یک پنجشنبه و جمعه مهرماهی
من بلد نیستم دوستت نداشته باشم بلد نیستم حرف دلم را نگویم حتی بلد نیستم نگویم می خواهمت وقتی می خواهمت بلد نیستم نخندم وقتی باتوم حتی اخم کنم وقتی ناراحتم من هیچ کار مهمی را بلد نیستم جز دوست داشتن تو سلام و صد تا سلام گرم گرم توی این سرمای فصل پائیز به روی زیبا تر از ماه دختر گلم خوبی انشالله نازنین مه جبینم. بدونه مقدم میرم سر اصل مطلب .روز سه شنبه هفته قبل نزدیک ظهر بود که دایی جون زنگ زد که دارند برای آخر هفته میان پیش ما بعد از ظهر که من اومدم خونه و بهت گفتم که پنجشنبه مهمون داریم و دایی و خاله دارند میان اینجا دیگه از ذوق سر پا نبودی و دائم بالا و پاین میپریدی و از خوشحالی جیغ های بنفش میکشیدی و تا پنجشنبه ساعت نز...