سوال؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
سلام و صد تا سلام گرم گرم به روی زیباتر از ماه گل دختر قند عسلم خوبی خوشی سلامتی انشالله خوب میرم سر اصل مطلب همون طور که توی پست قبلی برات گفتم 18 مهرماه عروسی دختر خاله بود و رفته بودیم قم از قم که برگشتیم هردو مون سرما خوردیم و مریض شدیم و البته شما خیلی حالت از من بد تر شد. از راه که رسیدیم من دیدم تا شما رو ببرم بگذارم خونه عزیز و برم سرکار دیر میشه به همین خاطر شما پیش بابا خونه موندی و من رفتم سرکار که بابایی زنگ زد وگفت حالت بد شده و بعدشم به من گفت که ببین بچه رو بردی قم مریضش کردی هر بار میری قم و برمیگردی این بچه رو مریض میکنی. شب که از سر کار برگشتم بابایی بهم میگه عجب مدافع با معرفتی داری عصری که پشت تلفن بهت گفتم ...