سونیا سونیا ، تا این لحظه: 14 سال و 27 روز سن داره

همه زندگی من سونیا

61 ماهگی

کلماتم را در جوی سحر می‌شویم لحظه‌هایم را در روشنی باران‌ها تا برای تو شعری بسرایم، روشن تا که بی‌دغدغه بی‌ابهام سخنانم را در حضور باد این سالک دشت و هامون با تو بی‌پرده بگویم که تو را دوست می‌دارم تا مرز جنون سلام و صد تا سلام گرم بهاری به روی زیبا تر از ماه دختر بهار سونیای نازنینم بازم عذر تقصیر بابت تاخیر این روزها کارم زیاده و وقت ندارم برای ثبت خاطرات قشنگت عزیز دلم و خیلی از شیرین زبونیات و کارهای قشنگت بدون اینکه توی این خونه مجازی ثبت بشه از خاطر میره به بزرگی خودت این مامانی تنبل رو ببخش چند وقتی هست که اصلا دستم به نوشتن نمیره میخواستم از خاطرات سفرمون به قم که عید نورزو رفتیم...
8 ارديبهشت 1394

نازنینم 5 سالگیت مبارک

در سپیده دم عشق کسی متولد شد که صدایش آرام تر از نسیم نگاهش زیباتر از خورشید  دلش پاک تر از آسمان و قلبش زلال تر از آب و آن تو بودی بهانه قشنگم برای زندگی تولدت مبارک …     میلاد تو شیرین ترین بهانه ایست که می توان با آن به رنجهای زندگی هم دل بست و در میان این روزهای شتابزده عاشقانه تر زیست. میلادتو معراج دستهای من است وقتی که عاشقانه تولدت را شکر می گویم   امروز چه روز خوبیه خونه شده چه روشن پر از صدای بچه هاست روز تولد من امروز همه دوستای من تو خونه ی ما هستن همه کنار همدیگه نزدیک من نشستن شمعا...
9 فروردين 1394

میرسد اینک بهار

  سال نو می شود. زمین نفسی دوباره می کشد. برگ ها به رنگ در می آیند و گل ها لبخند می زند و پرنده های خسته بر می گردند و در این رویش سبز دوباره… من… تو… ما… کجا ایستاده ایم. سهم ما چیست؟ نقش ما چیست؟ پیوند ما در دوباره شدن با کیست؟ زمین سلامت می کنیم و ابرها درودتان باد و چون همیشه امیدوار و سال نومبارک…     سلام و صد تا سلا بهاری به روی زیباتر از ماه دخترک بهاری مامان عزیز دلم یک سال دیگه با تمام خوبیها و بدیها شیرینها و تلخیهاش رو پشت سر گذاشتیم و داریم وارد سال جدید میشم و این پنجمین سال هست که  رسیدن بهار توی خونه ی ما از همیشه زیبا تر و متف...
28 اسفند 1393

59 ماه و شمارش معکوش

تو را نه عاشقانه نه عاقلانه   و نه حتی عاجزانه که تو را عادلانه در آغوش میکشم   عدل مگر نه آن است که   هر چیز سر جای خودش باشد؟   سلام و صد تا سلام گرم به روی زیبا تر از ماه دخترک نازنینم خوب انشالله نازنینم . خوب برم سر اصل مطلب روزهای پایان سال هست و انگار عقربه های ساعت با هم مسابقه گذاشتند و تندو تند از پی هم بدو بدو میکنند و روزهامون شب میشه و شبهامون صبح و داریم روز به روز به بهار 94 و پنج ساله شدنت نزدیک و نزدیک تر میشم و شما روزی حداقل ده بار از اومدن بهار و جشن تولد و لباسی که میخوای بپوشی و کیک تولدی که میخوای برات سفارش بدیم که شما میکی موس رو خواستی و هدایای تول...
9 اسفند 1393

زمستان آغاز ماه آخر ابتدای سرما

سلام و صد تا سلام گرم به روی زیبا تر از ماه دختر نازنینم خوبی انشالله عزیز دل مادر جونم برای دخترکم بگه که امسال زمستون تا یکی دو هفته پیش تعدا بارش برف و بارونش به تعداد انگشتهای دست هم نمیرسید و زمستون اصلا حال و هوای سالهای گذشته رو نداشت البته چند سالی هست که ریزش نزولات جوی کم شده اما امسال واقعا هیچ خبری از برف و بارون نبود و اصلا زمستون زمستون نبود اما خدا رو هزاران بار شکر دو هفته ای هست که ریزش برف و بارون شروع شده هفته گذشته شب  سه شنبه  برف بارید البته خیلی زیاد و ماندگار نبود و تا ظهر سه شنبه همه برفها آب شد اما بلاخره از هیچی بهتر بود البته شما مدرسه نرفتی چون مدرسه تون مقطع پیش دبستانی رو تعطیل کرده بود و توی...
2 اسفند 1393

جا به جایی

یا تو را باید دوست داشت یا باید تورا دوست داشت شرط سومی ندارد احوالات من ...   سلام و صد تا سلام به روی زیبا تر از ماه دخترک قند عسلم خوبی عزیز دلم بازم مامانی تنبل دیر اومد تا برات خاطرات قشنگت رو ثبت کنه به بزرگواری خودت این مامان تنبل رو ببخش عزیز دلم .جونم برای دختر نازنیم بگه که از دیروز 18/11/1393 محل کار من عوض شده و منتقل شدم به یک کتابخونه دیگه و متاسفانه شیفت کاری من توی  این کتابخونه تداخل داره با کلاسهای شما و من هنوز نمیدونم باید چکار کنم البته با همکاری همکارم خدا رو شکر مشکل روز یکشنبه حل شد میمونه سه شنبه وپنجشنبه کلاس پنجشنبه رو هم باید حذف کنیم و شما فقط جمعه بری کلاس نقاشی برای...
19 بهمن 1393

مراقب کوچولو

دوستت دارم ، بیشتر از خودم ، کمتر از خدایم چون عاشق توام و محتاج خدایم . . .   سلام و صد تا سلام به روی زیبا تر از ماه دختر گلم  خوبی انشالله نازنین مه جبینم بازم مامانی تنبل دیر اومد تا برات بنویسه ببخشید اما کارم زیاد بود و گرفتار بودم دخترکم . واما سونیای نازنینم این روزها سرمون خیلی شلوغه و دائم در حال فعالیت هستیم شما نصف روز رو میری مدرسه. در هفته دو تا از بعد ازظهرهات رو میری کلاس زبان و دو تا بعد از ظهر هم که میری کلاس نقاشی و من هم که نصف روز سرکارم و نصف روز هم درگیر کلاس بردن شما و انجام تکالیف مدرسه و تکالیف کلاس زبان و تکالیف کلاس نقاشی شما هستم البته تکالیف کلاس نقاشیت رو که چون تازه رفتی و...
9 بهمن 1393

248 هفته شد که آمدی

ﺗــــــــــﻮ ﺧﻮﺩ ﺑﮕﻮ !!! ﺳﺮﺯﻣﯿﻦ ﻧﮕﺎﻫــــــــــــﺖ ﺭﺍ ﺭﻭﯼ ﮐﺪﺍﻣﯿﻦ گسلﺑﻨﺎ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﯼ ؟ ....... ﮐﻪ ﺍﯾﻨﮕﻮﻧﻪ ﺷﺐ ﻭﺭﻭﺯ ﺩﻟﻢ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ لرزیدن ﺍﺳﺖ سلام و صد تا سلام گرم به روی ماه نازدونه برگ پونه خوبی عزیز دلم انشالله که همیشه مثل این روزها شاد شاد و سرشار از انرژی باشی انشالله همه لحظه هات شیرین و پر از امید باشه . و اما این روزها خیلی خوشحالی و شاد  وز از رفتن به مدرسه و کلاس زبان ناراحت نیستی و گله ای نمیکنی تکالیفت رو با اون دستهای کوچولوت خیلی تند و سریع انجام میدی در کل سرعت عمل خیلی بالا یی داری نقاشی هات رو خیلی سریع میکشی . ترم سوم زبان رو با موفقیت پشت سر گذاشتی و تازه دو جسله هست که  ترم چهارم رو شروع کردی . توی مد...
9 دی 1393