سونیا سونیا ، تا این لحظه: 14 سال و 23 روز سن داره

همه زندگی من سونیا

قوقولوی بدجنس

1392/5/7 8:27
520 بازدید
اشتراک گذاری

سلام و صد تا سلام گرم به روی زیبا تر از ماهت فرشتهقند و عسلم چطوری خوبی خوشی .این روزها از یک طرف گرمای تابستون هستسبز از طرف دیگه ماه مبارک رمضان و از طرفی هم ما تازه اسباب کشی کردیم وهنوز توی خونه جدید همه ئ چیدمانها انجام نشده چون نصف روز که من سرکارم اون نصف دیگه روزهم انقدر گرمه که اصلا همت انجام کاری رو ندارم و یواش یواش و لاک پشت وار دارم کار میکنم هنوز زندگی مون روی روال عادی نیومدهدل شکستهاوه و شما از این بابت خیلی اذیت میشی عزیزدلم و من واقعا شرمندت هستم خجالتو ازت معذرت خواهی میکنم انشالله به زودی همه چی بیاد سرجای خودش و من بتونم از شرمندگیت در بیام و بیشتر بهت برسم عزیز دلم . این روزها سخت میگذره اما میگذره همچنان شما بیشتر خونه عزیز جون هستی تا خونه خودمون صبحها که میبرمت خونه عزیز تحویلت بدم خیلی خانمی و اصلا اذیت نمیکنی برای بیدار شدن هم همینطور و با یک بار یا نهایت دو بار صدا زدن بیدار میشی ماچو سریع لباست رو تنت میکنم و میبرم شما رو خونه عزیز میگذارم و خودم هم میرم سرکارم هم امروز و هم پریروز که بردمت بگذارمت خونه عزیز جون؛ عزیز اومده توی کوچه بغلت کرده بردت توی خونه چون عزیز جون یک خروس دارند که شما بهش میگی قوقولو این آقای قوقولو همیشه باهات سرجنگشیطان داره مخصوصا وقتی لباس قرمز یا صورتی بپوشی حتما باید به سرت بپره و نوکت بزنهشیطان (خروسم بودن خروسای قدیم) به دلیل ترس از آقای قوقولو این دو ورز که رفتیم در که باز شد بهت گفتم مامانی شما برو تو منم برم دنبال کارم اما دیدم شما رفتی پشت سر من و نمیری تو اول فکر کردم متفکرمیخوای بهانه گیری کنی و دنبال من راه بیفتی منتظرخیال باطلکه یکدفعه متوجه شدم نه قضیه قوقولو خان هست  چون وسط حیاط وایستاده و داره بد جوری بهت نگاه میکنهشیطان و شما از ترست داری پشت من قایم میشی بغلو حاضر نیستی بری تو عزیز جون هم متوجه قضیه شد و سریع اومد بغلت کردهبغل و بردت تو امروز هم همینطور عزیز اومد توی کوچه بغلت کردو گرفتت زیر چادرش و شما رو برد تو چون امروز اوضاع وخیم تر بود و شما لباس صورتی تنت بود و قوقولوی بد جنس دلش میخواست بیاد و نوکت بزنه  خوب این از این روزهامون و در ادامه متنم چند تا از حرفهات رو مینویسم تا یادگار بمونه برای شما نازنین مه جبینم .

 

یک روز که خونه عزیز جون بودی و عزیز خونه نبوده شما بودی با دوتا عمه هات .وبادشدیدی میوزیده و در و پنجره ها صدا میکردندشیطان و بهم میخوردند  شما ترسیدیکلافه و به عمه ها گفتی الان گرگه میاد اینجا چون عزیز خونه نیست .

سونیا: حالا گرگ میاد و شما رو میخوره  چون عزیز رفته صحرا دنبال آب و غذا شیطان                 

 عمه: فقط ما دوتا رو میخوره یعنی تو نمیترسی گرگه تو رو نمیخورهسوالتعجب

سونیا :نه من حبه انگورم کوچولو هستم میرم یک گوشه قایم میشم وقتی گرگه اومد شما رو که شنگول و منگول هستید خورد و رفت بعد عزیز اومد دید خونه به هم ریخته است و شنگول و منگول نیستند  و گریه زاری کرد من از جایی که قایم شدم میام بیرون و بهش میگم که گرگه اومده شما رو خوردهاز خود راضینیشخند

 

عزیز جون قبلا عمل کیسه صفرا داشتند یک روز شما جای عمل ایشون رو میبینی که بخیه خورده

سونیا : شنگول و منگول رو عزیز خورده من تازه فهمیدم

عمه: تو از کجا فهمیدیسوالمتفکر

سونیا: مگه نمیبینی شکم عزیز روکه دوخته شده .عزیز شنگول و منگول رو خورده بود بعد شکمش رو پاره کردند و شنگول و منگول رو بیرون آوردند اینم جاششیطاننیشخند

 عمه:تعجباسترسقهقهه

یک روز رفتم توی حیاط جارو بیارم توی ساختمون تا پله ها رو جارو کنم یک ملخ نشسته بود روی دسته جارو که اومد نشست روی دستم ومن یک جیغ بنفش کشیدمشیطاناسترسگریه

بابایی: چی شده چرا داد میزنی چه اتفاقی افتاده ؟سوالتعجب

من: اینجا یک ملخ بود اومدم نشت روی دستماسترس

بابایی: همین این جیغ برای یک ملخ بودقهقههنیشخندزبانعینک

سونیا: گریه شدید و جیغ و دادگریهاسترسآخ

بابایی: سونیا خانم شما دیگه چت شده داری گریه میکنیسوالتعجب

سونیا: مامان رو علف خورده بابا مامان رو علف خورده مگه ندیدی جیغ زد (علف=ملخ)استرسگریه

من و بابایی:نیشخندخندهقهقهه

 

 

نشستم توی پله

سونیا:مامان میشه شما یک کم اون طرف تر بشینی منم بیام بشینم پیشتسوال (بسیار مودبانه ولفظ قلم هم حرف میزنن سونیا خانم توی اینطور مواقع)

من : بله بفرمائید سونیا خانم بیا شما هم بشین اینجا بغلفرشته(در کل هرجایی که من نشستم حتما اونجا بهترین جاست پس باید من بلند شم و سونیا خانم بنشینه سرجای من)

سونیا :مامان اینجا بازگشایی مدرسه است و نشستی کنار پله ها یک متر هم دستت داری اون بالا کنار پله ها، پله ها رو متر میکنی و هر لحظه امکان داشت بیفتی پائینناراحت

من: سونیا خانم مامان داری چیکار میکنی میافتی پائین هانسوالتعجبوقت تمام

سونیا: لطفا میشه شما فضولی نکنید بزارید من کارم رو انجام بدم خانم مربی.از خود راضیمژه

من:تعجبکلافهنیشخند

بابایی : من دارم میرم پائین شیشه های در ب وروی رو بگذارم سر جاش سونیا میای بریم با من پائین  سواللبخند

سونیا: آره بابا من میایم بریم پائین بشینیم باهم یک کم حرف بزنیم تا ببینیم چی پیش میادنیشخنداز خود راضیعینک

 

توی ماه رمضان به خاطر دور بودن محل کارم تا اداره و گرمای هوا با آژانس میرم کتابخونه و میام چند روز پیش بهم گفتی مامان سر کار برگشتنی برام سیب بخر گفتم باشه برات میخرم (اما در خونه سوار میشم و در اداره پیاده دیگه وقت و جای خرید نمیمونه ) دو روز بعد از اینکه بهم گفتی برام سیب بخر

سونیا : مامان برام سیب خریدیسوال

من نه مامان شرمنده من با ماشین میرم با ماشینم میام پیاده نمیرم که برم برات مغازه خرید کنم خجالتآخدل شکسته

سونیا:مامان ماشین یعنی چی با ماشین میرم با ماشین میام دیگه نمیخواد با ماشین بری سر کار پیاد برو که برای من سیب بخری از خود راضی

من: نمیدونستم چی باید  بگم بهت ماچبغلنیشخندتعجبخجالت

 

خوب گل دخترم از حرفهات فقط همین ها رو یادم اومد بقیه اش باشه برای پست بعد تا پست بعد در پناه حق باشی نازگلکم بای بای

1392/5/7

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (63)

مامان محمد و ساقی
7 مرداد 92 15:02
سلام مامانی سونیا جان نماز و روزتون قبول تو اون هوای گرم و خشک قم.خدا بهتون قوت بده وای چه پست باحالی نوشتی.وای چه خروسی.بمیرم برای دل سونیا که اون لحظه میترسه.میگم یه بار دو تایی دنبال اون خروس کنید تا ازتون بترسه شنگول و منگول خیلی جالب بود خیلی قشنگ رفت تو داستان.بیچاره عزیز جون واقعا" از ملخ ترسیدی؟یا همون علف ساقی هم اینروزها همش از من سیب میخواد ولی نخریدم.
کارینا
7 مرداد 92 15:41
سلا من عکس جدید کارینا رو گذاشتم حتما یه سر بیا
خاله الهام
7 مرداد 92 19:25
سلام دوست خوبم ما توي آمپاس شديد گير كرديم توي مسابقه از رده 17 به 24 سقوط كرديم ميشه لطفا بازم به آرتميس كوچولو راي بديد البته با يه سيم كارت ديگه لطفا اگه براتون امكان داره به دوستان و اطرافيانتون هم بگيد اگه اينكارو بكنيد واقعا ممنون ميشم
خاله الهام
7 مرداد 92 19:27
وووووي ملخ تنها عكس العمل مناسب همون جيغ بنفشه من دركت ميكنم فداي حبه انگورمون بشم چقدر تو شيرين زبوني عزيزم
مامان موژان
9 مرداد 92 0:00
سلام عزیرم ماشالله هزار ماشالله به این دخملی شیرین زبونی از اون لپاش یه بوس ابدار بکنش فدات شم دخملی
مامان مهدیس و ملیسا
9 مرداد 92 0:22
وای خدا چه دخمل نااااااااازی خدا حفظش کنه بلبل خاله رو بوووووووووووووس
مامان آروین (مریم)
9 مرداد 92 7:37
این قوقولوی بدجنس رو باید سر برید و خوردش تا دیگه به عروسک خانم نوک نزنه و درس عبرتی باشه برای بقیه خروسها وای چقدر بلبل زبونی میکنه این خانم خانما ..... هزار ماشاالله
مامان نگار
9 مرداد 92 9:24
یک دنیا ممنون به خاطر اینکه با نوشتن شیرین زبونی های سونیا جون ما رو کلی خوشحال می کنین- واقعا که اول صبحی لذت بردم
راستی مثل اینکه سونیا خانوم عاشق داستان شنگول و منگوله که همه چیز رو با این داستان عینیت می بخشه؟ حرفهایی که میزنه واقعا بزرگتر از سنشه
اونوقت این حرفها رو که می زنه شما گازش نمی گیرید؟

محبت دارید شما خاله مهربون خوب گاز که نمیگیریم چون جراتش رو نداریم یک گاز بگیریم ده تا ازمون گاز میگیره ولی خوب با بوسیدن و چلوندن و بالا انداختن و راههای دیگه ذوق مون رونشون میدم و حظظ زیادی از حرف زدنهای گل دخترمون میبرم چنان به تخته سینه میکوبیم که خود خودش فقط معنی این کار را میفهمد و بس
مامان ریحانه جون
9 مرداد 92 14:02
سلام.. عبادتتون قبول... ریحانه من در جشنواره نی نی شکمو شرکت کرده کد ریحانه 845 هست لطف بزرگی میکنی اگه کد 845 رو به شماره 20008080200 اس ام اس کنی واقعا ممنونت میشم اگه بتونید کد 845 رو با چند تا خط موبایل متفاوت به شماره ی داده شده ارسال کنید که نورالانور میشه و واقعا شرمنده میکنید اگه لطف کردی و رای دادی بهم خبر بدی ممنون میشم هم برای اینکه از لطف و مهربونیت تشکر کنم هم برای اینکه تعداد آرا رو داشته باشم پیشاپیش از لطفت واقعا ممنونم اگه خواستی عکس جشنواره ای ریحانه رو ببینی زحمت بکش و یه سر بیا وب ریحانه , عکس جشنواره ایش رو گذاشتم مرسی از لطفت دوست خوبم ارسال کد 845 به شماره 20008080200یادت نره ها ریحانه روی رای های شما دوستای گل خیلی خیلـــــــــــــــی حساب کرده.... خیلی خیلی خیلی ممنونت میشم به نی نی من رای بدی امیدوارم بتونم یه روزی یه جایی تویه دلخوشی هاتون جبران کنم موفق و پیروز باشی
مامان تسنيم سادات
9 مرداد 92 14:58
سلام قبول باشه خانم واى از دست اين آقا گرگه و شنگول و منگول ..! خيلى بامزه بود التماس دعا
ساراکوچولو
9 مرداد 92 15:56
سلام..امروز تولد سارا بهمون سربزنیدودوتا پست آخربخون..ممنون
مامان هدیه
10 مرداد 92 13:38
سلام آپم دوست داشتی بیا


عزیزم چرا هیچ وقت ادرس نمیگزاری تا بهت سر بزنم
مامان فافا
10 مرداد 92 15:52
ماشاالله سونیا جون چقدر شیرین زبونه حسابی به جریان ملخ و شنگول و منگولو که عزیز خورده خندیدم دست عزیز جون و عمه ها درد نکنه که از سونیا مراقبت میکنند
مامان تارا
10 مرداد 92 16:09
خونه جدید مبارک خدا قوت اسباب کشی در حالت عادی آدمو از پا میندازه وای به حال اینکه روزه باشی اونم تابستون ای خروس بدجنس چیکار داری این دختر خوشگلو نوک میزنی مگه نبینمت نوکت رو قیچی میکنم هههههههههههههههههههه عزیزجون رفته صحرا دنبال آب و غذا ؟؟؟ خیلی شیطونی عسلی وای خدا چقدر خندیدم حالا عزیز جون شده گرگ و شنگول منگول رو خورده؟ اینهمه شیرین زبونی نکن دختر دلم میخواد الان اساسی می چلوندمت
مامان محمد و ساقی
10 مرداد 92 18:59
خصوصی
مامان محمد و ساقی
11 مرداد 92 4:16
زهرا مامان ایلیا (شیرین تر از عسل )
12 مرداد 92 6:19
سلام عزیزم خوبی دختر گلت خوبه
برای من ببوسش
عزیزم به دیدنم بیا و شادی ما رو دوچندان کن


چشم الان میام پیشتون
نسیم-مامان آرتین
12 مرداد 92 10:10
من قربون این شیرین زبونیای تو بشم که این همه خوشمزه حرف میزنی
آیسان مامان ماهان
12 مرداد 92 10:45
سلام عزیز دلم ،ممنون گلم ماهان خیلی خوبه من با یه گلو چرک شدید و سرفه های وحشتناک هنوز خوب نشدم البته شما و پیامای زیباتونو میبینم بهتر میشم
آیسان مامان ماهان
12 مرداد 92 10:47
ای فدای این دخمل خوشگل که قوقولی خانم بهش حسودیش میشه و میخواد نوکش بزنه


ببینم قوقولی های ولایت شما خانم هستند مال ما اقا هستند قد قدی هامون خانوم هستند
آیسان مامان ماهان
12 مرداد 92 10:51
مامان سونیا به نظرم این قوقولی رو بگیرین سرشو ببرین کبابش مکنین بدین سونیا بخوره تلافی اون چپ چپ نگاه کردنا و نوک زدناش درآد


ای به چشم خاله جون باید همین کار رو بکنیم تا تلافی کارهای بد قوقولی در بیاد
آیسان مامان ماهان
12 مرداد 92 10:53
ای فدای شیرین زبونی حبه انگورم بشششششششششششششششششششم،جدا چه فکر بکری عزیزم


الهی صد سال زنده باشی خاله مهربون و سایه ات روی سر ماهان جونم باشه
آیسان مامان ماهان
12 مرداد 92 10:55
حالا عزیز خانوم چه حالی شدن که شنگول و منگول رو نخوردن و افتراشو شنیدنسونیا جونم چه حرفهایی پیدا میکنن میزنن


چی بگم والا من که اونجا نبودم ببینم واکنش عزیز جون چیه ولی خوب نوه همینه دیگه اونم این مدلیش
آیسان مامان ماهان
12 مرداد 92 10:57
مامان سونیا راس میگه بچم یه ذره پیاده روی کنی هم برا سلامتی و لاغریت خوبه هم برا بچه سیب میگیری خخخخخخخخخخخ


من زبون روزه زیز گرمای افتاب پیاد روی کنم روزه ام باطل بشه خاله جون و سونیا انگاری خیلی خوشحال میشن خوب دیگه ادم دوتا دوست مثل شما داشته باشه نیاز به ... نداره
آیسان مامان ماهان
12 مرداد 92 10:57
اینا همه برا سونیا شیرین زبون و ماان گلش


ممنونم از این همه محبت خاله مهربون قربون محبتت برم عزیزم
آیسان مامان ماهان
12 مرداد 92 11:02
مرسی عزیزم، احتمالا اداره خودمون یه حرکتهایی بشه اگه قانون عوض نشه ،مصلحت باشه استخدام رسمی میشیم و از این قراردادی بودن خلاص میشیم ایشالله


به سلامتی انشالله خیلی خوشحال شدم انشالله که به زودی زود خبر رسمی شدنت رو بخونم و خوشحال تر بشم ایسان جون
آیسان مامان ماهان
12 مرداد 92 11:05
بله همینطوره ایشالله خدا پدر و مادرای ما رو بیامرزه و ما رو برا بچه هامون نگر داره
آیسان مامان ماهان
12 مرداد 92 11:06
آخه عزیزم نگفتیم که دیگه اینهمه پیاده روی کنی که آفتاب زده بشی و بلا به دور مریض شی و روزت بره که قد یه سیب برا دخملی گرفتن برو خخخخخخخخخخخ


باشه ممنونم از اینکه تخفیف دادی ایسان جون
آیسان مامان ماهان
12 مرداد 92 11:07
خوش بحال سونیا جونم که عزیز داره خدا برا همدیگه نگرشون داره طفلی ماهانم این نعمتو نداره


الهی بگردم از دو طرف هم ماهان عزیز نداره خدا شما و باباش رو براش نگهداره و سایه سرش باشید خدا انشالله شما رو براش سالم و سلامت نگهداره
آیسان مامان ماهان
12 مرداد 92 11:11
مرسی عزیز دلم فنه طفلی ماهان از دو طرف محرومه فقط یه بابا بزرگ از طرف بابایی داره اونم خیلی ازمون دوره
مامان تارا و باربد
12 مرداد 92 12:02
سلام عزیزم خوبی خدا قوت خسته نباشی ایشالا خونتون زود مرتب میشه نگران نباش این قوقولوخان جالب بود عجب زهر چشمی گرفته از مامانی و دخمری لباس قرمز و صورتی نپوشید خوب مامانی یعنی چی همیشه جای خوب پله میشینی سونیا کجا بشینه پس لطفا بزار کارشو بکنه سیب چرا براش نمی خری بچه دلش سیب می خواد ای بابا ببوس این شیطون شیرین زبونو حالا به عزیزش میگه شنگول و منگولو خوردی وای دل درد گرفتم از خنده چه حبه انگور نازنینی قربون اون همذات پنداری و تخیلش
مرجان مامان اران
12 مرداد 92 14:41
سلام عزیزم خوبیی دلم تنگیده بود برای شیرین زبونیای دختر خوشگلمووننن اخی عزیزممممممم خیلی بامزه بود علف و ملخ ببخشید چند وقت نبودم نیومدم پیشتون
☆ یاسمین ☆
12 مرداد 92 17:10
قوقولی بدجنس چیکار به سونیا جونم داری،میام سوخاریت میکنما قربون حبه انگورم بشم که عمه هاشو ترسوندهای بلا، وقتی عزیز جونتون، شنگول و منگولو خورده،علف(ملخ) هم میاد مامانی رو میخوره دیگهمودبانه حرفتو هم که میزنی عسل خالهخب بچه سیب میخواد دیگه
مریم بانو
12 مرداد 92 19:23
سلام مامان سونیای گلم طاعات و عباداتتون قبول باشه ناااااااااااااااااازی این سونیا خانوم شیرین زبون گل چقد حرفاش بامزه س باور کنید من به شدت عادت کردم میام اینجا حرفا و شیرین زبونیاشو میخونم و لذت می برم خدا حفظش کنه
زهرا مامان ایلیا (شیرین تر از عسل )
13 مرداد 92 4:14
سلام مامانی خوفی عزیزم یه سوال شما کدوم شهرید من تهران
رها مامان راستین
13 مرداد 92 11:01
سلام نماز و روزتون قبول به ماهم دعا کنیدحسابی به جریان ملخ و شنگول و منگولو که عزیز خورده خندیدم دست عزیز جون و عمه ها درد نکنه که از سونیا مراقبت میکنند
مامان آرشيدا قند عسل
13 مرداد 92 12:00
جانمممممممممم پس شنگول و منگول رو عزيز خورده اونوقت تو حبه انگوري قايم ميشي اي زرنگگگگگگگگاي واي واييييي مامان رو علف خورده هي واي من هي واي من خودم ميام اين قوقولو بدجنس رو تنبيه ميكنم زيادي هم بخواد روداري كنه ميخورمشششششش بالاخره سيب خريدي واسه اين دخترمون يانه خو راست ميگه ديگه پياده برو سيب بخر چه كاريه چه معني ميده آدم با ماشين بره با ماشين بياد والاااااا!!! اينا براي تو شيرين زبون.
مامان فتانه
13 مرداد 92 12:57
ای جانم خانمی دیدم کم پیدایین پیش ما نمیاین پس درگیر اسباب کشی بودین...به سلامتی...وای این دخملی چه شیرین زبون و خوردنی شده....هههه...........قضیه ملخی خیلی جالب بود
خاله بهاره
13 مرداد 92 18:03
الاهی من فدات بشم ای قوقولی بدجنس مامان مواظبش باش یه وقت نوکش نزنه خدای نکرده فدای شیرین زبونیت عزیزم
مامان آوا
13 مرداد 92 18:11
اینم یه بوس گنده واسه سونیای خوردنی
خاله بهاره
14 مرداد 92 0:27
خصوصی عزیزم
✿✿الهه مامان روشا جون ✿✿
15 مرداد 92 1:40
وای از دست سونیا جونم تا تونستم خندیدم.خداییش خیلی با مزه است.ماشالا بهش.خدا حفظش کنه واستون.
مامانی درسا
15 مرداد 92 3:00
عزیزم ببخبر بودم که دوباره اومدین ..... چه خوب کاری کردی ......... الان آدرس چدیدو لینک میکنم همین طوری پیداتون کردم ببوس گلی خانمو .......
ساراکوچولو
15 مرداد 92 8:10
ماشالله سونیا جون...مرسی گلم به ماسرزدی
آیسان مامان ماهان
15 مرداد 92 10:39
من هنوز تو کف شنگول و منگول و عزیز و قوقولی خان هستماااااااااااااا
مریم بانو
15 مرداد 92 15:25
با یه کار بازیافتی آپم مامان سونیا و منتظر نظرت
mamanebaran
15 مرداد 92 15:30
عزیزمممممممممممممممممممممم الهی من فدای این شیرین زبونیات بشم که انقدر ناز حرف میزنی فدای تمام حرفات ، کلی به خاطر داستان شنگول و منگول ، برای پرنسس کوچولو
مامان آرین
16 مرداد 92 0:48
سلام سونیا خانم عزیزم.خیلی انرژی گرفتم مثل همیشه وقتی کارهای قشنگت رو میخونم.خیلی دوستداشتنی وشیرینی.خدا نگهدارت باشه دختر شیرین زبون وباهوش.
مامان بهراد
16 مرداد 92 7:11
طاعات قبول من مدتیه نبودم خونه جدید هم مبارک حبه انگو چطوره ناشا... چقدر ناز صحبت میکنه عذرخواهی منو قبول کنید
مامان بهار
16 مرداد 92 10:22
شادترین لحظه ها رو با وجود یه همچین فرشته شیرین زبونی براتون از خدا میخوام نماز و روزه هاتون مقبول درگه حق
مامان تارا
16 مرداد 92 16:05
کم کم غروب ماه خدا دیده می شود صد حیف ازین بساط که برچیده می شود در این بهار رحمت و غفران و مغفرت خوشبخت آنکسی ست که بخشیده می شود پیشاپیش عید شما مبارک
مامان آنی
16 مرداد 92 17:12
این دخملی روز به روز داره شیرین زبون تر میشه ماشاله چشم نخوری ایشاله
خاله الهام
16 مرداد 92 18:08
کم کم غروب ماه خدا دیده می شود صد حیف ازین بساط که برچیده می شود در این بهار رحمت و غفران و مغفرت خوشبخت آنکسی ست که بخشیده می شود عید شما مبارک
مریم بانو
16 مرداد 92 23:47
پیشاپیش عیدتون مبارک مامان سونیای نازنین نماز و روزه هاتونم قبول باشه بوسسسسسسسسسسس برای سونیای شیرین زبون
آیسان مامان ماهان
17 مرداد 92 10:32
کم کم غروب ماه خدا دیده می شود صد حیف ازین بساط که برچیده می شود در این بهار رحمت و غفران و مغفرت خوشبخت آنکسی ست که بخشیده می شود پیشاپیش عید تان مبارک،،التماس دعا
مامان حنانه زهرا
17 مرداد 92 12:10
مامان علي خوشتيپ
17 مرداد 92 14:09
سلام عزيزم نماز و روزه هاتون قبول عيدتون پيشاپيش مبارك
مامان حنانه زهرا
17 مرداد 92 15:39
دلها همه بهاران شد از شمیم باران مه رخ نموده امشب در عید روزه داران هر کس که در دعایش یادی کند ز یاران شیرین تر از عسل باد کامش به روزگاران پیشاپیش عیدتون مبارک گلم
مامان موژان جون
17 مرداد 92 16:24
بیا که ترک فلک خوان روزه غارت کرد / هلال ماه به دور قدح اشارت کرد ثواب روزه و حج قبول آن کسی برد / که خاک میکده عشق را زیارت کرد . . .
مامانی درسا
17 مرداد 92 17:54
صدای پای عید می آید و دل مومن بر سر دو راهی آمدن عید رمضان و رفتن ماه رمضان بلا تکلیف است.. از آمدن آن یک دل شاد باشد یا از رفتن این یک محزون؟ عید فطر پاک ترین و عیدترین عیدهاست چرا که پاداش یک ماه عبادت و شست و شوی جان در نهر پاک رمضان است. پیشاپیش عیدتون مبارک
مامان محمود
17 مرداد 92 19:25
دلها همه بهاران شد از شمیم باران مه رخ نموده امشب در عید روزه داران هر کس که در دعایش یادی کند ز یاران شیرین تر از عسل باد کامش به روزگاران پیشاپیش عیدتون مبارک گلم
ღ مامانِ آینده یه فسقـِــلی ღ
20 مرداد 92 9:31
یعنی یه دختر و این هممممممممممه شیرین زبووووووووووووووونی... از جای ِ بخیه شکم عزیز جون خیییییییییییییییلی خندیدم... حرفاییی که سونیا جون زده