سونیا سونیا ، تا این لحظه: 14 سال و 23 روز سن داره

همه زندگی من سونیا

تولدت مبارک

میلادت ای عزیزتر ازجان خجسته باد در مقدمت غزل به ترنم نشسته باد   مادرشدن عجب حسی یه..... میلیون ها سال است که زن ها حامله می شوند و شکم هایشان می شود خانه موجودی دیگر. میلیون ها سال است که آدم های دیگر شاهد بارداری و زاییدن زنان هستند، اما هنوز هیچکس به آن عادت نکرده است. نه خود زن های حامله و نه رهگذرها. مردم دوست دارند به زن های باردار لبخند بزنند و مراقبشان باشند. انگار شکم های بزرگ و موجودات درونشان هیچ وقت عادی و تکراری نمی شوند. جداً چقدر عجیب است نفس کشیدن کسی زیر پوست تو. چقدر عجیب است تماشای تکان خوردنش و چقدر عجیب است دلبسته شدن به موجودی که ساکن دنیایی دیگر است. یک چیزهایی هیچ وقت عادی نمی شود. ...
9 فروردين 1395

۷۱ماهگی مبارک نازگلم

غریق چشم های توام پلک نزن دلم آشوب می شود! سلام و صد تا سلام گرم به روی همچون ماهت دختر نازنینم .بازهم مامانی تنبل دیر اومد تا برات بنویسه روزهای سرد زمستونی داره به پایان میرسه و شما همچنان سرحال و پر شور و هیجان روزها رو پشت سر میگذاری ۷۱ امین ماهگرد تولدت شده و فقط یک ماه دیگه مونده که ششمین سال تولدت بشه و وارد هفت سالگی بشی.ترم نهم زبانت رو با موفقیت پاس کردی و چون تکلیف مدرسه ات زیاد بود هر چند میدونیم که کاراشتباهی هست اما دیگه کلاس زبان نمیری تا فقط تکالیف مدرسه رو داشته باشی و خسته نشی خودتم از نوشتن زیاد خسته بودی و وقتی گفتیم دیگه نمیری کلاس زبان مخالفتی نکردی و گفتی باشه فقط مدرسه برام کافیه.امیدوارم که هرچی توی ا...
9 اسفند 1394

زگهواره تا گور دانش بجوی و69 ماهگی

ﻧﻤﯿـﺩﺍﻧم ﭼﺸﻤﺎﻧﺘـ ﺑﺎ ﻣﻦ ﭼﻬـ ﻣﯿﮑﻨﺪ ﻓﻘﻂ ﻭﻗﺘﯿـﮐه ﻧﮕﺎﻫم ﻣﯿﮑﻨﯿـیﭼﻨﺎن ﺩﻟم ﺍﺯ ﺷﯿﻄﻨﺘـ ﻧﮕﺎﻫﺘـ ﻣﯿﻠﺮﺯﺩﮐه ﺣﺴـ ﻣﯿﮑﻨم ﭼﻘﺪﺭ ﺯﯾﺒﺎﺳﺘـ ﻓﺪﺍ ﺷﺪن ﺑﺮﺍی ﭼﺸﻤﻬﺎیی ﮐه ﺗﻤﺎم ﺩﻧﯿﺎﺳﺘـ…   سلام و صدتا سلام گرم توی این روزهای سرد سال به روی همچون ماه دخترکم خوبی انشاالله عزیز دلم ببخشد که کم میام اینجا و دیر به دیر برات مینویسم خیلی وقته که دیگه اینجا مثل قبلا نیست خیلی ساکت و خلوته دیگه کسی به کسی سر نمیزنه و او ن شور وشوق قبلا رو کسی نداره به همین خاطر من زیاد دست و دلم به نوشتن نمیره من هر روز به اینجا سر میزنم ولی حوصله و حس و حال نوشتن رو ندارم دستم به نوشتن نمیاد ببخشید باید برات اعتراف میکردم که خیلی وقته که تنبل شدم و حس نوشتن رو ندارم به هر حال...
9 دی 1394

دخترک ومدرسه

می نشینی دستانت گره ای و بندهای کفشت چشمانت برمی خیزند نگاهت گره ای و بندهای جانم… سلام وصدتا سلام به رو ی  زیباترازماه گل دخترم خوبی انشاالله جان مادر بازم تاخیر و شرمندگی  .  خوب نازنینم  میرم سر اصل مطلب امروز میخوام برات از مد رسه رفتنت  بگم از اول مهر راهی مدرسه شدی باید هر روز تکالیفت رو مینوشتی ولی برات مشکل بود وخیلی طول میکشید تا تکلیفت  رو بنویسی وخیلی اذیت میشدی و اذیت میکردی بدترین تکلیفت نگاره د و ح بود خدا روشکریک هفته ای هست که تقریبا راه افتادی  راحت وبا سرعت مینویسی نه اذیت میشی نه اذیت میکنی دو سه روزی هست نگا ره ها رو   تموم کردید ورسیدید به نشانه ها وخیلی خوشحال...
9 آبان 1394

آغاز ماه مهر

می خواهمت... این خلاصه تمام حرفهای عاشقانه دنیاست بعد از کلی تاخیر سلام صد تا سلام به روی زیبا تراز ماه دختر نازنینم خوبی انشاالله جان مادر بلاخره انتظارت به سر اومد و اول مهر ماه رسید امروز اولین روز از مهر ماه ۹۴ دختر نازنینم رفت کلاس اول ابتدایی از دیروز صبح تا امروز صبح انقدر شور وشوق داشتی که خدا میدونه امروز ساعت هنوز پنج نشده بود که از خواب بیدار شدی و تا ساعت هشت بشه کلافه بودی بالاخره ساعت هشت شد و  راهی مدرسه شدی انشاالله که روز خوبی رو سپری کنی دخترک انشالله که توی مراحل زندگی موفق و موید باشی خوب عزیزم بیشتر از این وقت ندارم تا پست بعدی در پناه حق ۱۳۹۴/۷/۱     ...
1 مهر 1394

روزت مبارک دختر نازنینم

میشه اسم پاکتو رو دل خدا نوشت میشه با تو پر کشید توی راه سرنوشت میشه با عطر تنت تا خود خدا رسید میشه چشم نازتو رو تن گلها کشید   دختر که داشته باشی، با خود تصور می کنی پیچ و تاب شانه را در نرمی موهای طلایی اش -وقتی کمی بلند تر شوند- و کیف عالم را می بری از انعکاس تصویر خرگوشی بستنشان دختر که داشته باشی، خیال می کشاندت به بعد از ظهر گرم روز تابستانی که گوشواره های میوه ای از گیلاس های به هم چسبیده به گوش انداخته اید -همان هایی که هر که بیاویزدشان از شادی لبریز می شود و خنده ی از ته دل امانش را می برد- دختر که داشته باشی انتظار روزی را می کشی که با هم بنشینید در حیاط خانه مادربزرگ و گل های یاس سفید و زرد ب...
25 مرداد 1394

63 ماه از مادرشدنم میگذرد

مادر که میشوی ... تمام زندگیت میشود پر از التماس و خواهش از خـــــدا برای عاقبت بخیر شدن فرزندت ... مادر که میشوی ... بهترین هدیه برایت میشود سلامتی جسم و روح بچه ات ... مادر که میشوی ... بیشتر فکر میکنی به مادرت ، مادر بزرگت و مادر مادربزرگت و اینکه انها چه سختی هایی کشیده اند و چه آرزوهایی داشته اند...  مادر که میشوی ... غم ، اندوه و شادی هم رنگ دیگری میگیرند و همه اینها گره میخورد به حال فرزندت ... مادر که میشوی ... کوه های عالم بر سرت خراب میشود ، وقتی نیش سوزنی به پای فرزندت میرود ...  مادر که میشوی ...صبور میشوی و با حوصله ، انگار نه انگار تا همین دیروز بی حوصله تر...
9 تير 1394

آخرین روز بهار

گفته بودی شعری برای تو بگویم چه بگویم؟! تو خودِ شعری شاعرت خداست و من خواننده ی پروپاقرصِ مجموعه‌ی چشم‌های تو …   سلام و صد تا سلام به روی زیبا تر از ماه دختر نازنینم خوبی انشالله دلبندم بازم عذر تقصیر بابت تاخیر این بار دیگه خیلی دیر اومدم تا برات بنویسم به بزرگواری خودت ببخش عزیز دلم خیلی سعی دارم زود به زود بیام و برات بنویسم اما نمیشه بهر حال این مامانی تنبل شده و از دخترنازنینش طلب بخشش داره . خوب دختر نازنیم شما یک ماهی هست که با موفقیت و به سلامتی مقطع پیش دبستانی رو تموم کردی و الان بیشتر اوقات رو توی خونه ای حالا یا خونه عزیزجونی یا خودمون ولی دیگه مدرسه نمیری و وقت برای بازی کردن زیاد...
31 خرداد 1394