما هم دعوتين به اركست سيد ما
ღ مامان ِ آینده یه فسقِـلی ღ
30 آذر 92 12:36
دوست ِ عزیزم; پاییزی را دوست دارم که بارانش فقط برای شستن غمهایت باشد. پاییز رو به اتمام است، از ته دل سپیدی و زیبایی و آرامش برف زمستان را آرزو دارم تا با گرمای قلب پاکت، برایت دلنشین باشد. * یلدات مبارک * عمرت بلند... آرزوهایت دست یافتنی... لبت خندان... دلت شاد... منو ببخش که خیلی وقته نتونستم به وب ِ دخترنازت سر بزنم.
نسم مامان آرتین
30 آذر 92 12:56
چه سخاوتمند است پاييز كه شكوه بلند ترين شبش را عاشقانه پيشكش تولد زمستان ميكند.زمستانت سفيد وسلامت،يــــــــــــلداتون مبارك
مامان مهنا
30 آذر 92 16:17
راستی من امسال برفو بلاخره دیدم خخخخخخخ پنج شنبه ایی کلی برف بارید
نیلوفر
30 آذر 92 17:21
یلدایتان مبارک
مامان آرشيدا قند عسل
1 دی 92 13:27
آخخخخخخخخخ جونننن برف ما هم برف بازي كرديم هان با اولين برفي كه اومد حالا خدا قبول كنه قسمتمون باشه پست بذار امروز يا فردا ميگم بر اتون ، تو چه دخمل بلايي شدي مامان هم بايد سرما بخوره؟ چكمه ها و لباسها مباركتون باشه هي خواهر امان از گروني خو دخترمون دلش نمياد دور از مامان و باباش باشه شما سربه سرش نذار ديگه،الهي هر چه زودتر خوب شيد و قبراق و سرحال
مامان تارا و باربد
9 دی 92 10:59
سلام عزیزم روزهای برفیتون خوش و خرم چه لذتی داره جای ما هم حظ ببرید بچه ها دوست دارن شب خونه خودشون پیش مامان و بابا باشن به همین خاطره که آخر شبا میاد خونه صبح زود هم میره بیرون از بودن با خانواده خودش لذت می بره عزیزم ببوسش به جای من این دخترا موقع لباس پوشیدن لج نکنن نمیشه منم با تارا این دردسرو دارم هر روز میگه من پالتو نمی خوام شلوار نمی خوام باید جوراب شلواری بپوشم و ازین مزه ریختنها.......... من عاشق این بچه ها هستم که حرفشون به کرسی می شینه شاد و موفق باشید عزیزم