سونیا سونیا ، تا این لحظه: 14 سال و 28 روز سن داره

همه زندگی من سونیا

سرو صدا نکن میخوام درس بخونم

1392/9/11 20:44
703 بازدید
اشتراک گذاری

سلام وصد تا سلام گرم توی این هوای سرد پائیزی به روی ماه نازنین مه جبینمفرشته خوبی خوشی انشالله خانم خانمای خودم .شیرین زوبونم انقدر شیرین حرف میزنی و کارات قشنگه که اکثرش رو یادم میره که بیام و برات بنویسم ولی سعی میکنم تیکه هایی از حرفهات که الان توی ذهنم هست رو برات بنویسم البته حرفهات در موقعیتهای مختلف هست منم سعی میکنم به همون صورت برات ثبتش کنم .

رفتیم خونه عزیز جون و خواهر عزیز که بشه خاله بابا اومده بوند اونجا خاله جون دو سه ماهی هست که خدا یه نوه خوشگل و ناز  بهشون داده به اسم آقا نیما .خاله جون بهت گفت سونیا میخوای نی نی کوچولومون آقا نیما رو بیارم برات ببری خونتون برای  خودت.شما هم نگذاشتی نه برداشتی و در جواب خاله جون گفتی نه خیال باطل.نی نی شما رو میخوام چکار مامان خودم برام نی نی کوچولو میاره نی نی کسی رو نمیخواییمنیشخندزبان.

 

رفتیم بیرون کمی خرید داشتیم داریم بر میگردیم خونه نزدیکای غروب هست و آفتاب داره غروب میکنه  . که شما گفتی مامان .گفتم بله جانم :مامان زود باش بدو بریم برسیم خونه دیر میشه .

من: چی دیر میشه  مامان؟سوالو شما در جواب نمازم الان آفتاب غروب میکنه نمازم قضا میشه تعجبمگه ندیدی من نمازم رو نخوندمفرشتهماچبغل.

 

روز جمعه اصلا یادم نبود که نونمون تموم شده و نون نداریم بابایی که  رفته بود سر کار و تا آخر شب هم قرار نبود بیاد .ساعت نزدیکای یک بود که یادم اومد الان میخواییم ناهار بخوریم و یک کوچولو بیشتر نون نداریم و مجبور شدیم با هم بریم نانواییناراحتگریه. داریم میریم و من گفتم احتمال زیاد الان نانوایی تعطیل شده و باید دست خالی برگردیم خونه .و شما گفتی مامان. گفتم جانم مامان بگو مامانی چی شده؟گفتی اگر رفتیم نانوایی بسته بود غصه نخوری هاتعجب ناراحت نشی هیچ عیبی نداره اگر غصه بخوری ناراحت بشی چشمات قرمز میشه. پس اگر نانوایی بسته بود غصه نخور باشهلبخندبغلماچ .

 

جمعه ساعت سه و نیم چهار عصر من توی اتاقم کار دارم و شما بیرون و توی سالن بودی گفتی مامان میخوام نماز بخونم برام سجاده بیار با تسبیح. منم برات سجاده رو پهن کردم و تسبیح بهت دادم و اومدم توی اتاق دنبال کارم اومدی در اتاق رو میبندی و میگی هیس مامان ساکتدر رو باز نکن باشه سرو صدا میکنی هواسم پرت میشه نمازم میشکنه ساکت باش بگذار دراتاق هم  بسته باشهتعجبناراحتنگران. بعدشم در اتاق رو بستی و رفتی سر سجاده و مشغول نماز شدی.

 

چند شب قبل ساعت 12 شب موقع خواب یک مجله گرفتی دستت و رفتی توی اتاقشیطان و در اتاق رو هم بستی و گفتی من میخوام درسام رو بخونم .بعد از چند دقیقه از اتاق اومدی بیرون و رفتی صدای تلویزیون رو کم کم کردی شیطاناز خود راضیعصبانیو گفتی : مامان  مگه نمیبینی دارم درس میخونم هواسم پرت میشه سر و صدا نکنساکت صدای تلویزیون هم زیاد نکن ساکتدرس دارم میخوام درس بخونم فردا میخوام برم مدرسه. البته این درس خوندنت چندین بار تکرار شده همیشه یک مجله میگری دستت و میگی میخوام درس بخونم .منم باید ساکت بشم تا شما حواست پرت نشه.

  چند روز پیش به عمه جون گفتی میخوام یه تن تاک بخرم از خود راضی.عمه پرسیده میخوای چیکار کنی با تن تاک سوال گفتی میخوام مال مامانم آخه یک کم تپلی شده.نیشخندخجالت

خوب دختر گلم دیگه چیزی یادم نمیاد تا پست بعدی در پناه حق باشی عزیز دلم بای بای

 

1392/9/11

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (10)

مامان آروین (مریم)
12 آذر 92 12:11
سلام عزیزم ببخشید چند وقتا خیلی کمر درد و مریض احوال بودم نتونستم بهتون سر بزنم . ان شاالله در اولین فرصت خدمت میرسیم . رمز رو براتون تلگراف کردم .
مریم بانو
12 آذر 92 15:27
سلااااااااااااااااااااااااام و صد تا سلام بروی ماه مادر و دختر خوووووووووووب مهربون و خوشششششش زبون انشالله که خوب و خوش باشید و دلتون شاد بوووووووووووووووووووس برای سونیای عززززززززززیزززززم که با اینکه ندیدمش ولی یه دنیاااااااااااااااا دوستش دارم بهش بگید خاله مریم گفت: آفرین گلم که نمازتو به موقع میخونی . الهی که حضرت فاطمه (س) نگهدارت باشه گل خااااله ماشاالله ماشاالله به این دختر راستی اون تن تاک رو هم خووووووووووب اومده ها
🌙مامانِ چشمه بهشتى
12 آذر 92 21:31
راست مى گه ديگه نونوايى بسته باشه كه قصه نداره ....!! بچه هم درس داره ... هييييييييس... فردا مى خواد بره مدرسه ..!! خيييييلى تيكه هاش بامزه است اين دختر
الهه مامان یسنا
13 آذر 92 9:19
عزیز دلم با این همه شیرین زبونی که میکنی شانس آوردی تا حالا خورده نشدی. من جای مامانت بودم به جای نون تورو میخوردمقربون درس خوندنت
مامان نگار
14 آذر 92 9:45
آفرین به این دختر درس خون خب مامانی راست میگه دیگه چرا نمی ذارید دخترمون درس بخونه تا به مدارج عالیه برسه!
مامان هدیه
14 آذر 92 11:09
آفرین به این دختر درس خون و نماز خون خدا برات حفظش کنه
مامان آروین (مریم)
16 آذر 92 9:07
خیلی تیکه های بامزه ای میگه . برای من در حد جوکه . کلی خندیدم . اما هزار ماشاالله خیلی شیرین زبون و باهوشه
مامان آرشيدا قند عسل
16 آذر 92 14:04
اي جاننننننننننننن دخملي مهربون كه به فكر ماماني هستي ناراحت نشه اي خدا تن تاك براي مامان تپل نمازهات قبول خانوم خانوما
مامان آوا
22 آذر 92 19:27
جیگر این دخملی زیبا
آرشیدا
26 آذر 92 2:15
ای جوووووووووووووووووووووووونم واسه کدوم نظر بذارم از بس کارات خوشمزه انالهی فدات شم با اون نماز خوندنتو و قضا شدنشوندوم قربون درس خوندنت خانم دکتر من که سرو صدا نباشه ها سوم مامانی راست میگه بچه خوب دیگه الان وقتشه دیگه یه نی نی دیگه بیار تا به بچمون نی نی تعارف نکنن آخه