سونیا سونیا ، تا این لحظه: 14 سال و 22 روز سن داره

همه زندگی من سونیا

تولد بابایی

سلام دختر گلم حالت خوبه قند عسلم راستش این پست مربوط به شما نیست و مخصوص بابایی هست چون سی ام شهریور تولد بابایی هست من میخوام اینجا از طرف خودم و شما تولدش رو بهشون تبریک بگم و براشون آرزوی سلامتی و طول عمر داشته باشم پس بابایی مهربون سونیا و همسر عزیزم تولدت مبارک.   امشب شب تولد توست امشب شب تولد توست ! شبی که ستاره ایی به آسمان زندگیت افزوده می شود ، ستاره ایی که می تواند همانند نقطه عطفی در زندگیت بدرخشد و نورانی تر از تمامی ستارگان شود کاش میشد دستانت را بگیرم و با هم به سوی زیبایها پرواز کنیم . کاش  تا همیشه در کنارم باشی و در کنارت باشم  تا هر چه خوبی است نثارت کنم هر چه عشق ا...
29 شهريور 1392

جشنواره

سلام و صد تا سلام گرم به روی ماه گل دختر قند عسلم خوبی خوشی حال و احوالت چطوره فرشته مهربون من، امید وارم که بهترین و شاد ترین لحظات رو داشته باشی و دنیا به کامت باشه عزیز دلم .خوب برات میخوام از ماجرای روز پنجشنبه بگم و اینکه شما چطوری آویزن بنده شدی و دنبالم راه افتادی و خودت خودت رو دعوت کردی به یک جشنواره که اولین جشنواره خیرین کتابخانه ساز کل کشور بود که در استان زنجان برگزار میشد .جونم برات بگه که من روزهای پنجشنبه شیفت عصر میرم سرکار ولی این پنجشنبه چون به جشنواره میخواستم برم و اون هم صبح برگزار میشد صبح ساعت شش و نیم از خواب بیدار شدم و نماز خوندم و داشتم لباس میپوشیدم و کارهام رو میکردم که برم که شما بیدار شدی (در کل مثل خود...
25 شهريور 1392

تو که حرفات خیلی قشنگه

  سلام و صد سلام گرم به روی زیباتر از ماهت نقل و نبات مامان. خوبی حال و احوالت خوبه اوضاع بر وفق مرادت هست انشالله  نازگل خودم . جونم برات بگه که این روزها اتفاق خاصی نیفتاده و فقط مشکلی که هست به خونه عزیزجون دور شدیم و من باید خودم ببرمت اونجا و بردنت خیلی طول میکشه و تقریبا هر روز با چند دقیقه تاخیر میرسم سرکار مگر اینکه خیلی زود بیدار بشم از خواب و شما هم شب زود خوابیده باشی و صبح زود بیدار بشی که این امر از محالاته چون تا ته سریالهای تلویزیون رو درنیاری محاله ممکنه زودتر از دوازده و نیم یک بخوابی و من هم تصمیم گرفتم روزهایی که قرار صبح برم سرکار شبش رو شما خونه عزیز بمونی و خونه نیایی و الان چند شبی هست که بدین م...
20 شهريور 1392

ای بوی هرچه گل

  بانویم معصومه علیهاالسلام میلادت، نور به چشم‏ها می‏پاشد و سرور به دل‏ها و رایحه بهشتی‏ ات، مشام دل را با عطر خوش حضور می‏نوازد میلادت مبارک         دختر گلم بوی بهار می شنوم از صدای تو نازکتر از گل است گل ِ گونه های تو ای در طنین نبض تو آهنگ قلب من ای بوی هر چه گل نفس آشنای تو ای صورت تو آیه و آیینه خدا حقا که هیچ نقص ندارد خدای تو صد کهکشان ستاره و هفت آسمان حریر آورده ام که فرش کنم زیر پای تو رنگین کمانی از نخ باران تنیده ام تا تاب هفت رنگ ببندم برای تو چیزی عزیزتر ز تمام دلم نبود ای پاره ی دلم،&nbs...
16 شهريور 1392

یک دوشنبه تعطیل

سلام و صد تا سلام به روی ماه گل دختر قند عسلم خوبی خوشی سرحالی انشالله جان مادر . این بار سعی کردم زودتر بیام و برات بنویسم تا  مطالب روی هم تلنبار نشه و از طرفی  و همه رو از یاد نبرم خوب جونم برای نازگلکم بگه که یکشنبه ساعت هشت و نیم که از سرکار اومدم خونه دیدم شما تازه از خونه عزیز جون اومدی خونه از یک طرف با دیدنت جون گرفتم و خوشحال شدم که دیگه شب رو خونه عزیز نموندی و پیش خودم هستی ولی از طرفی وقتی یادم افتاد که صبح باید ساعت هفت نشده از خواب بیدارت کنم و ببرمت بگذارمت خونه عزیز جون دلم پر از غصه شد و با ناراحتی بهت گفتم مامان برای چی اومدی خونه که من صبح زود بیدارت کنم و ببرمت خونه عزیز جون خوب شب رو همونجا میموندی و فرد...
13 شهريور 1392

مامانم دوست منه

سلام و صد سلام گرم به روی زیبا تر از ماه گل دختر قند عسلم ، خوبی خوشی حال و احوالت خوبه نازنین مه جبینم . بازم عذر تقصیر بابت تاخیر .چون این روزها خیلی سرم شلوغه و کارم  زیاده  هم توی خونه هم سر کار اصلا وقت ندارم بیام و برات بنویسم عزیزم الان هم یک جوری کارهام رو رها کردم به امان خدا و اومدم وبت تا برات بنویسم و شما هم طبق معمول مشغول ویرانگری و بریزو بپاش خودت هستی اساسی. و حسابی داری شلوغ میکنی و هر ثانیه یکبار هم صدا میکنی مامانی و من باید بگم جانم خدا نکنه بگم بله یا بگم مامان اونوقته که صدات در  میاد و میگی بگو جانم نگو بله یا نگو مامان سرکار خانم توقعتون این هست که هر بار کلمه جانم رو از زبون من بشنوی نه کلمه دیگه ای ...
8 شهريور 1392
1