سونیا سونیا ، تا این لحظه: 14 سال و 26 روز سن داره

همه زندگی من سونیا

سونیا و آموزش

1391/8/2 19:09
737 بازدید
اشتراک گذاری

سلام و صد سلام گرم به روی زیباتر از ماهت  دختر گلم ،عزیز دلم بازم دیر اومدم تا برات بنویسم گرفتاری زیادهست و سرم شلوغه  شرمنده روی ماهت هستم عزیزکم خوب حالا بریم سر اصل مطلب وبرات یک کمی از کارها و حرفهای روزهای گذشته برات بگم طبق معمول هر روز شیرین زبون تر و نازتر از دیروزی وکارهای جدید و حرفهای جدید داری برای مامانی و بابایی مثلا دیروز بعد از ظهر میخواستیم بریم نوانوایی سر کوچه و نون بگیریم موقع بیرون رفتن من دمپایی پوشیدم تا برم از جاکفشی کفشهام رو بردارم شما فکر کردی که من میخوام با دمپایی بیام بریم یکدفعه با حالت غضب و فریاد گفتی مامان با اینا نه با اینا نیایی کفش بپوش ببین من کفش پوشیدم بادمپایی نیایی مامان زشته کفشات رو بپوش تا بریم نونوایی گفتم چشم مامانی میخوام کفش بپوشم اینطوری نمیایم که شما هم سریع کفشهای من رو از جاکفشی آوردی گذاشتی جلوی پام تا بپوشم و با هم بریم.و اما مسئله که این روزها باهاش درگیرم و نمیدونم چطوری و از کجا باید شروع کنم آموزش بن بن بن هست و مهرچین پومان اما نمی دونم چطوری باید یادت بدم که مجذوبش بشی چون فوق العاده جنب و جوش داری و یک جا بند نمیشی وا صلا اهل تمرکز کردن نیستی فقط در حد اینکه همه رو باز کنی و پخش کنی توی خونه تحمل داری بعدش دیگه نمیشینی تا باهات کار کنم البته با همین اندک تمرکز خیلی چیزها بلدی مثلا از اشکال هندسی دایره،مربع،مثلث ،بیضی رو یاد گرفتی و از رنگها هم قرمز،آبی،زرد،سبز،صورتی،بنفش،سیاه،سفید،نارنجی یا به قول شما پرتقالی رو یاد گرفتی اما اصلا نمیشینی تا من باهات کار کنم و راهش رو هم خوب بلدی، برای اینکه کاری به کارت نداشته باشم و دست از سرت بردارم و بگذارم هر کاری که دلت میخواد رو انجام بدی، یا من رو دست میندازی یا اینکه خودت  میزنی به کوچه علی چپ ،مثلا بهت میگم توی این میله مربع آبی بگذار،شما مثلث قرمز روبرمیداری میگی مامان این رو بگذارم بعدکه من بهت یک نگاه بی تفاوت کردم ستاره زرد رو برمیداری میگی این رو بزارم و خلاصه سه چهار تا از اشکال با رنگ  و شکل مخالف رو نشونم میدی تا من رواز رو ببری و وانمود کنی که هیچی بلد نیستی و منم بگم باشه هر طور خودت دوست داری بازی کن و کاری به کارت نداشته باشم البته شما حتی دو دقیقه هم بازی نمیکنی همه رو که توی خونه پخش کردی و خیال راحت شد که خونه شده بازار مکاره میری سراغ بن بن بن و اونجا هم آش همون آش و کاسه همون کاسه است همه کارتها رو توی خونه پخش میکنی البته بگم که بن بن بن رو هیچی هنوز یاد نگرفتی چون اصلا نمیشینی که من چیزی بهت یاد بدم که یاد بگیری هروز هم میبریشون خونه عزیز جون و برشون میگردونی و اونجا هم عمه ها حریف سرکار خانم نمیشند تا بتونند چیزی بهش اموزش بدند من که کم اوردم و نمیدونم خانم گل رو چطوری اماده کنم برای آموزش خوب مامانی من دیگه باید برم بقیه حرفها باشه برای بعد به خدای مهربون میسپارمت عزیز دلم .

2/8/1391

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)