سونیا سونیا ، تا این لحظه: 14 سال و 28 روز سن داره

همه زندگی من سونیا

پایان سال هشتم

سلام و صد تا سلام به روی زیبای سونیای عزیزم خوبی عزیز دلم امروز اومدم  یک پست بگذارم مخصوص مامان و بابا البته با اجازه سونیا خانم میخواستم توی خونه سونیا خانم هشتمین سالگرد عقدمون رو به بابایی تبریک بگم و براش آرزوی سلامت و سعادت داشته باشم .   گرامیداشت سالگرد عقد گرامیداشت هشت سال  عشق، اعتماد مشارکت، تحمل و پشتکار است و البته تمدید آنها برای سالهای  دیگر هشتمین سالگرد عقدمان  مبارک همسر عزیزم آهنگ صدایت زیبا ترین ترانه زندگیم نفس هایت تنها بهانه نفس کشیدنم و وجودت تنها دلیل زنده بودنم است پس با من بمان تا زنده بمانم ، سالگرد عقدمون  مبارک ...
13 آذر 1393

55 ماهگی نازدونه

تو را سفید می نویسم که ازدحام تمام رنگ هاست و عاشقانه می خوانم عشقی که حاصل جمع تمام عاطفه هاست !   سلام و صد تا سلام گرم به روی زیبا تر از ماه دختر نازنینم  خوبی انشالله  عذر تقصیر بابت تاخیر ببخشید دخترکم این روزها سرم خیلی شلوغه و کارم خیلی زیاد شده اصلا وقت نکردم بیام و برات بنویسم از شیرین زبونیات که روز به رود داره بیشتر و بیشتر میشه و من متاسفانه چون جایی ثبت نمیکنم یادم نیست تا چیز زیادی برات الان بنویسم فقط یک حرفهایی رو که یادم بیاد رو برات ثبت میکنم خوب میریم سراغ بلبل زبونیهای دخترک 55 ماه من .توی ماه محرم و صفر که تلوزیون سریال مختار نامه رو میگذاره شما هم بعضی از قسمتهاش رو تماشا میکنی ...
9 آذر 1393

سفر . . . زندگی است

ساعت نشدم پشت به دیوار کنم خود را به دقیقه ها گرفتار کنم ساعت شده ام که دوستت دارم را هر ثانیه در گوش تو تکرار کنم . . .   سلام و صد تا سلام گرم به روی زیبا تر از ماه دختر نازنینم خوبی انشالله عزیز دلم خوب عزیزم مستقیم میرم سر اصل مطلب از اونجایی که شما از عید فطر که رفتیم قم و برگشتیم یکسره دار میگی مامان بریم قم مامان بریم قم و خودمم دلم برای خانواده تنگ شده بود از طرفی دلم میخواست که برای تا سوعا و عاشورای حسینی قم باشیم روز یکشنبه گذشته یعنی روز هشتم محرم قرار شد بریم قم من صبح سرکار بودم ظهر که از سرکار برگشتم اومدم خونه عزیز جون دنبالت اونجا ناهار خوردیم و بعد رفتیم خونه خودمون و وسایلمو...
19 آبان 1393

چشم برهم زدنی شد 54 ماه

عاشقانه “صادقانه”عارفانه”شاعرانه” “بی بهانه”باصداقت”بی نهایت”تاقیامت” من فدایت میشوم… سلام و صد تا سلام به روی ماه دختر گلم خوبی انشالله عزیزکم بازم عذز تقصیر بابت تاخیرخوب برات بگم از روزهای آغازآ بان ماه روز پنجشنبه اول آبان رو که اومدی کتابخونه و تا عصری که با هم بریم خونه پیش من بودی و کلی بازی وشادی داشتی و حسابی بهت خوش گذشت با بچه ها بازی کردی و بدوبدو کلی سر صدا به راه انداختی و تا میتونسنتی انرژیهات رو تخلیه کردی و عصر که اومدیدم خونه آروم رفتی سراغ بازی و تماشای تلوزیون روز جمعه هم عصری چون هوا لطیف بود از سرمای گزنده پاییز زیاد خبری نبود با...
10 آبان 1393

یک پنجشنبه و جمعه مهرماهی

من بلد نیستم دوستت نداشته باشم بلد نیستم حرف دلم را نگویم حتی بلد نیستم نگویم می خواهمت وقتی می خواهمت بلد نیستم نخندم وقتی باتوم حتی اخم کنم وقتی ناراحتم من هیچ کار مهمی را بلد نیستم جز دوست داشتن تو سلام و صد تا سلام گرم گرم توی این سرمای فصل پائیز به روی زیبا تر از ماه دختر گلم خوبی انشالله نازنین مه جبینم. بدونه مقدم میرم سر اصل مطلب .روز سه شنبه هفته قبل نزدیک ظهر بود که دایی جون زنگ زد که دارند برای آخر هفته میان پیش ما بعد از ظهر که من اومدم خونه و بهت گفتم که پنجشنبه مهمون داریم و دایی و خاله دارند میان اینجا دیگه از ذوق سر پا نبودی و دائم بالا و پاین میپریدی و از خوشحالی جیغ های بنفش میکشیدی و تا پنجشنبه ساعت نز...
27 مهر 1393

سلام کودکم

  سلام دردونه برگ پونه بازم یه روز کودک دیگه شد و سونیا خانمم یکسال بزرگتر شده اما هنوز کودکه حالا حالاها کودکه و باید شادی کنه باید بازی کنه باید سرشار از عشق و زندگی باشه تقدیم به قند عسلم   :اگر تو نبودی جهان، بی خنده های تو معنا نخواهد داشت. اگر تو نباشی، هیچ بهاری ـ حتی اگر لبریز شکوفه باشد ـ دیدن ندارد. اگر تو نبودی، باران ها همه دلگیر می شدند و هیچ مادری عاشقانه زیر باران ها، بی چتر لبخند نمی زد. اگر تو نبودی، آسمان با همه حجم آبی اش، در چشم های همیشه خیس هر پدری، دلگیرتر از چهار دیواری کوچکی می شد که به زندانی کوچک بیش نمی ماند. اگر تو نبودی، شمعدانی های لب پنجره، این گونه زیبا گل نمی کردند و عطر سیب، دیگر معن...
16 مهر 1393

بازم کتابخونه 53 ماهگی

چیزی در کلامم نیست جز دوستت دارم هایی که واژه نیستند مثل دم در پی بازدم حیاتم را رقم می زنند سلام و صد تا سلام به روز زیبا تر از ماهت عزیز ذلم خوبی انشالله دخترکم بازم یه پائیز دیگه و شروع ماه مهر جدید رو داریم ولی متفاوت از سالهای گذشته چون فسقل مامان امسال شده محصل و ما باید کلی مسائل جدید رو تجربه کنیم شما از روز اول مهر راهی مدرسه شدی و کار من مشکل تر چون روزهایی که صبح سر کارم بعد از ظهرش رو هم تا شما رو ببرم کلاس زبان و برگردیم خونه اذان مغرب رو گفتند و رسما شب شده و هیچ وقت آزادی برای من نمیمونه. از طرفی من فکر میکردم شما بری مدرسه و بعد از ظهر هم کلاس زبان حتما دیگه شب ساعت نه میخوابی و صبح به موقع برای مدرسه رفتن...
11 مهر 1393

به از بهار طبیعت ، بهار تحصیل است

نخستین روز درس ، اولين روز مهر است. اولين روز مهرورزي است. روز آفتاب، روز شكفتن احساس ، روز زمزمه و لبخند، روز آشنايي دانش آموزان با كتاب، معلم ، درس و دنياي تازه است. آفتاب اولين روز مهر طلوع مي كند. مهر آن قدر بوي بهار مي دهد كه در پاييز بودن آن، به ياد نمي آيد. مهر فصلِ خشكيدن و زرد شدن و ريختن نيست. آغاز روييدن كتاب بر ساقه دست هاست. مهرتان پيروز و مهر ورزي تان هميشگي باد. پس از نزديك به صد روز فاصله، اينك دلنشين ترين آهنگ زندگي ـ زنگ مدرسه ـ به فصل فاصله ها پايان مي دهد و خاطره انگيزترين دوران زندگي ، دوباره آغاز مي شود. كودكان به پياده روهاي خزان زده و پوشيده از برگ پائيز، بهارانه ترين لبخندها و بازي هاي كودكانه را مي بخشند. عطر ر...
1 مهر 1393