سونیا سونیا ، تا این لحظه: 14 سال و 1 روز سن داره

همه زندگی من سونیا

سونیا سر به زیر شده

  شیرین تر از جانم عشقم نفسم عسلکم سلام مامانی خوبی نازنینم خوشگل خانم شیرین زبون امروز می خوام برات از زبون ریختنهات بگم از حرفای بزرگونه زدنت بگم تا وقتی بزرگ شدی و اینارو خوندی بدونی سونیا خانم کوچولو موچولو چه حرفهایی که نزده و چه کارهایی که انجام نداده خوب شرو ع میکنیم از کجا بگم خوب ازاینجا برات مینویسم به لطف خدا و زحمتهای زیاد بابایی با گرفتن یک وام بانکی موفق شدیم یک زمین بخریم و اگر لطف خدا شامل حال مون بشه میخواهیم وام مسکن مهر بگیرم و این زمین رو بسازیم برای گرفتن وام ابتدا باید بیست درصد کار یعنی تا مرحله شناژبندی ساختمان پیشرفت داشته باشه تا معرفی نامه برای وام بگیریم خوب شکر خدا انگار ما داریم موفق میشیم که این کار رو...
20 فروردين 1391

دست در جیب بدو بدو

  سلام ناز گلکم جیگر مامان از چند روز قبل برات هیچ پستی نگذاشتم ببخشیدچون اتفاق خاصی نیفتاده سیزده به در که به خاطر سردی هوا بیرون نرفتیم تا خوشگل مامان یک وقت سرما نخوره و مریض نشه آخه شما انقدر شیطون و غیر قابل کنترل شدی که انجام هر نوع کار یا شیطنتی از طرف شما برای ما عادی و طبیعی هست بنا بر این ترجیح میدیم شما توی خونه باشی تا خطری تهدیدت نکنه و ما خیالمون از شما راحت باشه نازگل مامان حالا یک نمونه از خراب کاریهات رو میگم تا بهم حق بدی نفسم دو روز پیش عمه جون اومد دنبالت تا بری خونه عزیز جون موقع رفتن هوا کمی سرد شده بود من به شماگفتم مامانی موقع رفتن هوا سرده یک دستت رو به عمه جون بده یک دست رو هم بگذار توی جیبت که یخ نکنه و سر...
15 فروردين 1391

جشن تولد دوسالگی

سلام خدمت نازدار خودم خوبی مامانی دیروز روز تولدت بود مامانی .ظهرروز چهار شنبه نهم فروردین یکهزارو سیصدو نود و یک شمسی. من از سر کار اومدم خونه وشروع کردم به درست کردن شام عمه ها هم اومدند کمکمون و شروع کردند به تزئین خونه شما هم فقط شیطونی میکردی و همه بادکنک ها رو میترکوندی وسایل تزئینی رو پاره میکردی و شلوغ کاری میکردی از صبح هم نخوابیده بودی اما بازم خیال خوابیدن نداشتی از شدت بازیگوشی و شیطونی نمیدونستی چیکار بکنی انقدر ذوق داشتی که نگو همش هم شعرتولدت مبارک میخوندی( شب قبلش به عمو گفته بودی عمو به من پول بده عمو گفته بود واسه چی میخوای شما هم گفته بود عمو تولدمه میخوام کادو بخرم بادکنک بخرم خونمون رو تزئین کنم میخوام کیک تولد بگیرم ) ...
10 فروردين 1391

دومین بهار با سونیا

  با تاخیر چند روزه سلام خدمت جیگر مامان عید شما مبارک. توی این چند روز که برات مطلب نگذاشتم کارهای خیلی زیادی کردی که الان همه رو حضور ذهن ندارم تا برات تعریف کنم حالا به طور خلاصه هرچی رو یادم بیاد برات مینویسم از بیست و پنجم اسفند ماه نود روز جمعه شروع میکنیم ساعت هشت و نیم از خونه اومدیم بیرون تا برای ساعت نه ترمینال باشیم ساعت نه سوار اتوبوس شدیم و به طرف قم راه افتادیم شما اول ساکت بودی و سرو صدا و شیطونی نمی کردی اما بعد از اینکه یک ساعت خوابید ی و از خواب بیدار شدی یک کم خوراکی خوردی و چون همیشه توی ماشین حالت بد میشه دوبار حالت بد شد و بالا آوردی و همه لباسهای خودت و لباسهای مامانی رو و ساک لباست رو کثیف کردی و چون حالت بد ش...
5 فروردين 1391

بهار تکرار گل است و بهشت تکرار بهار

  یادم باشد که زیبایی های کوچک را دوست بدارم حتی اگر در میان زشتی های بزرگ باشند یادم باشد که دیگران را دوست بدارم آن گونه که هستند ، نه آن گونه که می خواهم باشند یادم باشد که هرگز خود را از دریچه نگاه دیگران ننگرم که من اگر خود با خویشتن آشتی نکنم هیچ شخصی نمی تواند مرا با خود آشتی دهد یادم باشد که خودم با خودم مهربان باشم چرا که شخصی که با خود مهربان نیست نمی تواند با دیگران مهربان باش   گل دخترم تاج سرم عزیزترینم بهترین ها رو برات در سال جدید آرزو میکنم امیدوارم سالی پر از موفقیت و سلامتی و سرشار از شادی و شادکامی داشته باشی نوروز هزارو سیصدو نود دو رو بهت تبریک میگم امیدوارم 12...
1 فروردين 1391

ای زیباترین ترانه هستی بدان که شب میلادت برایم ارمغان خوبیها و زیباییهاست

  امشب چه ناز دانه گلی در چمن رسید گویی بساط عیش مداوم به من رسید نور ستاره ای در شب تولدش انگار که فرشته ای از ازل رسید     تو اين روز طلايي؛ تو اومدي به دنيا! وجود پاكت اومد؛ تو جمع خلوت ما! توتقويما نوشتيم ؛تو اين ماه و تو اين روز! از آسمون فرستاد خدا يه ماه زيبا!           جه لطیف است حس آغازی دوباره وجه زیباست رسیدن دوباره به روز زیبای آغاز تنفس...وچه اندازه عجیب است روز ابتدای بودن! وچه اندازه شیرین است امروز... روز میلاد...روز تو! روزی که تو آغاز شدی!   در بــــــــاغ جهان، دلم گلی می جوید امروز گل سپیــــــــــد...
1 فروردين 1391
1